نادیە مراد دختر کرد ایزدی کە چند سالی اسیر گروە شبهە دولتی داعش بود و تمامی افراد خانوادەاش در جریان یورش ددمنشانەی این گروە بە همراە هزاران تن از کردهای ایزدی جان باختند، به خاطر تلاشهایش برای پایان دادن به خشونت جنسی، به عنوان یک سلاح در جنگ و درگیریهای مسلحانه، برنده جایزه صلح نوبل شد.
نادیه اهل روستای “کوچوی” شنگال می باشد که بعد از کشته شدن مادر و شش برادرش توسط داعش ربوده شده و در مدت اسارتش مورد انواع شکنجه و آزارها از جمله تجاوز جنسی قرار گرفتە است. وی در مراسم اهدای جایزه صلح نوبل “دردنامهای” بعنوان سخنرانی ارائه داد. در بخشی از این دردنامە آمدەاست:
نامشان داعش بود، آمده بودند ما را به جهنم ببرند و خودشان سر راه به بهشت بروند! دعوتنامهشان در دست چپشان بود و با انگشت شهادتین دست راست، آسمان را نشان میدادند!
مادرم را کە پیر بود وطعم حوریان بهشتی را نمیداد کشتند، خواهر کوچکم را همچون برهای تازه نگه داشتند. او باید زن امیر الاکبر میشد!
خدا شاهد بود، ما تفنگ نداشتیم، سرود “خوایه وهتهن ئاواکەی” (خدایا وطن را آباد کن) را میخواندیم! ما گلدانها را آب میدادیم! خدا شاهد بود آمدند پدرم را به دو قسمت نامساوی تقسیم کردند؛ سرش را برای وطن جا گذاشتند و بدنش را زیر خاک دفن کردند که نفت شود! برادر کوچکم را لخت زیر آفتاب نگه داشتند و به او شهادتین یاد میدادند؛ او از فرط عطش و بیآبی جان داد! خدا شاهد بود سیاه بودند، مردانی از سرزمین حجر و آتش و ما زبانشان را نمیفهمیدیم، اما رفتارشان را!مردانی با ریشهای بلند، مغزهای کوتاه، باورهای سخت! نامشان عقرب، ملخ، سوسمار بود! لشکری از لجن و پشم و اعتقاد!
بعد از آن، تاریخ به دو دوره تقسیم شد: قبل از فاجعهی سیاه – بعد از فاجعهی سیاه! بعد از آن زنان فقط یک خیابان را سر راست بلد بودند، خیابان منتهی به بیمارستان بیماران روانی!
بعد از آن زنان فقط یک آواز میخواندند: ای مرگ کجایی؟ زندگی مرا کشت. بعد از آن زنان تابوت بودند و کودکان در شکمشان مردگان هزار ساله! بعد از آن زنان مجسمهای بودند که وسط شهر برای عبرت تاریخ نصب شده بودند!