زمانی در جامعه ما رسم بر این بود که زن با لباس سفید وارد خانه شوهر شود و با لباس سفید خانه را ترک کند.
سازش با همه مشکلات و تحمل نارسائیها و ناهنجارییها و سکوت در برابر آنها و قبول شرایط نامساعد زندگی میزان ارزش و احترام زن از نگاه دیگران بود.
در دو دهه گذشته آمار جدائیها و طلاقها حاکی از تغییر شیوه زندگی و طرز تفکر مردم نسبت به زندگی زناشوییست بطوریکه بیشتر زوجها حس میکنند که مجبور نیستند تا آخر عمر همدیگر را تحمل کنند.
اما همیشه همه جدائیها منجر به طلاق رسمی و قانونی نمی شود بلکه هستند همسرانی که اسماً زن و شوهر هستند ولی رسماً و از نظر فیزیکی از هم جدا هستند و ممکن است ماهها و حتی سالها با همدیگر محاورت نداشته باشند و حتی رابطه زناشویی نیز بین آنها اتفاق نیفتد.
طلاق عاطفي به سردي تمامي روابطي كه يك زوج ميتوانند با هم داشته باشند مانند رابطه روحي، جسمي، عاطفي و حتي گفتاري گفته می شود.
وجود اين مشكل در يك رابطه باعث بيمهري و كم شدن انرژي مثبت در خانواده ميشود زوجها در بيگانگي دنياي يكديگر گم شدهاند و فقط براي هم حكم يك همخانه يا يك مصاحب كه به او عادت كردهاند را دارند. اين افراد با فاصلهاي كه از لحاظ روحي و جسمي با يكديگر دارند خط قرمزهايي را براي همديگر مشخص كردهاند و هركدام در خلوت خود ديگري را متهم ميكند. درك نكردن صحيح از رفتار و گفتار يكديگر، نداشتن شناخت كافي از روحيات طرف مقابل و عاقبت بيعلاقگي و سردي نسبت به شريك زندگي خود همه و همه دست به دست هم ميدهد تا يك طلاق عاطفي را در زندگي زوجها بهوجود بياورد.
تفاوت هاي فردي يک اصل مسلم غير قابل انکار است که براي نظام اجتماع و طبيعت ضروري است. به پيروي از اين اصل طبيعي، بين زن و شوهر اختلاف وجود دارد و تا زماني که ریشه اختلافات سطحی باشد زوجین می توانند با رابطه صحيح كلامي و مهارتهاي لازم براي سخنگفتن و بيان خواستهها از همسر بر مشکلات پیش روی فایق آیند اما بخش عمدهاي از اختلافها به دليل انتخابهاي نادرست است چون با وجود مد شدن زندگي رمانتيك! در بسياري مناطق، هنوز هم ازدواج در ايران امري است كه در دايره خانواده انجام ميشود و نه فرد و نه خانواده او هيچ آموزشي در اينباره نديدهاند و همه براساس سليقه خود در اين باره اقدام ميكنند.
برخی اختلافات عمیق باعث دوری و سستی بنیان خانواده می شود و عوامل این اختلاف می تواند اختلاف در نیازهاو خواسته ها، اختلاف در سلایق و علایق ، اختلاف در خلق و خوی ، اختلاف در میزان تحصیلات و هوش و ذکاوت ، اختلاف در دین و مذهب و اختلافات فرهنگی و خانوادگی.
زن يا شوهري که داراي خواسته هاي ايده آل و متفاوت از ديگري باشد یا سلایق و علایق جداگانه ای داشته باشند و ديدگاه ها و آرزوهاي متفاوت که احتمال حصول به آن کم باشد زمینه اختلافات را پررنگتر میکند.
برخی خصوصیات اخلاقی طرفین نیز میتواند عامل ناسازگاری شود مثلا برخی افراد عصباني، خشن، متکبر، خودخواه، از خود راضي و بعضي داراي روحيه اي گرم، خوش برخورد، متواضع و مردم دوست مي باشند که داشتن چنین خصوصیاتی برای هر یک از طرفین میتواند اختلاف برانگیز باشد.
در نظر گرفتن بهره هوشي و اختلاف سطح معقول در اين زمينه و اختلافات فرهنگی و خانوادگی زوجین خیلی در داشتن رابطه بهتر میتواند تاثیرگذار باشد شاید یک خصوصیت فرهنگی از دید یکی از زوجین دارای ارزش خاصی باشد اما همان خصوصیت برای طرف مقابل یک ضد ارزش تلقی شود.
همچنین مرد و زني که از نظر رعايت و پايبندي به امور معنوي اختلاف سطح دارند، زندگي بي دغدغه اي نخواهند داشت.
مرحله آغازين شروع طلاق عاطفي شكايت و گلهگذاري زوجها نسبت به تامین نیازها و خواسته های طرفین از همدیگر است.
مرحله بعدی ابراز نیازها و خواسته ها با داد و بیداد کردن و بکارگیری الفاظ رکیک حین محاوره و شکستن حرمت باقیمانده و توهین و تحقیر به همدیگر است.
در این مرحله خشم درونی منجر به افزایش اختلافها شده و ديوار سكوت مابين زن و شوهر قرار ميگيرد و اين به معناي نشنيده شدن و نديده گرفتن است يعني زوجین در مقابل يكديگر ناتوان شدهاند و هركس به دنياي دروني خود فرو ميرود و ديگر اهميتي به طرف مقابل نميدهد كه كار به جايي ميرسد كه براي يكديگر تنها و تنها حكم يك همخانه را بازي ميكنند و حتي جاي خواب خود را از يكديگر جدا ميكنند.
طلاق عاطفی در چند سال اول زندگی به دلیل وجود علابق و کششهای میان آن دو و در سالهای اول بچه دار شدن به دلیل چشم پوشی زوجین از خواسته هایشان با داشتن فرزند نورسیده که شیرینی خاصی به زندگیشان بخشیده کمتر اتفاق می افتد.
شاید سردی روابط زناشویی بدون داشتن فرزند ،کمتر سکان خانواده را تحت تاثیر قرار دهد.
در واقع زلزله های زندگی زناشویی خاموش برای فرزندان مخاطرات فراوانی رو به همراه دارد در چنین شرایطی فرزندان احساس امنیت و آرامش در محیط خانه ندارند و فرزندان سعی میکنند بیشتر اوقاتشان را در بیرون از خانه سپری کنند.
تنهایی و عدم روابط صحیح پدر و مادر ، افسردگی و حالت بد روحی زوجین باعث سردرگمی و بلاتکلیفی فرزندان در آینده شود .
فرزندانی که در چنین محیطی پرورده می شوند هیچ الگوی مناسبی برای آینده و زندگی زناشویی خود ندارند چون پدر و مادر خود را تنها همخانه خود دیده اند آنها حتی کمترین محبتی بهمدیگر ندارند و در کمال بی احترامی در مقابل دیدگان فرزندشان با یکدیگر برخورد میکنند.
چنین فرزندانی تنها قربانی روابط زناشویی هستند که پدر و مادر مسبب اصلی این رابطه اند.
شايد فکر کنيد حفظ چنين زندگي از هم گسيختهاي خيلي کمخطرتر از تجربه جدايي واقعي است اما حقيقت آن است که طلاق عاطفي ميتواند بسيار خطرناک تر از طلاق رسمي باشد. طلاق عاطفي، فشار عاطفي زيادي به زوج وارد ميکند اين مشکل افسردگي، اضطراب، پريشاني را در پي دارد و بنيان خانواده را سست ميکند و احتمال خيانت به همسر را افزايش ميدهد.
دلایل زیادی وجود دارد که طلاقهای عاطفی به طلاق قانونی و رسمی نیانجامد یا اینکه طلاق بعد از چند سال زندگی رخ دهد:
ترس از نگاه مردم و چشم دوختن به لب نزدیکان و عدم استقلال مالی و صبور بودن و داشتن پرستیژاجتماعی خوب و داشتن فرزند گاهاً منجر به چشم پوشی والدین از طلاق رسمی می شود.
زن یا مرد که خود شریک زندگی خویش را انتخاب کرده اند بیشتر برای حفظ بنیان خانواده میکوشند یا زنانی که از طرف خانواده حمایت و پشتوانه ای نمی بینند یا استقلال مالی ندارند و جائی برای زندگی کردن ندارند یا مردانی که توانائی پرداخت مهریه را ندارند ماندن در دوزخ زندگی زناشویی را ترجیح می دهند.
انسانها آستانه مقاومت متفاوتی دارند. تکرار مشكلهای رفتاری و تنش و فشارهای روانی به طور مداوم از آستانه مقاومت آنها میكاهد و به تدریج به مرحلهای میرسند كه احساس فرسودگی و اطمینان حاصل میكنند كه ادامه زندگی محال است.
بعضی افراد تحصیل كرده، مذهبی و سیاسی با سمتهای مهم و مشكلهای زناشویی غیرقابل حل ترجیح میدهند طلاق زیر یك سقف را تجربه كنند
از تفاوتهای خود و همسرش چشمپوشی میكند و با مدارا زندگی را ادامه میدهد زیرا با طلاق جایگاهش درمیان عموم و جامعه تزلزل مییابد.
کم نیستند والدینی كه ایثار میكنند تا فرزندان بزرگ شوند و به اصطلاح از آب و گل درآیند یا برای ادامه زندگی به توصیه دوستان و آشنایان فرزند دیگری میآورند. تولد فرزند در این روابط ازهم پاشیده مشكلها را بسیار پیچیدهتر خواهد كرد. بزرگ شدن فرزندان یا تولد فرزندی دیگر شرط ماندگاری نیست.
هيچ آمار دقيقي از ميزان وجود طلاق عاطفي در دست نيست ولي ميتوان به جرات گفت آمار طلاق عاطفي در كشورما از طلاق قانوني بيشتر است.
امید است که جوانها در انتخاب همسر دقت عمل بیشتری به خرج دهند تا نسل آینده کمتر قربانی انتخابهای ناشایست والدین باشد.