امنیت یک مفهوم آشنا و قابل فهم برای کلیه جوامع بشری از جوامع اولیه تا زندگی امروزی بوده است و مبنا و اساس آن را میتوان در انگیزەها و کششهای انسانی دنبال کرد.
امنیت در فارسی معادلهایی چون امن، محفوظ، مطمئن، تامین کردن،و… را برآورده میکند. و عمدتا به نوعی احساس روانی اطلاق میشود که درآن فرد به نوعی اطمینان خاطر دست پیدا میکند که خود را در وضعیت آسیب پذیر احساس نکند و تهدیدی متوجه خودش نبیند و فقط ابزارهای رفع تهدید در اختیارش باشد.
در واقع داشتن احساس امنیت در زندگی زناشویی نوعی تضمین رفاه آتی ست.
نیاز به امنیت مانند اکثر نیازهای انسان یک امر کاملا طبیعی بوده و در همه مراحل زندگی از کودکی تا پیری و سالخوردگی در پی تامین آن تحرکاتی انجام میدهند.
امنیت ابعاد گوناگونی دارد مانند: امنیت سیاسی، امنیت مالی، امنیت شغلی، امنیت جانی، امنیت زیست محیطی، امنیت در زندگی زناشویی و …
در مقابل، خشونت در معنای لغوی به معنای درشتی، زبری و غلظت است که در واقع نوعی ناسازگاری و اصطکاک در گفتار و کردار محسوب میشود.
خشونت نوعی آزار رساندن به فرد یا گروهی چه مادی چه معنوی و جسمی که باعث صدمه و آسیب رساندن فیزیکی و جسمی میشود و به ارزشها و باورهایش توهین و به آنها با دیده حقارت نگاه میکند.
خشونت میتواند مستقیم و غیرمستقیم باشد.
خشونت مستقیم به صورت آشکار دیده میشود دعوا و درگیری و جنگ و….
خشونت جنسی که نوعی خشونت جسمی و تجاوز را در برمیگیرد که آثار ضرب و شتم و جراحات تا مدتی بر روی جسم زن باقی میماند و در حوزەهای خانوادگی و زناشویی بیشتر دیده میشود.
خشونت روانی که نوعا به صورت تهدید و تحقیر و تمسخر و توهین و… نمایان میشود میتوانند اثرات مخربی بر زنان داشته باشند.
خشونت غیرمستقیم که بصری نیست و کینەتوزی و بیتفاوتی و بیتوجهی به زن در مسائل زندگی و نادیده گرفتن حقوق زن و قدرت مرد در جامعه و عرف و قانون راهی جز تحمل همه فشارها و یا طلاق برای زن باقی نمیگذارد.
زنانی که از لحاظ فرهنگی و رسم و رسومات خانوادگی با شوهر اختلاف طبقاتی دارند بیشتر مورد خشونت قرار میگیرند چون بجا آوردن رسم و رسومات که برای زن ارزش محسوب میشود برای مرد ضدارزش است و حقوق زن در این موارد پایمال میشود و درصورتیکه زن استقلال مالی نداشته باشد خود میتواند در برگیرنده نا برابری توزیع و تقسیم ناعادلانه منابع اقتصادی خانواده و نداشتن سهم زن در آن زندگی باشد که منجر به گوشەگیری و انزوا طلبی زن را در بین خانواده و اقوام خویش میشود.
در واقع خشونت اقتصادی که مرد علیه زن میکند شاید مسبب خیلی از فشارهای روحی و روانی باشد که زن را مجبور به اعمالی میکند که خود جای بحث دارد.
خشونت همیشه جسمی نیست یک سیلی محکم یا کشیدن موی سر یا ضرب وشتم به انواع مختلف و آزار جسمی و آسیب فیزیکی نیست شاید خشونت، آزار و تحقیر گاهی یک” نگاه” باشد.
نگاهی که مرد به زن در حالت خندیدن و صحبت کردن در جمع که خنده زن را با تلخی به پایان برساند و ترسی عمیق در دل زن بوجود آورد که دیگر نتواند خود واقعی باشد ماسکی بر صورت میزند و سکوتی اختیار میکند تا رضایت مرد را جلب کند.
خشونت بیکلام و بدون تماس فیزیکی به مرور زمان به نوعی خشونت روحی تبدیل میشود که زن از همراهی با مرد احساس امنیت نکند و با ورود مرد به خانه اضطراب و دلهره و نگرانی مهمان خانه دلش شود و مجددا ماسک را بر صورت زند و همه خواستەهای مرد را در قالب “عشق به همسر” بدون چون و چرا بپذیرد و به نوعی بیاعتماد به نفس بودن نسبت به خود برسد که دلیل همه آنها را تحقیر و تهدید مرد میبیند و عشق مرد را نوعی ابزار کنترل برای خود ببیند.
موضوع قابل بحث در مورد امنیت زنان در زندگی زناشویی است چه در طول زندگی چه بعد از متارکه و طلاق.
عوامل مهمی که می تواند در امنیت زنان در زندگی زناشویی و درک عمیقی از آن بهمراه داشته باشد به قرار ذیل است :
١-امنیت موضوع پیچیدەای است و نمی توان روی نقطه خاصی متمرکز شد و فقط یک حوزه معین را مورد توجه قرار داد. چون با گذشت زمان و ایجاد تغییراتی در توقعات و نیازهای انسان، متغیرهای جدیدی برای امنیت وارد عرصه زندگیشان میشود.
به عنوان مثال امنیت یک دختر در برابر گردنکشی برادر بزرگتر یا دست سنگین پدر در خانه و یک زن در برابر توجیه آزار و اذیت روحی، جسمی و کلامی و جنسی همسر میتوانند عذر موجهی برای تمام رفتارهای ناموجه شان باشد؟
امنیت زن در برابر حقوق مادی و معنوی با همسر در طول زندگی مشترک اوایل ازدواج و سالهای بعد از بچه دارشدن و ازدواج بچەها و نوه دار شدن میتواند متفاوت باشد.
٢-دو وجهی بودن موضوع امنیت که یک وجه آن ایمنی در برابر حملات و توانایی استواری و استقامت و اطمینان از عدم شکست در برابر مشکلات و وجه دیگر آن عدم اظطراب و تشویش و نگرانی از آینده است.
در حالت کلی نداشتن ترس از آینده و احساس ایمنی که هم مشمول ایمنی مادی و معنوی است .
دخترانی که با هزاران امید و آرزو راهی خانه بخت میشوند از تداوم و بقای زندگی مشترک مطمئن باشندو از تداوم زندگی جدید ترس و دلهره ای نداشته باشند و در زندگی جدید اگر با مشکلاتی برخوررد کردند راههای مقابله با آنرا در دسترس داشته باشند.
زنانی که در طول زندگی مدام تهدید به طلاق دادن و یا ازدواج مجدد میشوند قربانی نوعی خشونت روانی هستند که در برابربقای زندگی فعلی امنیتی احساس نمیکنند و نگرانیهای بعد از طلاق و متارکه همیشه گریبانگرشان خواهد بود.
زنانی که مدام سرکوفت و اهانت از شوهرانشان میشنوند و وجود بچه را دلیلی بر بقای زندگی زناشویی میپندارند هم در حق زن، هم بچه خشن هستن و زن هیچ وقت احساس آرامش و آسایش در زندگی نمی کند .
٣-نسبی بودن موضوع امنیت خود دستیابی به مفهوم جامع و مطلق امنیت را از توان انسان خارج میکند.
موضوع امنیت میتواند در یک حوزه معین و در یک حیطه زمانی کم یا زیاد باشد اما نمیتوان حالت امنیت کامل یا عدم کامل را تشریح کرد.
توقع و انتظارات و تواناییهای فردی نقشی اساسی در موضوع نسبی بودن امنیت ایفا میکند لازم به ذکر است زنانی با سطح تحصیلات عالیه و شغل خوب و یا پشتیبان مالی و عاطفی از طرف خانواده تا حدی احساس امنیت بیشتری دارند نسبت به زنانی که وابستگی کامل اقتصادی به همسرانشان دارند بدیهی است زنان شاغل احساس ترس کمتری میکنند حتی در شرایطی که متارکه کنند چون در برابر بیشتر مشکلات و نارسائیهای مالی و اجتماعی خود را ایمن میدانند.
٤-داشتن بعد داخلی و خارجی امنیت در زندگی زناشویی نیز حائز اهمیت است بطوریکه برای زن تهدیدهای آشکار و پنهان در خانه ناامنی بوجود آورد و در بعد خارجی نیز فشار خانواده همسر و جامعه بر زن احساس ترس را افزایش دهد.
یک زن بعد از مطلقه شدن چه مشکلاتی دارد؟
آغوش خانواده و جامعه چقد برایش باز است؟
سهم یک زن مطلقه بعد از سالها زندگی مشترک چیست؟ آیا عرف و قانون توانسته اند پشتیبان خوبی برای زنان بعد از طلاق باشند؟
آیا مهریەهایی که مرد برای همسرش در حین عقد تعیین میکند و حق قانونی و شرعی زن محسوب میشود با توجه به اینکه عندالمطالبه میباشد توانسته امنیت زن را تا حدی تامین کند؟
مهرم حلال جوونم آزاد یه ضرب المثل قدیمیه که قدرت و توان مردان را نشون میده که زنان در برابر ناراحتیها تحملشون کم میشه و حاضرند از حقوق مادیشون بگذرند و به آرامشی روحی برسند.
٥-ذهنی بودن مسئله امنیت ریشه در اعتقادات مذهبی، خانوادگی و فرهنگی و اخلاقی یک فرد دارد.
متاسفانه در جامعه امروزی ما روز به روز احساس رضایت و شادمانی زن در زندگی زناشویی کمرنگتر شده و زنان با استرس و نگرانی همیشگی از آینده مبهم و گنگشان یا اجبارا به ادامه زندگی با همسرانشان ادامه میدهند یا بخاطر امید به آیندەای بهتر طلاق و جدایی را انتخاب میکنند.
شاید تحمل خیلی از مشکلات و چشم پوشی از طلاق بخاطر اعتقادات خانوادگی و مسئله حفظ آبرو و حیثیت باشد که در اینحالت قدرت مردان بیشتر به چشم میخورد و زنان اسیر کشمکش قدرت میشوند.
جامعەهای کوچک و سنتی درگیر افکار و سنن و عقاید پدرانشان هستن که به مردان قدرتی داده که زنان جز سکوت و تحمل کلیه مشکلات روزمره راهی نداشته باشند و در شرایط حاد و بحرانی اقدام به خودکشی کنند.
آیا سطح توقع و انتظارات زنان امروزی بالاتر رفته یا طرز فکر مردان ما هنوز تغییری نکرده است؟
آیا زنان زودتر و بهتر زندگی مدرن و جدید را پذیرفتند و مردان هنوز توانایی قبول کردن دنیای با دموکراسی و حق برابری زن و مرد را ندارند؟
شاید تا سالها قبل که دختران حق دانشگاه رفتن و انتخاب همسر نداشتن و ازدواج فامیلی بیشتر مرسوم بود آمار طلاق به این شدت بالا نرفته بود در بیشتر ازدواجهای کنونی زنان که هنوز چند سالی از زندگی متاهلیشان نمیگذرد احساس امنیت و آرامش نسبت به آینده شان نمی کنند و اختلافات هرچندکوچک بزرگتر جلوه میکند و در دادگاههای خانوادگی به رویشان باز میشود.
زنانی که شاغلند و پا به پای شوهرانشان در تامین نیازهای اقتصادی خانواده گام بر میدارند و همه بار مسئولیت زندگی بر دوش مرد خانواده نیست هنگامی که در زندگی مشترک اقدام به تهیه دارایی اعم از منقول و غیر منقول میکنند سهمی در آن دارایی دارند یا کل اموال خریداری شده بنام مرد خانه میەشود؟
زنانی که بچه دارند و بچه هایشان محتاج مهر مادر و مراقبتهای خاصی ست الزاما بایستی زندگی با پدر را انتخاب کنند هرچند وابستگی عاطفی بیشتری با مادر داشته باشند چون مادر هیچ پشتوانه اقتصادی و مادی ندارد و شاید خود سربار زندگی والدینش باشد و قانون حق حضانت را به پدر واگذار کرده !!!!
نکته قابل تامل این است که حتی در صورت فقدان پدر، خانواده پدری حضانت نوه شان را بعهده دارند و زنی که فرزندش را به دنیا اورده غریبەای بیش نیست !!!!!
آیا حق قیومیت به خانواده پدری در فقدان پدر نوعی خشونت علیه زن نیست؟ آنهم خشونتی کاملا قانونی !!!!
در بیشتر حالتهای کنونی زنان نقش قانونهای حمایتی را خیلی کم و ضعیف میپندارندو زنانی که به هر دلیلی پس از چندین سال زندگی قادر به ادامه آن نباشد بایستی دست خالی از آن زندگی خداحافظی کند و هیچ قانون و ماده و تبصرەای یا عرف جامعه پشتیبان زندگی بعد از طلاقشان نیست.
حتی جامعه پذیرای زنان مطلقه نیست در مضیقه گذاشتن زنان و مشکلات و ناراحتیهای بعد از طلاق بیشتر زنان را تن به ادامه زندگی مشترک هرچند با اختلافات و ناراحتیهای فراوان میدهد که در این میان فرزندان تنها قربانی این کشمکشهای خانوادگیاند.
چه راهکارهایی برای داشتن احساس امنیت زنان در زندگی زناشوویی پیشنهاد میکنید؟
به نظر شما قانون تا چه حد می تواند نگرانی و استرس زنان را کم کند؟
نقش جامعه در مقابل زنان بعد از طلاق چیست؟
گروههای حمایت از زنان میتوانند فرهنگ سازی کنند و مشکلات زنان بعد از طلاق را کاهش دهند؟
ریشه همه مشکلات جامعه زنان را در چه میبینید؟
راههای مقابله با این مشکلات کدامند؟