خشونت علیه زنان از مسائل مهم اجتماعی است که با وجود پیشرفتهای فرهنگی و فکری، در بیشتر کشورهای در حال توسعه و توسعە نیافتە مشاهده میشود. بر اساس گزارشهای منتشر شده هر سال بالغ بر سە میلیون زن از طرف شوهرانشان بدرفتاری میبینند و ٦٠٪ نیز از راههای مختلف ،دچار خشونت میشوند.
نتایج پژوهشهای انجام شدە، نشان میدهد که زنان هشت برابر بیشتر از مردان خشونت همسرانشان را تجربه میکنند. خشونتی که بر زنان اعمال میشود محصول فرهنگ غلط ایجاد شدە توسط رژیم حاکم است.
بنا بر تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO)، خشونت به استفادەی عمدی از نیروی فیزیکی یا قدرت، تهدید و یا تمایل به استفاده از آن علیه خود یا دیگری، گروه یا جامعه اطلاق میشود که موجب بروز آسیب، مرگ، یا آسیبهای روانی، ضعف رشد یا انواع بیماریهای روانی و محرومیتها میشود. عواقب خشونت ممکن است به طور آنی ظاهر شده و یا به صورت پنهان باقی مانده و سالها پس از آسیب اولیه آشکار گردد. در اعلامیهی محو خشونت علیه زنان مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۹۳، خشونت علیه زنان عبارتست از هـر اقـدام خشـن متكـي بر جنسـيت کە منجـر بـه آسـيب يـا رنـج جسمی، جنسی يا روانی نسبت به زنان، از جمله تهديد انجام چنين اعمالی، محروميت اجباری يا خودسرانه از آزادی، چه در زندگی عمومی يا خصوصی شود يا احتمال دارد منجر شود.
پژوهشهای صورت گرفتە نشانگر این است که بیشتر زنان هنگامی مورد خشونت قرار گرفتهاند که خواستهاند وضعیت جایگاە خود را به چالش بکشند. در واقع زنان با مقاومت در برابر نگاه ابزاری به خودشان در خانواده و نه گفتن به محرومیت از تحصیل و اشتغال به تهدیدی بدل میشوند در برابر اقتدار مردانه، که مردان برای مهار ساختن زنان و تحکیم قدرت خود به خشونت متوسل میشوند. یا به تعبیر دیگری میتوان گفت که ورود تکنولوژی و افزایش سطح آگاهی در حیطهی زندگی باعث شده است تا زنان نسبت به نابرابریهایی که متحمل هستند، بیشتر آگاه گشته و علاقهمند هستند تا به باز تعریف هویت خود به شکل متفاوت از گذشته بپردازند.
پدیدهی خشونت علیه زنان به سان دیگر پدیدههای اجتماعی بستگی به شرایط و ویژگیهای جوامع دارد. معمولأ جوامعی که هنوز درگیر زندگی در فضای رژیمی دیکتاتوری و توتالیتر هستند و وارد زندگی مدرن و مدنیت به مفهوم نوین آن نشدهاند؛ بیشتر با مسألهی خشونت علیه زنان مواجه هستند تا جوامع توسعه یافته و مدرن. بنا بر این برای بررسی درست موضوع اصلی بایست نکات خشونتزای این نوع جوامع را به صورت فشرده توضیح داد.
تحقیقات انجام شده در این نوع جوامع حاکی از این است جوامعی کە بیشتر مذهبی هستند، زنان را از اشتغال در بیرون از خانه منع میکنند. در واقع، تمام این جوامع بر خانەداری به عنوان هدف اصلی هر زن، مهمترین کارکرد او در زندگی و بزرگترین منبع رضایت او، تأکید میکنند، زیرا در اینگونه جوامع، زن در محیط خانواده فاقد هر گونه استقلال است و عملأ در جامعه هیچ نهادی نیز برای حمایت از وی وجود ندارد.
پدیدهای که در کشور به صورت گسترده وجود دارد، حاکمیت و سلطهی نظام مردسالاری و قرون وسطایی است و در تمام جامعه ما ریشهها و دامن خود را گسترانیده است. مردسالاری شکلی از سازمان اجتماعی است که در آن زن نه حق دخالت در سیاست را دارد و نه از حقوق مشارکت در اجتماع برخوردار است. نگرش حاکم در آن نگرش مردسالارانه است. به این معنا که مناصب اجتماعی منحصرأ به مردان سپرده میشود. در چنین جامعهای، برتری مردان نسبت به زنان در تمام عرصههای جامعه به چشم میخورد. در واقع رژیم و سیاست حاکم کاملأ پدیدهای مردسالارانه است. از لحاظ عملی نیز نگرش مردسالارانهی حاکم بر مناسبات زنانه را میتوان در کشور در قالب شاخصهایی چون قدرت مردان در عرصهی تصمیمگیری و اتخاذ قوانین اجتماعی، نابرابری در دسترسی به امکانات و فرصتها به نفع مردان، توجیه ایدئولوژیک تابعیت زن و نفوذ مردان بر کلیهی جوانب رفتاری و شخصیتی زنان مشاهده کرد.
خشونت زمانی اتفاق میافتد که شکافهای اجتماعی فعال شوند. و فعال شدن شکافهای اجتماعی منجر به تقسیمات جمعیتی بە ویژە تقسیم جنسی میشود.
گستردگی عرف ناپسند از قبیل ازدواجهای اجباری زودهنگام دختران و … که سبب تحقیر، رنج و انزوای میلیونها زن میشود، ریشه در دیدگاهها و باورهای تبعیضآمیز نسبت به نقش و جایگاه زنان در جامعه دارد. مشکل اساسی دیگری که فراروی زنان است خوانشهای سنتی از اسلام است که با تفسیرشان ارزشهای سنتی حاکم بر جامعه را توجیه میکنند. امروز زن در جامعه به نام مذهب بیش از همه رنج میبرد که از حقوق انسانی، امکانات اجتماعی و رشد کامل و … محروم میباشد.
شناخت زنان به ارزشها و منابعی چون تحصیلات و اشتغال، پتانسیل مقاومت را در میان زنان افزایش میدهد. افزایش سطح معلومات و تحصیلات کە منجر بە بالا رفتن آگاهی زنان نسبت به تبعیض جنسیتی، اشتغال و … از طریق استقلال هویتی آنان -که امکان برون آمدنشان از زیر چتر حمایتی را فراهم میسازد-؛ امکانپذیر است. بدین گونه زنان را از انفعال سنتی در برابر خشونتی کە در جامعە بە خاطر وجود رژیم حاکم ایجاد شدە، دور کرده و آنها را مستعد مقاومت در برابر خشونت و تبعیضات جنسیتی میکند.