اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران در بهمن ١٣٥٨ با تحریم احزاب اصلی کردستان مواجه شد. در حالی که تنها چند ماه از پایان جنگی تمام عیار در کردستان میگذشت، فضای سیاسی ظاهرا آرام شده بود و قول مذاکره با کردها جای فتوای جهاد تابستان خمینی را پس از سه ماه جنگ گرفته بود. به همین دلیل حزب دمکرات کردستان که اصلیترین حزب کردستان بود در کنگره چهارم خود که در اوائل بهمن در مهاباد برگزار شد پیام مثبتی به تهران فرستاد که بعدا در کردستان به سازشکاری لقب گرفت اما این موضع نرم باعث نشد که هیچکدام از کاندیداهای ریاست جمهوری پرداختن به مساله کردها را در برنامه انتخاباتی خود قرار دهند. تنها کاندیدایی که اشارهای به حق خودمختاری کردها کرده بود مسعود رجوی بود که او هم رد صلاحیت شد. همه این مسائل باعث شد که مردم کردستان انتخابات را تحریم کنند و در انتخاب اولین رئیسجمهور تاریخ ایران نقشی به عهده نگیرند.
هنوز رئیسجمهور منتخب یعنی بنیصدر کارش را آغاز نکرده بود که جنگ کردستان دوباره درگرفت و با شکست مذاکرات “هیات نمایندگی خلق کرد” با نمایندگان دولت، به مدت بیش از ١٠ سال فضای کردستان کاملا جنگی و امنیتی شد و دیگر مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری در این منطقه اهمیتی سیاسی نداشت، نه برای دولت، نه برای مردم و احزاب. به همین دلیل در انتخابات دوم تا پنجم ریاست جمهوری (رجایی، خامنهای دو دوره و رفسنجانی دور اول) رفتار سیاسی انتخابات در کردستان واجد اهمیت ارزیابی نیست، چرا که در فضایی جنگی برگزار شده بود. اما دور دوم انتخاب رفسنجانی در ١٣٧٢ در کردستان جنجالی شد. در اقدامی نمادین، اکثریت مردم کردستان به رقیب رفسنجانی یعنی احمد توکلی رای دادند. با وصف آنکه رفسنجانی با اکثریت مطلق در همان دور اول به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد اما در کردستان آرای او کمتر از توکلی بود. در واکنش به این اقدام، رفسنجانی در اولین نماز جمعه پس از انتخابات، با اشارهای ضمنی به این موضوع گفت که در بعضی مناطق شاهد قهری کودکانه بودیم!
این اقدام کردها نه قهر بود نه کودکانه. یک رفتار انتخاباتی بود که اتفاقا چهار سال بعد، در مقیاسی بزرگتر تکرار شد. در دوی خرداد ١٣٧٦ هم بخش چشمگیر کسانی که به خاتمی رای دادند، در واقع در واکنش به ناطق نوری به عنوان کاندیدای منتصب به حاکمیت و سنبل تداوم وضع موجود –که آن زمان گفته میشد مورد حمایت خامنهای بوده و بعدا معلوم شد رفسنجانی هم به او رای داده بود- به رقیب او یعنی خاتمی رای دادند. چهار سال قبل، سال ١٣٧٢ هم کردها به نشان نارضایتی از رفسنجانی که دو رهبر کردها در دوران ریاست جمهوری او ترور شده بودند، به توکلی رای دادند. در دور دوم انتخاب خاتمی گرچه آرای او اندکی هم در مقیاس سراسری افزایش یافته بود اما در مقایسه با چهار سال پیش، هم میزان مشارکت و هم میزان آرای خاتمی در کردستان کاهش یافته بود. این روند در انتخابات نهم که منجر به ریاست جمهوری احمدینژاد بود ادامه یافت اما در دور دوم احمدینژاد یعنی در خرداد ١٣٨٨ اتفاق جالبی افتاد. برای اولین بار دو تن از کاندیداهای ریاست جمهوری به وجود ستم مضاعف در مناطقی مانند کردستان اذعان کرده بودند. هم موسوی و هم کروبی مانیفستی را برای توجه ویژه به حل مساله اقلیتها منتشر کردند و همین اقدام باعث شد برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی حزب دمکرات کردستان به نحو ایجابی وارد انتخابات شود و مردم را تلویحا” به رای دادن به این کاندیداها تشویق کند. اما با ناکامی آنها و پایان جنجالی آن دوره انتخابات، هم وعده آنها و هم تشویق بە مشارکت از سوی حزب دمکرات کردستان بینتیجه ماند. چهار سال بعد، اینبار نوبت روحانی بود که نه تنها وعدههای قبلی در رسیدگی ویژه به مسائل اقلیتها را تکرار کند بلکه برای اجرای وعدههایش مشاور ویژه این امور را هم تعیین کرد. همین باعث شد که آرای روحانی در مناطقی مانند بلوچستان و کردستان به بالاترین حد خود برسد: در بلوچستان تا ٨٠ درصد و در کردستان هم بالای ٧٠ درصد. اما این وعدهها تحقق نیافت. انتصاب یک فرد با سابقه وزیر اطلاعات نشان داد که روحانی از نگاه امنیتی به کردستان رهایی نیافته است. بعضی وعدههای او هم در حیطه اختیارش نبود و تلاشهای اولیه برای انتصاب وزیر یا استاندار کرد و سنی با مواضع صریح بعضی روحانیون مجتهد مواجه شد. ‘آموزش زبان مادری’ هم در مدارس از شعار و طرح و آزمایش فراتر نرفت، چه رسد به ‘آموزش به زبان مادری’. گشایش در فضای سیاسی نه تنها ایجاد نشد که به شدت گرفتن فضای امنیتی حتی در بحث کولبرها هم منجر شد. کرماشان کماکان بیشترین آمار مهاجرت به سایر مناطق و یکی از بالاترین آمار بیکاری را دارد. سنندج و ایلام هم به همین نحو. در استان آدربایجان غربی نارضایتی از عملکرد استاندار ترکزبان به مراتب بیشتر از نارضایتی از استاندارهای دوران احمدینژاد است. موقعیت کردها در این استان از سه استان دیگر بسیار دشوارتر شده است.
آنچه خلف وعدههای روحانی را تشدید میکند تحولاتی است که در چهار سال ریاست جمهوری او در موقعیت کردها در سایر مناطق کردستان روی داده است. زمانی که روحانی رئیسجمهور شد کمتر کسی در ایران کلمه روژئاوا را شنیده بود. در واقع یک سال و اندی پس از آغاز ریاست جمهوری روحانی بود که با حماسه مقاومت کوبانی کم کم مردم ایران به مانند سایر مردم جهان با چهره متفاوت روژئاوا در خاورمیانه آشنا شدند.. از گوشهای از جهنم سوریه، جنبشی سربرآورد که نه روحانی و نه هیچ سیاستمدار دیگری تصورش را نمیکرد و همه جهان را شگفت زده کرده بود.. الان در پایان دوره اول روحانی، روژئاوا یا کردستان سوریه به سطحی رسیده که وارد معادلات جهانی و منطقهای شده و متاثر از آن استاتوس کردها بسیار تغییر کرده است. نزدیکتر از روژئاوا در بیخ گوش ایران در کردستان عراق، زمزمه استقلال و تشکیل اولین کشور مستقل کردستان شنیده میشود. همه این تحولات تنها ظرف چهار سال ریاست جمهوری روحانی روی داده است..
کسانی که به مسائل کردها آشنا هستند میدانند که جنبشهای آنها با هم مرتبطند و دیر یا زود برهم تاثیر میگذارند. غیرممکن است چنین تحولاتی در کردستانهای آنسوی مرز ایران روی دهد و بر کردستان ایران تاثیر نداشته باشد. این تحولات همه در حالی است که اینبار همه احزاب اصلی کردستان از موضعی مشترک و با انتشار اعلامیهای مشترک خواستار تحریم انتخابات توسط مردم شدهاند. کردها در ایران شاهدند که از یکسو، همتبارانشان در آنسوی مرز چه دستاوردهایی داشتهاند و از سوی دیگر، خودشان هنوز اندر خم یک استاندار کرد و سنی و … هستند. اگر تحولی غیرمنتظره در روزهای مانده به انتخابات روی ندهد، پیشبینی میشود که به مانند دور دوم خاتمی، مشارکت در کردستان کمتر از چهار سال قبل باشد