برگردان بە فارسی: شورش شهبازی
مبارزات سیاسی علنی د.سعید شرفکندی در حزب دموکرات کوردستان همعصر با آنزمانی است که چپ کلاسیک در بعد نظری و تئوریک خود تمامی فضای فکری ایران و حتی کوردستان را به خود اختصاص و بر تمامی اندیشه های دیگر سیاسی چیره شده بود.
مبارزان نسل انقلاب1357.ش که در سایه سنگین این فضای سیاسی، فعالیت سیاسی انجام داده اند به خاطردارند که تمامی مفاهیم و مقولات بحث روز و مباحثی فعالیتی همچون: مسئله ی ملی، سوسیالیزم، عدالت اجتماعی، دموکراسی و … تحت تاثیر چنین پارادایمی فکری واقع شده بودند.
اما د.شرفکندی همچون روشنفکری کورد و هم اینکه یکی از پایه گذاران اصلی سیاست و مواضع حزب دموکرات کوردستان مستقل، در چنین فضایی می اندیشید و دارای دیدگاه و مواضع مختص به خود را داشت.
توجه و تعمق به چنین دیدگاه و مواضع د.شرفکندی با دربرداشتن چنان مفاهیمی که بدان اشاره شد، می تواند سندی و ادعایی برای اثبات ترسیم چارچوب فکری وی می باشد.
کاک سعید در خصوص مسئله ی ملی آنرا همچون معضل اصلی جامعه ی کوردستان و بطبع همچون خط مشی اصلی اندیشه ی سیاسی حزب دموکرات کوردستان میدانست و نقش و دوری مشخص در پیشبرد و استقرار آن در حزب را برعهده داشت.
آن نقش و دور کاک سعید به ویژه در دو مرحله ی زمانی برابر با موضع دو طیف مختلف و حتی متضاد باهم در خصوص مسئله ی کورد و خواسته های مشروع کورد به خوبی مشخص است. بدین معنا که با چپ کلاسیک بر سر اثبات مسئله ی کورد همچون معضل اصلی جامعه ی کوردستان همراه با واقعیت لیبرال بر سر دفاع از خواسته برحق کورد از اهم موضوعات فکری او بود.
کاک سعید نه موافق با کمرنگ کردن مسئله ی ملی به بهانه ی کلی تر بودن معضلات دیگر جامعه ی کوردی بود و نه تحت فشار یا شانتاژ”مصلحت عمومی” جامعه ی ایران از مسئله ی خواسته های به حق کورد چشم پوشی می کرد.
این دو مسئله دارای دو مرحله ی تاریخی است، مرحله ی نخست بر می گردد به ابتدای مبارز و نیمه ی نخست دهه شصت. آنزمانی که مسئله ی ملی از سوی”طیف” چپ کلاسیک مورد حمله قرار گرفت و مسئله ی میهن پرستی و کوردبودن را همچون عقب افتادگی و”ارتجاع” با هم مقایسه می کردند.
خط اول و دوم چپ کلاسیک با تحلیلات خود مسئله تضاد خلق و امپریالیسم را همچون تضاد اصلی جامعه ی کورد میدانستند. براساس همین تئوری، می بایست مسئله ی ملی فدای مبارزه ای البته بنام ضدامپریالیستی رژیم شود. خط سوم چپ کلاسیک نیز با تحلیل مختص به خود، تضاد کار و سرمایه را تضاد اصلی جامعه ی کوردستان میدانست!. براساس همین تئوری هم الزام این بود مبارزه ای صنفی پیش از مبارزه ی ملی قرار گیرد و مسئله ی ملی از کانال مبارزه ی صنفی گذار کند.
بدین شیوه چپ کلاسیک با کمرنگ کردن و به حاشیه راندن مسئله ی ملی، قبل از هر مقوله ای، فلسفه ی موجودیت حزب دموکرات را زیر سئوال بردند!.
در چنین مرحله ای حساس و فضایی این چنینی، کاک سعید همچون مسئول دستگاه تبلیغاتی حزب با نگارش ده ها گفتار، مقاله و موضوع علمی و سوسیولوژی در مورد واقعیت مبانی رژیم و جامعه ی کوردستان در آنزمان را انتشار داد. شاکله ی جامعه ی کوردستان، پایگاه صنفی حزب و مسئله ی ملی که از طریق روزنامه و رادیو صدای کوردستان پخش میشد دفاعی منطقی و محکم از خط مشیاندیشه ی سیاسی حزب دموکرات بود. در حقیقت مواضع حزب دموکرات کوردستان در مورد مسئله ی ملی همچون معضل اصلی جامعه ی کوردستان را تئوریزه و از سوی دیگر از این طریق یاردهنده ی بزرگی برای فرزندان خلق کورد بود تا بهتر با مسئله ی شناخت هویت ملی خود پی ببرند. همچنانکه در عمل دیدیم که در جریان وقوع رویدادها درست بودن دیدگاه ها و نظرات کاک سعید را اثبات کرد. بدین سبب که نه فقط در چارچوب کتب بلکه نظرات و دیدگاه های د.شرفکندی از واقعیتهای عینی و تجربه های بدست آمده از جامعه ی کوردستان سرچشمه می گرفتند. خط اول و دوم چپ کلاسیک برای همیشه میدان سیاسی را بدرود گفت و قسمی از خط سوم هم دچار چنین خسرانی و قسم دیگر آن نیز دچار آسیب جبران ناپذیری شد.
مرحله ی زمانی دیگر به اواخر دهه ی شصت و اوایل دهه ی هفتاد بر می گردد. آندوره مسئله ی ملی و احساسات ناسیونالیستی شکوفاتر و کشورهای تازه ای بر روی نقشه ی جغرافیایی دنیا پدیدار گشته بود. این شرایط جدید اگر از جنبه ای گرمی و طراواتی به احساسات ملی خلقهای تحت ستم وارد کرد اما از جانب دیگر نگرانی و بیمی را برای ملل حاکم که یکی از آنان ملت فارس بود را پدید آورد!.
برای همین کاک سعید در سفر بدون بازگشتش در بهار سال 1371.ش به خارج از کشور که با انتخابات و تاسیس پارلمان در کوردستان عراق مصادف شد، شونیزم فارس اینبار نیمه ی پنهان چهره ی خود را در بین اپوزیسیون رژیم نشان داد. جبهه ی راستگرای سلطنت طلبان تا به ملیون و برخی عناصر دیگری همچون علی کشتگر(انترناسیونالیست دیروز) در مصاحبه با د.شرفکندی در چندین مرحله به شیوه ی مستقیم که بعدها بصورت مقالات و موضوعاتی در خصوص چنین مصاحباتی با قلمفرسایی در روزنامه ی”کیهان سلطنت طلب”و ماهنامه ی جمهوری خواهان” و “نیمروز”و… نیت واقعی خود را در مورد خواسته های برحق خلق کورد نشان دادند!.
اگر رژیم پیشین در لوای نام”حاکمیت ملی و تمامیت ارضی” خواسته های دموکراتیک خلق کورد را سرکوب کرد، اینبار جبهه ی راست اپوزیسیون با نواختن ملودی تازه ی مخالفتش با این خواسته ها را ابراز نمود که اهم آن عبارتند از: سپردن سرنوشت سیاسی کوردستان به مجلس موسسان و رفراندوم قانون اساسی.
تقبل داشتن سرنوشت مشترک و یکسان اقوام ایرانی بدلیل داشتن تاریخ مشترک این اقوام و درخواست کردن برای قرار گرفتن در زیرپرچم جبهه ای(برخی از آنان و جریانات فکری موجود در آن حتی اعتقادی به حق تعیین سرنوشت ندارند و میل به دموکراسی و آزادی دارند در آینده، بخشی از ائم برنامه های آن جبهه ی راست بود که در اتمسفری جدید برای بی اهمیت کردن و به فراموشی سپردن خواسته ها خلق کورد را در پیش گرفته بودند).
اما کاک سعید با پشت بستن به حقانیت و مشروعیت خواسته های خلق کورد و دارابودن معلومات کافی براساس تجارب مختلفی که برمبانی حل مسئله ی ملی در کشورهای دیگر و همچنین داشتن ذهنیت مختص به خود از حقوق و خواسته های خلق کورد به شیوه ای مستدل و آشکار دفاع می کرد.
در رابطه با سپردن سرنوشت سیاسی کوردستان به مجلس موسسان و رفراندوم قانون اساسی کاک سعید می گوید: در هر کشوری که دارای سیستمی فدرالی، سلطنتی و جمهوری یا دارای هر سیستم دیگری باشد، مرزهای صلاحیت حاکمیت دولت مرکزی به چه شکلی و به همین صورت هم صلاحیت مناطق خودمختار در چه حد و حدودی است؟. واضح است که چنین مسئله ی اختراع ایران نیست. در جهان امروزه ما نمونه های گوناگونی وجود دارند. مادام که چنین است، می شود بگوییم: در رابطه با چه مسئله ای به آراء تمامی مردم ایران و به همین شیوه نیز در خصوص چه مسائلی به آراء مناطق خودمختار مراجعه و باید بدان اهمیت داد. برای نمونه در مورد سیستم حکومتی ایران که جمهوری باشد یا نه، ملزمست که تمامی مردم ایران بدان رای مثبت بدهند. در اسپانیا برای خودمختاری و نمونه ی آلمان، آمریکا و سوئیس برای فدرالی نشان میدهند که کدام مسئله مربوط به حوزه عمومی سراسری و کدام به مناطق خودمختار ارتباط دارد. به ویژه مایی که در برنامه ی حزب دموکرات کوردستان بطور شفاف مشخص کرده ایم که کدام مسئله در چارچوب صلاحیت حکومت مرکزی و کدام مسئله هم در چارچوب صلاحیت حکومت خودمختار است.
مسئله ای همچون خودمختاری که به خود کوردستان مرتبط است، باید پیشتر نظر و رای مردم کوردستان در مورد آن مدنظر قرار و در قانون اساسی کشور گنجانده شود( بدین معنا که معیار در این رابطه هم خود مردم کوردستان هستند). در این خصوص اگر در رفراندومی سراسری، نظر مردم کوردستان رد شود، محرز خواهد شد که افکارعمومی مخالف با نظر مردم کوردستان است. هیچکدام از خلقهای سایر مناطق ایران این حق را ندارند که خود را وکیل مدافع مردم کوردستان بدانند. حق آزادی بیان فقط در این رابطه به خود مردم کوردستان تعلق دارد. اگر چنین چیزی روی دهد که هرکدام از مناطقی همچون فارس، اصفهان، شیراز و تهران و… در مورد خودمختاری مردم کوردستان نظر خود را بیان کنند، بدین دلیل که این مسئله را لمس نکرده و در بهترین حالت اهمیتی برایشان نداشته باشد، احتمال قوی دارد با آن به مخالفت بپردازند.
د.شرفکندی در پاسخ به چنین ایده ای که باید اقوام ایرانی بدلیل داشتن تاریخ مشترک چه بخواهند یا نخواهند باید در آینده سرنوشت مشترک را قبول کنند، می گوید: اگر از منظر تاریخی و تئوری بدین مسئله نگاه کنیم، باید گفت؛ ایران بدرازای تاریخ از اتحاد ملتهای گوناگون شکل گرفته است.
اما چنین مسئله ای، مقوله ای ابدی نیست . چه دلایلی وجود دارد که اگر چندملت 1500سال باهم همزیستی مشترک داشته اند اکنون نمیتوانند به چنین حیاتی ادامه دهند؟. البته این مسئله ارتباطی با شرایط امروزی دارد. اگر جهان در حال تغییر است، باید طبیعی باشد که همجواری، دوستی، همپیمانی، همزیستی مسالمت آمیز و ایده و نظرات نیز تغییراتی در آنان بوجود آید. بجز این هم حقیقت تاریخی ایران اثبات نمی کند که ملتهای موجود درایران همیشه باهم زندگی مشترکی داشته اند!. آذربایجان، افغانستان و تاجیکستان از ایران جدا و جهان نیز فرو نریخت. چرا اکنون چنین جداییهای روی نمیدهد؟ آیا این چنین جداییهایی بصورت اجبار بودند؟. بدین معنا که باید این استدلال را قبول کنیم که هر مسئله ی بصورت اجباری باشد مایه خرسندی و رضایت است!. نخیر چنین نیست. همزیستی مسالمت آمیز فقط از طریق درک متقابل است و هیچ پیشنیه ای صد یا هزارساله نمی تواند بهانه ای برای تداومش باشد. این چنین مقوله ای همانند آن می ماند که به جوانی در خانواده ای گفته شود مادام که در سن 18 سالگی از خانواده جدا نشده در سن 25 سالگی هم چنین حقی را ندارد. این استدلالی منطقی نیست.
سرانجام نیز د.شرفکندی به هیچ شیوه ای زیربار آنهمه فشار و شانتاژ نمیرود که می خواهند حزب دموکرات در جبهه ی قرار گیرد که قسمی از جریانهای شکل دهنده آن برای آزادی و دموکراسی در تلاش هستند، ولی در اساس به حق تعیین سرنوشت ملل ایرانی اعتقادی ندارند.
برای همین کاک سعید آب پاکی روی دست آنان میریزد و بدانها می فهماند که خیالشان خام و می گوید: واژه های آزادی و دموکراسی بسیار ناروشن و مبهم اند. محمدرضا شاه پهلوی در مورد آزادی سخن می گفت. چرا اکنون رژیم جمهوری اسلامی در مورد آزادی و دموکراسی حتی با اسلوب مختص به خودش بحثی نمی کند؟ تنها مدعی بودن دموکراسی مسئله را حل نخواهد کرد. مسئله آنست که مفاهیم آزادی و دموکراسی را در متن خود داشته باشد. برای نمونه: به فردی که معترف به حق ملی مردم کوردستان و سایر ملل دیگر در ایران نباشد نمی توان گفت که دارای شخصیتی دموکرات است. زمانی که چنین است، دلیلی برای همکاری با چنین جریاناتی برای ما وجود ندارد.
برای ما اهمیت دادن به حل منصفانه مسئله ی ملی کورد، شرط اصلی مشارکت در چنین جبهه ایست.
کاک سعید همراه با آنکه مبارزی صادق ملی بود همزمان نیز خط مشیی ثابت قدم تامین عدالت اجتماعی است.
او مسئله ی فقر و محرومیت و عدم دسترسی اقشار فقیر و کم درآمد به امکانات و نعمات مادی در جریان تداوم حیات و نبود فرصت برابر برای استعدادها آنقدر برایش اهمیت داشت که در کنگره ی نهم حزب دموکرات کوردستان بدین گونه در موردش بحث کرد:”امروز مهمترین و همگام با آن دردآورترین مسئله در جهان ما، مسئله ی نبود توازنی در بین تقسیم شدن انسانها به دو بخش مستمندان و ثروتمندان است. در حالیکه قسم کمی از انسانها مالک بیشترین منابع مادی در این جهان هستند و بخش اعظمی از انسانها هم در فقر مطلق رنج آوری بسر میبرند.
آن تفاوت فاحش طبقاتی که امروزه به تفاوت شمال و جنوب( شمال به کشورهایی ثروتمند و جنوب به کشورهای فقیر اطلاق می شود) با آنکه در مورد آن بحث فراوانی صورت می گیرد هر سال شکاف بیشتری پیدا می کنند.
برای همین کاک سعید در جریان تامین عدالت احتماعی، سوسیالیزم را انتخاب کرد. دکتر با آنکه انسانی سوسیالیست بود در جبهه ی چپ جای گرفت. اما او چه آنزمانی که چپ کلاسیک”استالینینی” دور داشت و ستایش اتجادجماهیر شوروی مد بود، سوسیالیزم را سیستمی بی کم و کاست نمیدانست و براین معتفد نبود که تجربه ی سوسیالیزم بناشده در اتحادجماهیر نمی توان همچون الگویی برای سایر کشورها باشد. به ویژه اینکه سوسیالیزم را همچون مذهبی یا دینی که تغییرات در آنها محال به نظر میرسد، نمی نگریست.
برای همین در اینباره می گوید: باید این اصل را قبول کنیم که احتمال دارد مارکس و بعدها انگلس و لنین و حتی اشخاص دیگر با توجه به شرایط زمانی و مکانی عصر خود مباحثی را ایراد کرده باشند که با امروز مطابقتی ندارند.
بدون شک استدلالهای لنین در مورد جامعه ی آنزمان روسیه که انقلاب روسیه را به ثمر رساند با جامعه ی امروزی روسیه و از آن بالاتر با جامعه ی ایران و تمامی جهان تفاوت دارد.
نقطه ی با اهمیت دیگر، دیدگاه کاک سعید در مورد سوسیالیزم و ربط آن با دموکراسی یعنی در هم آمیختن این دو است.
او اعتقادی عمیق به دموکراسی داشت و بر این باور بود که نباید سوسیالیزم به هر بهانه ای سدی برای دموکراسی ایجاد و آنرا محدود و منافع فردی را نقض کند. در جامعه ای سوسیالیست بدلیل تامین دموکراسی باید فضایی شکل گیرد که هر فردی چنین احساسی داشته باشد که در پیشرفت جامعه اش مشارکت مستقیم و توانایی آنرا دارد نسبت به سرنوشت خود و کشورش ابراز نظر کند، بدون آنکه بیمی یا نگرانی برایش بوجود آید.
در اینباره کاک سعید می گوید: امروزه در عمل ثابت شده که توجه کردن به افراد در جریان کار و حیات روزمره ای که انجام میدهند در مشخص کردن سرنوشت خود اصلی است که با طبیعت انسان سازگار و هر بابتی برعکس چنین مقوله ای چه بنام دیکتاتوری ساده یا دیکتاتوری پرولتاریا یا تحت هر عنوان دیگر برعکس کاراکتر انسانی است و مانع از پیشرفت و ابداع خواهد شد.
د.قاسملو زمانیکه”سوسیالیزم دموکراتیک” را در حزب دموکرات مطرح کرد، جانبداری و مبارزه ی کاک سعید برای موفقیت چنین طرز تفکر و اندیشه ای یکی از دلایل استقرار این اندیشه ی فکری در حزب شد.
مسئله ی دیگر که لازمست مورد بحث قرار گیرد، موضع کاک سعید در خصوص از هم پاشیده شدن سوسیالیزم موجود بود. زمانیکه اردوگاه سوسیالیزم از هم فروپاشید، برخی اشخاص که تا آنزمان هوادار بدون چون و چرای اتحادجماهیرشوری و سایر کشورهای سوسیالیست بودند، دچار سرگردانی و ناامیدی مضاعف و حتی در جهت فکری راست قرار گرفته و بدنام و رسوا شدند.
اما در واقع چنین شکستی نوعی از شکست سوسیالیزم بود و علاوه برآن هم شکست در راه هدف بزرگ به معنای تحت پرسش قرارگرفتن آن هدف نیست.
کاک سعید بدین معتقد بود که باید طرفداران سوسیالیزم موجود بدلایل شکست این مقوله بپردازند و از چنین تجربه ای درس گرفته و با گذشته مرزی قائل شوند.
کاک سعید این چنین رویداد بزرگی را همچون نقطه ی تغییری در جهان توصیف کرد تا سبب شود جریان چپی مستقل و مولد و نوگرا شکل گیرد و برعکس چپ پیشین”استالینینی” که در حافظه ی تاریخی مردم ایران خاطره ی تلخ و منفی را بجای گذاشته بود بتواند اعتماد مردم را جلب و به جایگاه مناسب خود برسد.
کاک سعید در پاسخ بدین پرسش در مورد تغییراتی که بعد از فروپاشی سوسیالیزم موجود درآینده چپ بوجود خواهد می گوید: آن تغییرات و مباحثی که در جریانات چپ به ویژه سازمانهای ایرانی در حال وقوع است بدون شک جای بسی توجه برای حزب دموکرات هستند و برای همین با دقت و ریزبینی این مباحث را دنبال و در تلاش برای مشارکت در آنان خواهد بود.
این دیدگاه تازه چپ همراه با آن خط مشییی که در سال 1362.ش در کنگره ی ششم حزب به رسمی مورد پسند قرار گرفت همدیگر را که همان سوسیالیزم دموکراتیک است تکمیل می کنند.
واضح است که حزب دموکرات طرفدار آن مبحث است که بنام جریان چپ نوگرا در میان چپهای ایران مشهور شد. ما در مورد این چنین چپی خوش بین و آنرا مثبت ارزیابی می کنیم. چپ ایران به نظر ما که تا کنون مایه ی یاس است این