در متدولوژی نوین تاریخ، تاریخ گفتمان است. هر برداشتی از رخدادهای گذشته از فیلتر ذهنیت و باورهای محقق عبور میکند. به عبارت دیگر هر تحلیلی تاحدودی متأثر از ایدهها و اولویتهای فکری محقق میباشد. اینجاست که مفهوم بیطرفی مطلق محقق مورد تردید قرار میگیرد. برای هر رخداد تاریخی، تحلیلهای متفاوتی وجود دارد. حتی اگر محقق روشهای علمی و عقلگرایانه را نیز بکار گیرد، تحلیل او یکی از تحلیلهای این رخداد خواهدبود. بدین ترتیب هیچ محققی نمیتواند ادعا کند که تحلیلش تماما منطبق بر واقعیت انجام گرفته است.
بدون شک بدون سند و استناد به آن، نمیتوان از تاریخ و علم تاریخ سخن گفت. اما تاریخ به اسناد تاریخی محدود نمیشود. تحلیل گذشته توأم با تولید گفتمانی نو نیز هست. تحلیل سندها، چگونگی استفاده از آنها، اینکه در کجا و به چه منظوری بکار گرفته شوند، در نهایت به تولید یک گفتمان ختم خواهدشد. اینست که تاریخ گفتمان بشمار میرود و نه خود واقعیتی که در گذشته رخ دادهاست.
همیشه میان تحلیل و واقعیت فاصلهای وجود دارد. گاهی این فاصله بسیار زیاد است و گاهی هم کم. یکی انگاشتن گفتمان و واقعیت، گمانی بیش نیست. گفتمانها (تحلیلها) هرگز نمیتوانند تمام واقعیت پوشش دهند. هر ادعایی جز این از طرف تاریخ نویس یا تحلیلگر تاریخ، به دگماتیسم منتهی خواهدشد. هنر تاریخ نویس اینست که تمام تلاش خود را بکار گیرد تا با بکارگیری روشی علمی، تحلیلی نزدیک به واقعیت و نه تماما منطبق با واقعیت را ارائه دهد.
در هر رخداد تاریخی، عوامل و شخصیتهای مختلفی وجوددارند. در تحلیل علمی، هر یک از عوامل و شخصیتها به تناسب اهمیتشان مورد توجە قرار گرفتە و اولویتبندی میشوند. اگر هدفمندانه و بر مبنای دیدگاههایی مشخص، نقش عامل یا شخصیتی بیش از حد برجسته و نقش عامل یا شخصیت دیگری کمرنگ شود، در این حالت تحلیل یادشدە، تحلیلی سیاسی ــ عاطفی خواهدبود. در نتیجه تحلیل، به تحلیلی ایدئولوژیک نزدیک خواهدبود که بجای پرداختن بە همه جوانب و شخصیتها، چند بعد مشخص را برجسته نمودهاست.
هر رخدادی ابعاد مختلفی دارد. در تحلیل موشکافانهی علمی میشود بر یکی از ابعاد تأکید کرد، تا آن را بطور مفصل و آنگونە کە لازم است، بررسی نمود.
متأسفانه تاریخ ملت کرد مملو از شکست و ناکامی است. ما اغلب به شیوهای سیاسی ــ عاطفی با تاریخ خود روبرو میشویم. این شیوه تحلیلها ممکن است برای تهییج احساسات ملی یا بدلیل احتیاجات سیاسی صورت گیرد، اما اگر تمام تحلیلهای تاریخیمان اینگونه باشد، موجب میشود که نتوانیم به برداشتی علمی از رخدادهای تاریخی رسیدە و به آسیبشناسی آنها بپردازیم.
ما هنوز در مرحلهی مبارزه ملی هستیم و این هم موجب میشود که برای پیشبرد مبارزهمان از شخصیتهای تاریخی کرد، سمبلسازی کنیم. به عبارت دیگر بر مبنای نیاز سیاسیمان به تحلیل تاریخ بپردازیم و نقش شخصیتهای سیاسی را ارزیابی نماییم. اما در این برهه نیز باید هر یک از شخصیتها را بر مبنای تأثیری که داشتهاند، ارزیابی کنیم. همچنین نباید تحلیهای تاریخیای که برای مقاصد سیاسی صورت میگیرد را در زمرەی تحلیل علمی جای داد.
این روزها مصادف با سالگرد قیام مسلحانه ١٣٤٦-١٣٤٧ است. در پرتو توضیحات بالا، میتوان تحلیلهای مختلفی از این قیام ارائه داد و همچنین میشود بر یکی از ابعاد این قیام تمرکز نمود. میتوان بر این بعد قیام تمرکز کرد که چگونه آغاز شد و چه نتایج معنوی و ملموسی داشت.
میتوان برداشتی سیاسی از این قیام ارائه داد و همچنین میشود به تحلیل علمی این رخداد پرداخت. مقصود این مقاله نیز دیدگاهی منفی نسبت به برداشت سیاسی تاریخ نیست. هر دوی این تحلیلها میتواند فواید خود را داشتهباشد، اما مهم اینست که یکی گرفته نشوند و تمایز آنها مشخص باشد. ممکن است الزامات مبارزه ملی ما را وادارد که برداشتی احساسی و سیاسی از این قیام ارائه دهیم تا به تدوام مبارزه کمک کند.
اما بایستی دو نکته را مد نظر قرار دهیم:
١) تحلیل سیاسی به این معنا نیست که نقش شخصیتهای قیام را آنگونه که بوده، بررسی نکرد و نقش یکی از شخصیتها به بهای کمرنگ نمودن شخصیتهای دیگر برجسته شود. این قیام از یک تیم رهبری برخوردار بوده و شخصیتهایی در برپایی این قیام نقش اساسی ایفا نمودهاند. شخصیتهایی همچون ملا آواره، اسماعیل شریفزاده، ملا رحیم وردی، سلیمان معینی، عبداللـه معینی و نحو. در عین حال که از شخصیتهای این قیام تجلیل میکنیم و آنها را سمبل مبارزه ملی قرار میدهیم، باید بصورت بیطرفانه، به ارزیابی نقش آنها نیز بپردازیم.
٢) در کنار خوانش فوق، لازم است که به شیوهای اصولی به آسیبشناسی این قیام پرداخت تا از کاستیهای آن درس بگیریم و با هزینهی کمتر، به مبارزهمان تدوام بخشیدە و دستاوردهای بیشتری را بدست آوریم.
درشمارهی٦٥٥ روزنامه «کوردستان» منتشر شده است