حکومت های دیکتاتوری مستقل از این که چه مبنا اعتقادی یا آرمانی دارند، همه کم و بیش از روش های مشابه ای برای استقرار حاکمیت خود استفاده می کنند که با یک مطالعه مختصر و حتی سرچ در گوگل می توان آنها را یافت و جالب است در همه آنها هدف نهایی، ایجاد حس ناامید در مردم است که منتج به حس ناتوانی و تبعیت از حاکمیت میشود.
چه عواملی می توانند این حس را در فرد ایجاد کند؟ فارغ از اعمال روش های آشکار و علنی چنین حکومت های مانند توصل به زور و ارعاب مردم و ایجاد سیستم های امنیتی و پلیسی و …. عملا موارد بسیار ساده ای مانند تبلیغات به روزمره ، اطلاع رسانی و انتشار اخبار بعد ، دور زدن قانون به اشکال مختلف و یا تحمیل قوانین غیر ضروری که بخش عمده ای از مردم را در بر بگیرد و باعث آزار و اذیت بی جهت آنها شود ، در دامن زدن به این حس بسیار موثر تر از روش های خشونت آمیز ؛ می تواند در تخریب روحیه افراد جامعه موثر باشد ، چرا که بسط و توسعه یک سیستم امنیتی و پلیسی بسیار حجیم در حد یک مملکت بسیار پرهزینه و مدیریت آن بسیار پیچیده و سخت است. لذا تمرکز بر روحیه افراد و ایجاد حس ناامیدی به مراتب می تواند موثر تر و قوی تر از آن عمل کند.
فردی که حس ناامیدی داشته باشد ( فارغ از این که به چه روشی این حس را در او ایجاد کرده باشند) ناخوداگاه احساس دچار خودباختگی شده و احساس می کند با دیگران متفاوت است و اگر شرایط زندگی و افکارش با آنچه که در اطرافش حس می کند و یا تبلیغ می گردد فرق دارد به دلیل نقص در خود اوست و این موضوع باعث می شود به تدریج گوشه گیر و در مراحل بعد به حس تنفر و بیزاری از خود منجر شود و فرد خود را انسانی بیکفایت و درمانده دانسته که گرفتار محدودیت های محیطی بسیار و ناتوان از انجام هر کاریست. در چنین شرایطی فرد به تدریج انگیزه خودش را برای ایجاد هر تغییری از دست داده و کاملا تحت تسلط حاکمیت و در اسارت شرایط محیطی می بینید و این دقیقا همان چیزیست که حکومت های دیکتاتوری به آن علاقمند اند. لذا واجب است افراد بدانند این حس ناامیدی نه یک مسئله شخصی بلکه یک برنامه ساختار یافته و از پیش طراحی شده است و باید به هر روشی که شده آن را در هم شکست تا شانسی برای مقابله با شرایط موجود را خلق کنند.
اولین گام این است که افراد بدانند در این حس تنها نیستند، همه افراد اعم از پیر و جوان ، زن و مرد ، دارا و ندارا ، هر یک به تناسب شرایطشان در چنین حالی به سر می برند تمامی یا بخشی از آنچه در بالا به آن اشاره شد دامن گیر اکثریت اطرافیانشان می باشد.
دوم قرار نیست با فهمیدن این که دیگرانی هستند که در شرایط ناامیدکننده تر از فرد قرار دارند، احساس رضایت کرده و مصیبت مشترک دلیلی بر پذیرش راحت تر آن باشد.
سوم در مورد این حس با یکدیگر صحبت کنند. تک تک افراد در هر سطحی که باشند دارای قابلیت ها و توانایی های هستند که در شرایط ناامیدی یا آنها را فراموش کرده اند یا قدرشان را نمی دانند. صبحت با دیگران در این خصوص ، در صورتی که به شکل مناسب انجام شود می تواند منجر به خود باوری مشترک گردید.
چهارم ارزش گذاشتن برای قابلیتها و موفقیت های شخصی خود و دیگران. افراد همین که متوجه شوند به عمد در شرایطی قرار گرفته اند که آنها را به سمتی سوق داده که حس ناامیدی در ایشان تقویت شود ولی در همین شرایط با تمام محدودیت های موجود هنوز روح و جسم خود را زنده نگه داشته اند بزرگ ترین شکست برای پروژه ناامید سازی است.
آخر از همه ایجاد ارتباط با یک دیگران و آمادگی پذیرش این که طرف مقابل همچنان سعی خواهد کرد باعث شکست روحیه افراد گردد و حس ناامیدی را در آنها تقویت کند و یا آن را مجدد احیا کند. لذا هر وقت در مقابله های مدنی خود و پروژه مبارزه با ناامید سازی حس کردند که به اهداف تعیین شده نرسیده اند ، آگاه باشند که در حال جنگ اند و این به معنی ضعف آنها نیست و فقط لازم است با استراتژی جدید و رویکردی جدید مجدد کار را تکرار کنند حتی اگر عملکرد کاملا تکراری باشد.
افراد باید به درجه ای از خود باوری برسند که بدانند و آگاه باشند هر کدام از ایشان به تنهایی توانایی تغییر را داشته و اگر در کنار هم قرار بگیرند این نیرو صدها و هزاران برابر میشود و اولین گام در این زمینه مقابله با پروژه ناامید سازی است که تبعا هر چه سطح توانایی افراد بیشتر باشد انتظار فعالیت و تلاش از آنها بیشتر است.