برگردان: ڕهوهز
دور جدید تحریمهای اقتصادی آمریکا بر ایران به مرحلهی اجرا گذاشته شد. همچنانکه اعلام گشته تحریمها نخست بخش خودرو و معادن و سپس بخش انرژی و معاملات بانکی را دربر میگیرند تا جمهوری اسلامی امکان و مجال معاملات تجاری و صادرات نفت را بطور کامل از دست بدهد. بر این اساس اقتصاد ورشکستهی کنونی ایران بگونهای خواهد شد که در ماههای آتی مردم این کشور ناتوان از تأمین ابتداییترین مایحتاج زندگی خواهند شد. بدیهیست هر کس در غم و اندیشهی زندگی آسوده برای مردم کشورش باشد، هرگز در آرزوی چنین وضعیتی نخواهد بود و طرفی که باید به خاطر ایجاد چنین شرایط ناگواری مقصر شناخته شده و مجازات گردد، تنها و تنها جمهوری اسلامی است.
اگر تا کنون چنین معمول بوده که به فشارهای بینالمللی بر جمهوری اسلامی بسان موثرترین فاکتور تعیین سرنوشت این رژیم نگریسته شده، چندیست بازیگر دیگری وارد صحنهی تحولات مرتبط با ایران شده است، بازیگری که بطور فزایندهای در حال شکلگیری و نیرومند شدن است و اگر درست عمل نماید، قابلیت و توان فیصلهدادن به کشمکش و رقابت مربوط به آینده ایران را دارد. این بازیگر مردم هستند. نزدیک شدن زمان بازگشت تحریمها چند روزی است مردم تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ ایران را به خیابانها کشاندهاست. این موج جدید از اعتراضات، تداوم همان خیزش و نارضایتیهایی است که در دیماه گذشته بر ضد حاکمان فاسد، ناکارآمد و آزادیستیز ایران براه افتاد. اینبار نیز دینامیسم و محرک اصلی نارضایتیها معضلات اقتصادی و اجتماعی بوده اینک و در این مرحله پیداست جنبهی سیاسی در آن برجستهتر از گذشته شدهاست. این اعتراضات، خیزشی مردمی و برخاسته از بطن جامعه است، بدون آنکه هیچ جریانی بتواند مدعی رهبری و سرکردگی آن باشد. اینبار نیز برخی از طیفهای درونحکومتی میخواهند در راستای منافع جناحی در روند حرکت اعتراضی مردم دخالت کنند و در نهایت برای نجات کشتی نظام از تلاطم موجود از آن سود جویند؛ لیکن مردم آگاهتر از آن هستند که اجازه بدهند این حرکت اعتراضی به انحراف کشانده شود و بدرستی جمهوری اسلامی در کلیت آن را هدف قرار دادهاند. هرچند جنبش کنونی نیز بخشی از کاستیهای جنبشهای قبلی همانند فقدان دورنمایی مشخص و سازوکاری یکپارچه برای جهتدهی و به نتیجه رساندن خیزش مردم را بههمراە دارد، اما این جنبش اعتراضی از بسیاری جهات از جنبشهای قبلر پیشرفتهتر است: ساخت و بنیان مردمی این حرکت اعتراضی گستردهتر است و طیفها و اقشار جدید جامعه، بویژه در میان کارمندان، زنان و خلقهای ستمدیده بشوهای چشمگیرتر از گذشته بدان پیوستهاند؛ به لحاظ سیاسی صراحت بیشتری در شعارهای سردادهشده مشاهده میشود و دیوار ترس مردم فرو ریخته؛ نیروهای سرکوبگر به نسبت اعتراضات دیماه، در سرکوب مردم بیشتر مردد هستند و سرانجام آزمون و پیشرفت بیشتری در شیوهی تظاهرات و دفاع از خویش در میان مردم ناراضی مشهود است و همچنین پلهای ارتباطی میان نخبگان داخل و خارج از کشور مستحکمتر و کارآمدتر بهنظر میآیند.
از دگر سو آنچه به موضعگیری رژیم برمیگردد این است که تزلزل، درماندگی و سردرگمی آشکاری برای مواجهه با این وضعیت در برخورد سردمداران جمهوری اسلامی در تمامیت آن دیده میشود. آنان(دو جناح درونحکومتی) اینبار نیز همانند اعتراضات پیشین در دو مسأله باهم نقطهی اشتراک دارند: بیکفایتی در حل معضلات کشور و فقدان اراده لازم برای شنیدن پیام مردم.
اگر بسیاری از علائم و نشانههای شرایط کنونی ایران یادآور واپسین ماههای حیات رژیم سلطنتی محمدرضا شاه و آخرین سالهای اتحاد جماهیر شوروی هستند، با این حال هنوز معلوم نیست که خیزش کنونی به پیروزی خواهد رسید یا خیر! چراکه از سویی شکافها، فاصلهها و علل تفرقه و عدم اتحاد گروەهای سیاسی ایران همچنان موجود میباشند و از سوی دیگر ظرفیتها و تواناییهای رژیم چه در امر سرکوب تودههای مردم ایران و انسجام حاکمیت در داخل و چه سیاست سازش و معامله با جهان خارج، اگر سیر نزولی نیز طی کردهباشند، همچنان موجود هستند. جای خوشحالیست که حقوق و آزادیهای مردم ایران اینک به محور اساسی گفتمان دیپلماسی آمریکا و برخی از دولتهای ذینفوذ غربی تبدیل شدهاست. با این وصف همچنانکه ذکر گردیده، اولویت و استراتژی بینالمللی{آمریکا} تغییر رژیم حاکم بر ایران نیست و در چنین حالتی که جمهوری اسلامی بر خلاف میل و ماهیت خود شاید برای مدتی بهظاهر به تغییر در رفتار خود تن در دهد، نباید بعید دانست که احتمال دارد شرایطی پدید آید که موجب سست شدن نیروی محرکهی جنبش آزادیخواهانهی مردم ایران برای چند سال دیگر گردد. برای جلوگیری از عملی شدن چنین سناریویی، برای آنکه اگر حتی رژیم نیز سرنگون نگردد، حداقل عقب نشینی بینالمللی جمهوری اسلامی، عقب نشینی در داخل را درپی داشته باشد؛ لذ باید همهی افراد و طرفها، تمامی اقشار و طبقات جامعه ایران در داخل و خارج از كشور بکوشند تا دینامیسم انقلابیای که در داخل پدیدار گشته، بار دیگر از حرکت باز نایستد. این امر در سطح ایران دارای الزامات مخصوص بهخود است که در مورد آن زیاد اظهار نظر شده و ما نیز در جای خود بدان خواهیم پرداخت. آنچه به ما بسان کرد کردستان ایران برمیگردد آن است که کردستان با این گذشتهی سرشار از مبارزه با دیکتاتوری در ایران، با این سطح والا از سازماندهی و هوشیاری سیاسی و مدنی، لازم نیست هیچ کس در ایران درس مبارزه و مقاومت بدآن بیاموزد. این امر بدان معنا نیست کە واقعیات را لاپوشانی کنیم اگر در یک نگاه کلی کردستان ایران را بنگریم، میبینیم که این روزها و در بحبوههی اعتراضات مردمی در ایران، چه در سطح احزاب و چه در میان تودههای مردم سکوت و عدم تحرکی پدید آمده که درخور وضعیت سراسری ایران و سناریو و تحولات پیدا و ناپیدای آینده نیست. با توجه به تب و تاب جامعهی ایران در روزهای جاری و تمامی تهدیدات و چالشهایی که کردستان ایران در آینده از بسیاری جهات با آن مواجه خواهد شد، کار و فعالیت جدی، راهکار سریع برای انسجام و اتحاد نیروهای سیاسی کردستان ایران، زدن اثر انگشت کردها بر روند رویدادها، حضور پررنگ نخبگان کرد و تمامی طیفها و اقشار جامعه در همهی عرصههای مبارزه و سرانجام مواجهه مشترک و متحدانه با مشکلات و موانع پیشروی، ضرورت و لازمهی شرایط کنونی است. همه میدانیم که متأسفانه عدم اتحاد و اتفاق و همبستگی از دردهای دیرین ملت کرد است، لیکن اگر واقعأ همه طرفها در شرایط کنونی که رمز موفقیت در اتحاد و همبستگی است با اراده، تواضع و بدور از تنگنظری گروهی وظیفه و رسالت تاریخی خود درخصوص همبستگی ملی را مدنظر قرار دهند، رسیدن بە اتحاد و اتفاق چندان دشوار نیست.
بدون تردید جامعهی سیاسی ما{کردستان} باید بر روی خود تعمق کند، خود را نقد نماید و تاریخ و هویت خود در کردستان ایران را به غربال بکشد تا شکافهای درونی خود را ترمیم ساخته و تردیدها را رهانیدە، دیدگاههای متفاوت و مخالف هم را باهم در مسیر مشخص به تفاهم برساند. همزمان با آن باید چه رو به منطقه و جهان خارج و خصوصأ رو به حاکمیت و جامعهی سیاسی ایران در کلیت آن، یکپارچه و متحد، وزن و اعتبار نیروی میدانی خود و انسجام جهانبینی مترقی و هویتطلبانهی خود را نمایان سازد. با توجه به تجربهی تلخ و ناگواری که با حاکمیت و طیفهای سیاسی ایران داشته و داریم، بدون تردید کردستان باید قبل از هرچیز در اندیشه و آیندهی خود باشد.
لازم است ما بر محور و بستر اصیل و تاریخی مسألهی کرد که مسألهی ملتی چهل میلیونی و منفصل شدهاست توأم با گفتمانی با سروریطلبی پیش رویم؛ رو به خارج دارای اعتماد به نفس کامل و در میان خود فراگیر و فرا سازمانی عمل نماییم، با ابزارهای مدرن و با راهکارهای متعارف، عامشمول و امروزین، در همهی عرصهها و جهات مختلف، با گامهایی کوچک و بزرگ، در راستای استقرار بیبازگشت حاکمیت کردی بشیوهی “دیفاکتو ” بکوشیم. اما این اولویت که کرد در آینده ایران باید بسان پرنسیپ کار و فعالیت خود را در پیش گیرد، نباید به مفهوم اهمال و غافل شدن از رویدادهای سراسری ایران تلقی گردد. هر اندازه ملت کرد در کردستان ایران برای کسب حقوق و آزادیهای خود تلاش میکند، به همان اندازه نیز باید از هر حرکت آزادیخواهانه در سراسر ایران حمایت نماید. درست است فعالیت سیاسی و مبارزات برای ملت کرد به نسبت سایر خلقهای ایران همیشه هزینهی بیشتری درپی داشتهاست، درست است کرد نباید دنبالهرو هیچ جریان بهاصطلاح سراسری در ایران باشد( بویژه اگر این جریانات هیچ آینده روشنی برای خلق ما ترسیم ننماید)، اما لازم است با در پیش گرفتن راهکار و سیاستی مبتنی بر عقلانیت و درخور این مرحله از مبارزه، بکوشیم هم پتانسیل و نیروی بلقوه تودههای مردم در کردستان را بیشتر نمایان سازیم و هم با توسل به شیوههای مبارزاتی خودمان تلاش کنیم روند دینامیسم انقلابی و خواهان تغییرات بنیادین کنونی را تقویت نماییم که به شیوه از هم گسسته و ناهمگون، اما فراگیر و سراسری، ایران را دربر گرفتهاست. تردیدی نیست این سیاست بسود مردم کردستان است. لذا باید گفت “آری” به همبستگی و پشتیبانی کرد با دیدگاه و ویژهگیهای خود از جنبش انقلابی مردم ایران، جنبشی که بیش از این نباید خود را با بکارگیری ظرفیتهای تحت حاکمیت جمهوری اسلامی مشغول و محدود سازد، بلکه باید هدف راهبردی آن، پایان دادن به حیات این نظام منفور و استبدادی باشد.