برگردان : سروش
رویدادها حکایت از آن دارند کە ایران بسوی یک تحول اساسی گام برمیدارد، پایەهای ثبات جمهوری اسلامی کاملا” دچار تزلزل شدە، سیستم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی دستخوش بحران گردیدە، فساد و کلیە دم و دستگاههای رژیم را تضعیف کردە، جامعەی جهانی توان مانور را از انحصار طلبان رژیم سلب نمودە و مجموعە عوامل دیگر مٶید این واقعیت هستند کە این سیستم دیگر نمیتواند بدین شیوە بە حیات خود ادامە دهد. این، تحلیل و برداشت بخش عمدەای از ناظران سیاسی در خصوص شرایط حاضر ایران است.
اگر این برداشتها درست باشند، سرنوشت سیستم از دو حالت خارج نیست: یا باید کنار رود و یا تغییر و تحولی جوهری در خود ایجاد نماید.
آنچە کە در اینجا قصد پرداختن بە آن را داریم، پاسخ این سٶال است کە در صورت ایجاد تحول در ایران، کرد در کجای این معادلات قرار میگیرد؟ دوبارە در سیکل ( انقلاب – تکامل- شکست) گیر خواهد کرد، دوبارە برندەی تنها دورەی گذار خواهد بود و پس از تثبیت حاکمیت جدید بە حاشیە راندە خواهد شد؟ دوبارە در مذاکرات ناکام خواهد بود و نمیتواند بعنوان یک فاکتور کارساز در طرحریزی نقشەی سیاسی آیندە ایفای نقش نماید؟ بە عبارت دیگر باز دوبارە تاریخ برای کرد تکرار خواهد شد؟
یا برخلاف همەی اینها، دیگر بەعنوان یک ملت بە حاشیە راندە نخواهد شد و تجارب گذشتە، نظم نوین جهانی، ژئوپولوتیک کردستان ایران بعنوان یک نیروی بازدارندەی افراطگرایی و در راستای روند هارمونیک تولرانس و همزیستی و در نتیجە حاکم بودن دیسکورس یا گفتمان ملی میان نیروهای سیاسی علیرغم تفاوتهای متعدد، موجب پایان دادن بە ستم ملی و تبعیضات نژادپرستانە خواهد گردید؟ کرد بعنوان یک ملت متمایز در کردستان ایران برسمیت شناختە شدە و حقوق آن در قانون تضمین خواهد شد؟
اگر این پیشفرض را بپذیریم کە در ایران تحولی رخ خواهد داد و نیز اگر حد و حدود ارادەی داخلی و خارجی علیە این سیستم و رفتارها و عملکردهای آنرا جدی بگیریم، ضروری است کە احتمالات را بدین شیوە مد نظر قراردهیم.
نخست: ایجاد تحول در ایران از طریق فشار خارجی و ناچارساختن رهبران جمهوری اسلامی بە دست کشیدن از سیاستهای مداخلە جویانەی خویش در کشوهای منطقە و همچنین تا حدودی گشایش فضای سیاسی در نتیجەی رشد مبارزەی مدنی با اتکا بە عقب نشینی حاکمیت در خارج از کشور. در این سناریو، سیستم سیاسی در ایران حفظ خواهد شد، اما با پروبالی شکستە و توان رفتارهای دیکتاتورمآبانە و خودکامانەی آن کاملا” تضعیف خواهد شد. این امر نیز مستقیما” بە قد علم کردن جامعەی مدنی منجر گردیدە و حقطلبی قشرهای گوناگون جامعە رشد خواهد کرد. بە نحویکە بە چالش طلبیدن حاکمیت از سوی مردم را قوت خواهد بخشید. اگر سقف خواستهای مردم در مرکز ایران مطالبات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی باشد، این امر در کردستان با توجە بە پیشینەی دهها سالەی مبارزاتی و وجود یک جنبش فراگیر هویت طلبانە، این مطالبات یک گام فراتر رفتە و خواستەهای سیاسی بە عاملی جهت رویارویی با ستم و استثمار بدل خواهد گردید، یعنی خواست مدنی مردم در کردستان بە شیوەی اتوماتیکوار بسوی خواست سیاسی سوق دادە شدە و غیرقابل تفکیک خواهند بود، پتانسل مقاومت در کردستان چە بە شیوەی نرمافزاری و چە بە شیوەی سختافزاری آن، در مراحل گوناگون و در فرم مختلف تداوم داشتە و دارد، کە این امر میتواند بە دستمایەی یک اردەی قدرتمند حق طلبانە در چارچوب سیستمی کە تحت فشار خارجی از بخشی از انحصار طلبیهای خود دست کشیدە، مبدل گردد.
دوم: ایجاد تحول از طریق تغییر رژیم و انقلاب تودەای فرصت دیگری جهت بنیانگذاری دوبارەی ایران و رشد اندیشەهای حاکمیت بومی در کردستان ایران فراهم میسازد. در صورت تحقق چنین سناریویی، کرد میتواند مرزهای خود را با دیگران برجستەتر ساختە و بعنوان یک واحد متمایز خود را تحمیل نماید. بدون تردید در چنین اوضاع و احوالی اندیشەی ناسیونالیستی رشد کردە و نیروها و وتوانمدیها بسوی تأسیس یک کیان کردی سوق خواهند یافت. بدیهی است مجموعە عواملی در بهرەگیری از این فرصت نقش کارسازی خواهند داشت، نظیر اتحاد نیروهای سیاسی، مدیریت رویدادها و سازماندهی تودەای همگام با یک دیپلوماسی نیرومند جهت مشروعیت بە حقوق خلق کرد در مجامع بینالمللی.
در هر دو احتمال فوقالذکر، فرصت و تهدید در کنار یکدیگر برای کرد وجود دارند. بە عبارتی روشنتر اگر جامعەی جهانی در راستای مصالح ابرقدرتها با جمهوری اسلامی برخورد نماید و در مقابل دست کشیدن ایران از کشورهای منطقە، بر مسألەی حقوق بشر و حقوق اقلیتها چشم فرو ببندد، احتمال یا سناریوی نخست از فرصت بە تهدید بدل خواهد گشت. اگر هم مسألەی انحصار طلبیهای رژیم و موضوع حقوق بشر بعنوان یک پکج بر سر میز دستاندرکاران آمریکا و اروپا مورد توجە قرار گیرد، ممکن است بە فرصت بهینەای بدل گردد تا کرد در بطن تحولات بە بخشی از حقوق خویش دست یابد.
از سوی دیگر اگر در نتیجەی یک انقلاب تودەای حیات جمهوری اسلامی خاتمە یابد، باز میتواند هم فرصتی برای کرد و هم تهدیدی برای این ملت باشد. اختلاف در تعریف مصالح از سوی نیروهای سیاسی، سر برآوردن احزاب سیاسی کارتونی وابستە بە مخالفان کرد و نیز ظهور بنیادگرای اسلامی و ایدئولوژیک و عدم وجود یک پروژەی وحدت ملی و میهنی، بخشی از فاکتورهای هستند کە تهدیدات جدیای را متوجە فرصتهای احتمالی خواهد ساخت.