تروریسم در زمره مفاهیمی است که تا به حال فاقد تعریفی واحد و قابل ترسیم است، چه از سوی اندیشمندان و چه از سوی دولتها و سازمانهای بین المللی. تفاوت دیدگاهها راجع به تروریسم بیش از آنچه به پیچیدگی موضوع برگردد، با تناقض منافع مرتبط است. با وجود همه تنوعات در تعریف تروریسم، اشاره به ویژگیهای غیر قابل اغماض این مفهوم کار چندان دشواری نیست و میتوان مجموعه کنشهایی را که در چارچوب رفتار تروریستی جای میگیرند و همچنین اهداف چنین کنشهایی را ترسیم نمود.
در واقع ترور کلیه کنشهایی را دربر میگیرد که رعب و وحشت و تهدید را در جامعه می گسترانند و موجبات عدم توازن روانی انسانها را در پی نبود امنیت فراهم میکنند. امنیت بعنوان نیاز اساسی فرد و جامعه، از اولویتهای حیات به شمار میرود که بخش قابل توجهی از فعالیتهای انسانی چه در سطح فرد و چه در سطح جامعه، در راستای حفاظت از آن مبذول میگردد. به عبارتی دیگر در نبود امنیت هیچکدام از ابعاد توسعه در حیات بشری معنا و مفهوم نمی یابند. فقدان امنیت، توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را از انسانها میگیرد و به مانعی بزرگ در مقابل معنابخشی حیات بشری بدل میگردد. هدف از ترور امحای توازنی است که می بایست میان امید به فردایی بهتر و گام نهادن در راستای نیل به این مقصد، وجود داشته باشد. برهم زدن این توازن، بستری مناسب برای تروریست می آفریند تا ایدئولوژی و مبانی فکری خود را توسعه داده و عدم استقرار در جامعه را به عنوان فرصتی جهت جذب افراد به سوی اهداف خود مغتنم شمرد. اهدافی که یا ناشی از بنیادگرایی متعصبی است در راستای ایدئالهای تروریست و یا به منظور نیل به اهداف محسوس و دنیوی خود بدان متوسل میشود. تروریست در چنین بستری اعتقادات و یا منافع خود را مرکز ثقل جهانبینی خود قرار داده و تلاش دارد آن را بر انسانها تحمیل کند و جهت نیل به این هدف خود از کلیه ابزارهای ممکن بهره می جوید.
با این مقدمه کوتاه تلاش دارم چارچوبی بیابم که بتوان رفتارهای تروریستی جمهوری اسلامی ایران را در آن جای داد. اعتقادات ایدئولوژیک و متحجر به مبانی قرائتی مشخص از دین توسط روحانیت شیعه، ادعایی بود که خمینی و هوادارانش ازهمان روزهای آغازین به قدرت رسیدن سر داده و تا به حال نیز از همین ترفند جهت بسیج جامعه بهره میگیرند. هرچند در اوایل پیروزی انقلاب تقابل خیر و شر و یا بنا به ادعای خودشان کفر و اسلام، به ابزاری مؤثر تبدیل شد و دهها و صدها هزار نفر در زمره مریدان پر و پا قرص خمینی درآمده و حتی آماده بودند جان خود را این راه فدا کنند، ولی با گذر زمان، مژده متافیزیکی و بهشت محوری خمینی رنگ باخت و دیگر پیروانش روح شهات طلبی و عطش دستیابی به کلید بهشت را چون سرابی بیش ندیدند. مروری کوتاه و مقایسهای سر انگشتی بر شرایط جنگ ایران و عراق در اوایل جنگ و سالهای آخر جنگ، گواهی بر این مدعاست. مفهوم شهید طی این سالها دچار تحولی عمیق در اعتقادات جنگاوران ایران شد. جامعه ایران به مرور زمان متقاعد شد که جنگ از منظر حاکمیت جمهوری اسلامی نه “رفع کل فتنه در عالم”، بلکه جهت حفظ و مشروعیت بخشی به حاکمیتی الیگارشی است که دین را دستاویزی برای نیل به اهداف و اغراض نامشروع و دنیوی طبقه حاکم قرار داده است.
ترور یا به عبارتی دقیقتر ضرورت گسترش عملیاتهای تروریستی از جانب حکام ایران، زوال ایدئولوژی ای بود که در اعتقادات بخش عمده جامعه ایران رخ داد. البته این بدان معنا نیست که جمهوری اسلامی از همان اوایل انقلاب اقدام به ترور جهت حذف فیزیکی مخالفان خود نکرده باشد، بلکه می خواهم بر این واقعیت صحه گذارم که مشروعیت ترور نزد رهبران ایران [با هدف تداوم وضعیت فوق العاده در راستای تحکیم پایههای قدرت] بیش از پیش قابل توجیه بود.
جمهوری اسلامی با اتکا به هر دو شیوه ترور دولتی و ترور بین المللی، از یک سو تلاش دارد با حذف فیزیکی مخالفان خود در داخل و خارچ کشور، مانع از گسترش هر نوع حرکت آزادیخواهی ای شود که به زعم خودشان تهدیدی برای حاکمیت قلمداد شود و از طرفی دیگر با حمایت و تحریک سازمانها و گروههای تروریستی در سایر کشورها، به دنبال خلق ظرفیتهای خودخواسته برای رسیدن به اهداف نامشروع خود است.
اتکای دولتها و سازمانهای تروریستی به اعمال تروریستی، نشانهای آشکار از عدم مشروعیت اهدافی است که در راستای تحقق آن تلاش میکنند. در واقع چنانچه اهداف مورد نظر ارزشهای انسانی مشروع باشند، دولت، سازمان یا فرد ناگزیر به توسل به خشونت و ترور، جهت نیل به اهداف خود نخواهد شد.
جمهوری اسلامی که از همان سالهای پس از انقلاب با شعارهای برتری طلبانه و گسترش تعصب دینی شیعی در گستره دولتهای اسلامی پا به عرصه وجود گذاشت و تلاش کرد با حذف کلیه تمایزات و یکسان سازی در راستای التزام به ایدئولوژی ولایت فقیه، ترور را بعنوان راه حل کارآمد تداوم حاکمیت خود در پیش گیرد.
کردستان که از همان اوایل انقلاب، سازی ناهمگون با حاکمیت جمهوری اسلامی نواخت و ماهیت رژیم سیاسی جدید ایران را دریافت، پیش از سایر مناطق ایران هدف ترور قرار گرفته و صدها و هزاران مبارز کرد قربانی ترور شدند. جمهوری اسلامی که اکنون پس از گذشت چهار دهه ترورو قتل عام مردم کردستان، اراده تسلیم ناپذیر ملت کرد و اصرار فرزندان این ملت برای تحقق اهداف ملی و انسانی خود را دریافته است، آخرین تکنولوژی و پیشرفتهترین سلاحهای خود را علیه حزب دمکرات کردستان بعنوان رهبری جنبش حق طلبی ملت کرد در شرق کردستان به کار گرفت. شکست سیاسیتهای جمهوری اسلامی از اراده حق طلبی این ملت، با وجود سرمایهگذاریهای هنگفت چهل ساله در راستای تزریق ایدئولوژی حاکم به فرزندان این مرز و بوم و جذب آنها در مراکز آموزشی به سوی اهداف نامشروع خود، منجر به دستیازی رژیم به موشکباران قلعه دمکرات شد. جمهوری اسلامی با بکارگیری آخرین حربه خود علیه حزب دمکرات، بیش از پیش به شکست پروژه خودپرداخته “ملت ایرانی” یا “امت مسلمان ایران” اذعان نمود. از طرفی دیگر حمله موشکی اخیر به حزب دمکرات، افکار عمومی در داخل و خارج ایران را متوجه این واقعیت کرد که حزب دمکرات کردستان خواستهای مشروع ملت کرد در شرق کردستان را رهبری میکند. فریاد رسای مردم کردستان در روز 21 شهریور علیه حمله موشکی به قلعه دمکرات و پاسخگویی و حمایت مردم از گفتمان “به چالش کشیدن رژیم توسط تودههای مردم” و پیروزی کم نظیر اتحاد صفوف مردم در یک نافرمانی مدنی باشکوه، پاسخی شایسته و دلیلی واضح بود بر حقانیت گفتمان حزب دمکرات کردستان و پیامی روشن بود به حاکمان تهران که قلعه دمکرات نبض جنبش یک ملت است. حمله موشکی جمهوری اسلامی به قلعه دمکرات در عین حال که اسفناک بود به کاتالیزوری جهت گسترش مبارزات تودهای مردم تبدیل شد.