سیسرو (خطیب و سیاستمدار رومی در قرن اول قبل زایش) در مورد کشتن افرادی که آنها را هیولاهایی با نقاب انسانی مینامید، به قطع اعضای از کار افتاده بدن تشبیه کرده و آن را راه جلوگیری از انتشار فساد در پیکر همگانی انسانها یعنی اجتماع میدانست.
این عقیده را میتوان اولین اظهارنظر صریح و قاطع از طرف یک فیلسوف و سخنور در توجیه از میان برداشتن مخالفان دانست که در طول تاریخ از طرف حکام و سردمداران و رهبران سیاسی و دینی برای تحکیم پایەهای قدرت و گستراندن ایدئولوژی های خاص به وفور اتفاق افتاده است.
در زمان صدر اسلام نیز شاهد قتل شمار زیادی از مخالفان و شعرای آن زمان چون، “سلام ابن ابی حقیق” و “عصما بنت مروان” و “ابوعفک” و….توسط مجاهدان اسلام بودیم.
در زبان انگلیسی اصطلاحی که برای این روش به کار برده شده است به شکل “assassin” است که برگرفته از نام “حشاشین” فدائیان حسن صباح، رهبر جنبش اسماعیلیه در ایران است و اولین بار در نمایشنامه “مکبث” از شکسپیر به کار برده شده است. البته اطلاق این نام به این دلیل که قبل از عملیات به آنها حشیش میدادند تا روان آنها را تسخیر کنند و بهشت و نعماتش را در مخیله آنها فرو کنند به دور از واقعیت است و بیشتر از افسانەسرایی های مارکوپولو و صلیبیون نشات گرفته است. خواجه نظام الملک، وزیر مقتدر دوران سلجوقی و مولف اثر “سیاست نامه” از معروفترین قربانیان فدائیان اسماعیلی هست.
اما واژه ای که امروز رایج همان”ترور”هست که به معنای”دهشت افکنی” در زبان فرانسوی است و از زمان انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم برای حذف ژیروندنها توسط ژاکوبنهای افراطی وارد اصطلاحات سیاسی شد. از آنزمان در راستای اهداف سیاسی و ایدولوژیکی شمار زیادی از شخصیت های سرشناس قربانی تروریسم شدند. مثلا آبراهام لینکلن، مظهر مبارزه با تبعیض نژادی و کسی که قانون آزادی بردگان را امضا کرد توسط یک سفیدپوست نژادپرست به نام “جان ویکلس بوث” به قتل رسید. و یا باز رئیس جمهورهایی چون گارفیلد، مک کینلی ، جان اف کندی در امریکا، انور سادات در مصر، بی نظیر بوتو در پاکستان و یا گاندی در هند و مارتین لوترکینگ در آمریکا از دیگر سران و رهبران سیاسی قربانیان تروریسم هستند.
اصولا ترور و تروریسم از مشخصه نظام های استبدادی و توتالیتر که در صدد هستند حتی کوچکترین صداهای معترض را نیز خفه کنند.
بازوی این پاکسازیها در نظام های تمامیت خواه سازمانی های امنیتی و اطلاعاتی بودەاند که شاید بتوان در قرن بیستم سازمان بایستار (یا همان چکا) را که توسط لنین ایجاد شد یکی از اولین سازمانهایی دانست که از زمان لنین و مخصوصا در دوران استالین به طور سیستماتیک از تروریسم بهره بردند.
هرچند وجود این چنین سازمانهایی فقط مختص نظامهایی چون شوروی نبوده و نیست همانطور که سازمان”سیا” در آمریکا هم بارها برای پیشبرد اهدافشان متوسل به ترور شدەاند.
در کل تروریسم هم میتواند مورد استفاده دول و سازمانهای بزرگ و متمرکز سیاسی باشد و هم احزاب و گروهای ایدولوژیکی همچون فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی که سوای پژوهشگرانی چون احمد کسروی، سیاسیونی چون رزمآرا را نیز ترور کردند و یا ترور انور سادات توسط خالداسلامبولی که عضو سازمان جهاد اسلامی بود.
در تاریخ ایران هم با نگاهی بە زمان رضاشاه تا انقلاب 57، به تناوب شاهد حذف فعالین و ژورنالیستها و شعرای معترض و سیاسی هستیم. اشخاصی چون تقی ارانی، میرزاده عشقی، تیمورتاش، فرخی یزدی، رزمآرا، تیمور بختیار، حسنعلی منصور و…. اما تا به امروز هیچ کشور و حزب و سازمانی در تاریخ نمیتواند رکورد نظام جمهوری اسلامی را در ترور و بهرهبرداری از تروریسم بشکند.
این نظام چون از همان اول با نیرنگ و فریب و دروغ پردازی قدرت را به دست گرفت و با کشتار و سرکوب و خفقان حکومت کرد، بازوی محکم ان برای ماندگاریش و تحکیم پایه های قدرتش ترور بوده است ودر این راه برایش خودی و غیر خودی فرقی نداشته است.
دهه شصت و هفتاد از خونینترین و دهشت انگیزترین دوران این حکومت خونخوار است.
سوای کشتارها و اعدام های فلەای، تجاوز و شکنجه به زندانیان، شخصیتها و رهبران سرشناسی را نیز در داخل و خارج از کشور ترور کردند. دکتر عبدالرحمن قاسملو، شاپور بختیار، فریدون فرخزاد، صادق شرفکندی و…. همه از قربانیان قتلهای سیاسی و زنجیرهای بودند.
اما این جنایات در داخل کشور هم دنبال میشد. فقط در سال۱۳۷۷ سوای پروانه اسکندری و داریوش فروهر از حزب ملت، نویسندگانی چون محمدجعفر پوینده و محمد مختاری نیز ترور شدند و معصومه مصدق، نوه دکتر محمد مصدق که تازه به ایران برگشته بود نیز در جرگه قربانیان بود. اما دردناک تر اینکه جمهوری اسلامی در بعضی موارد فقط به کشتن آنها رضایت نداد بلکه انها را لینچ میکردند تا خوف و هراسی در دل دشمانانش ایجاد کند. (عمل لینچ کردن مخصوصا در نیمه دوم قرن نوزدهم از طرف گروه “کوکلاس کلانها”که سفیدپوستان نژاد پرست بودن در قبال سیاه پوستان بدبخت به کار میبستند و اعضای بدن آنها را میبریدند و جسد را قطعه قطعه میکردند.) جمهوری اسلامی هم با فریدون فرخزاد همین کار را کرد و گوش و دماغش را بریده بودند. پستان های پروانه اسکندری را هم بریده بودند. جسد ذبیح الله بدیعی (خواننده و مداح) را نیز قطعه قطعه کرده بودند.
باری این سیاست نظام ولایت فقیه هنوز هم به قدرت خود باقی است. البته از اواخر دهه هفتاد، نظام در پی بعضی سیاستها کمی تغییر رویه داد ولی باز آن سیاست قتل و رعب و وحشت و خفقان را در پیش گرفته است. اما باید توجه داشت که ترورهای امروز جمهوری اسلامی تفاوتهایی با دهه شصت و هفتاد دارد. آنموقع هدفش از این جنایت ها یکی پاکسازی مخالفان در داخل و خارج بود و یکی هم تضعیف روحیه مردم معترض در داخل، اما امروزه سوای همان اهداف قبلی، دلایل دیگری را نیز دنبال میکند.
جمهوری اسلامی در بدترین شرایط دیپلماسی سیاسی در جهان قرار دارد و اکثریت افکار جهانیان برضد آن صف بسته اند. پشتیبانی اندک پارلمان اروپا و امثال موگرینی هم که کم کم دارد رنگ میبازد.
پس کاملا طبیعی است نظامی که از بدو پیدایشش با ترس و خفقان استمرار داشته است، در مواقع لزوم آن را چه در داخل و چه خارج اپیدمی کند و این پیام را به گوش مخصوصا اروپاییان برساندکه اگر به خواسته های من گردن ننهید هرموقع امکانش باشد نظم و امنیت شما را بر هم میزنیم..
اقدام به ترور”حبیب جبر” از رهبران عربهای مخالف جمهوری اسلامی در دانمارک ،در همین راستا بوده و البته یک دلیل داخلی هم داشته است.
بعد حمله به اصطلاح تروریست ها به رژه در اهواز که باعث کشته شدن شمار زیادی از نظامیان شد و مسئولیت را گردن اعراب تجزیه طلب انداختند. از همان زمان خیلی از احزاب و فعالان احتمال دست داشتن خود نظام را در این سناریو گوشزد کردند. با این حال اقدام به ترور یکی از رهبران جنبش الاحوازیه هم میتواند اذهان ملت را در این مورد به نفع خودش سوق دهد که نشان دهد نه تنها دستی در این سناریو نداشته است بلکه در پی مجازات عاملان آن هست و هم طبق معمول به تصفیه مخالفانش در خارج بپردازد.
در این چند روزی که از این ماجرا گذشته است اتهام ترور در دانمارک از طرف سران جمهوری اسلامی تکذیب شده است که کاملا هم طبیعی است و در طول این چهار دهه مسئولیت هیچکدام از ترورهایش را نپذیرفته هرچند بعضی از آنها چون وقایع میکونوس و وین صددرصد هم از طرف دادگاههای خارج به اثبات رسید. بهرحال جمهوری اسلامی یک حزب یا گروهی مثل داعش نیست که در قبال جهانیان پاسخگو نباشد و در ظاهر امر هم که شده باید تکذیب کند.
اما نکته جالب اینکه فعالان مخالف نظام در خارج که به اسم اصلاح طلب کار میکنند، چهره واقعی خود را نشان دادەاند و ثابت کردەاند که جیره خوار همین نظام هستند و در مواقع بحرانی هدفی جز دفاع و استمرار این نظام ندارند. در این چند روز مخصوصا در شبکه “بی بی سی” تنی چند از این اشخاص دعوت شده و سخنرانی کردەاند و سوای تکذیب این اتهام به نظام ولاییشان، سعی در جلوه دادن عقلانی بودن این نظام و انگشت گذاشتن رو دستاوردهای بزرگ دیپلماسی در امور خارجی نظام داشتەاند.
انها دعا میکنند که اقدام به ترور در خاک اروپا باوجود اینکه جمهوری اسلامی در شرایط حساسی قرار دارد عقلانی نیست و مرگ سیاسی آن را رقم میزند و این اقدامات توطئه اسرائیل و امریکا برای برهم زدن رابطه حسنه اروپا با ایران است.
حال سوال اینجاست که کجای سیاست های این نظام در این چهار دهه عقلانی بوده و اگر عقلانی بوده چرا حال و روز چنین بحرانی دارد؟ این نظام هیچوقت دارای عقلانیت سیاسی چه در داخل و چه در امور خارجی نبوده بلکه استبداد و خفقان سیاسی را دنبال کرده است. البته شاید برای آن دسته از دلواپسان نظام در خارج حتما دستاوردهایی داشته است برای حسابهای بانکی شان اما چه فرجی در اوضاع مملکت حاصل شده، سوای اینکه کشور در همه عرصهها به قهقرا رفته است. و اما نکته دیگر اینکه مگر همین نظام عقلانی چند ماه قبل در فرانسه هم در تدارک حملات تروریستی به مجاهدین خلق نبودند که قبل به مرحله گذاشتن عملیات دستگیر شدند؟ و یا در همین یک سال این نظام عقلانی در خاک اقلیم کوردستان چندبار دست به ترور اعضای حزب دموکرات زده است؟
این نظام هیچگونه مشخصه های عقلانیت ندارد و اینکه باز ادعا میکنند پس چطور چهار دهه دوام آورده، باید گفت در همین قرن بیستم تا الان خیلی از نظام های دیکتاتور و مستبدی بودند و هستند که حتی از جمهوری اسلامی هم بیشتر عمر کردەاند و این ربطی به عقلانیت یا موفقیت آن نظام در امر دیپلماسی ندارد، بلکه منافع اقتصادی و سیاسی بین الملل و کشورهای مشترک المنافع مهمترین عامل در این زمینه است.
ماندگاری این نظام ربطی به عقلانیت آن ندارد اما خوشبختانه انگار دیگر هم برای مخالفانش و هم دوستان و هم پیمانانش تاریخ مصرف آن گذشته است و بهمین خاطر به هرچیزی چنگ میاندازد تا سقوطش را به تاخیر بیاندازد اما تاریخ هم یه جاهایی به داد توده ها مورد ظلم واقع شده میرسد.