سالهاست، خصوصا در مبانی مذهبی نسل بشر، القابی چون انسان اشرف مخلوقات و موجود فکور، هوشمند و ناطق … را به آدمیان نسبت میدهند ولی وقتی به واقعیت دنیای خارج و خصوصا ایام گذشتەی انسان نگاه میاندازیم جهالت و تاریکی و ظلم؛ بخش قابل توجهی از تاریخ را تشکیل داده است و آنچه که کمتر مورد توجه بوده است اصالت بشر و توجه به حقوق و آزادیهای وی بوده و جایگاه انسان همواره تحت سیطره خداوندان زر و زور و تزویر در حال تهدید و تحقیر بوده است و به اشکال گوناگون به بردگی و سوءاستفاده کشیده شده و در این راه از اعمال هر نوع خشونت و ددمنشی کوتاهی نشده است. به شکلی که انسانیت در عمل تا حد کالا و شیء تنزل یافتە و قابل خرید و فروش بوده است.
با آغاز عصر روشنگری؛ تعریف جدیدی از انسان در اذهان مردمان متولد شد و برایش غایتی فی نفسه و مستقل قائل شدند که انسان دیگر رعیت اربابان قدرت و بنده خدایگان نبود و دارای حقوقی گشت و آنچه در ایدەآل به کلام بود خصوصا در ادیان، به زبان آورده شد و آزادی را برای روان و جان آدم نوید می داد که ماحصل آن اشکال مختلف مردمسالاری و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت و تحقق حقوق و آزادیشان بود که کم و بیش در اطراف و اکناف جهان یا به منصه ظهور رسیده است یا مورد ادعا است و این مهم محقق نشد جز با آغاز پرسشگری.
متاسفانه با وجود این که حداقل چند قرن است که از آغاز عصر روشنگری گذشته است و بسیاری از تیزیها و جهالتها در این زمینه در بسیاری از نقاط کره خاکی از میان رفته، ولی هنوز در بین مردمان بسیار چون ما و کشورهای همسایه بین آن چه که هست و آنچه که باید محقق شود، فاصله بسیار است و هنوز بسیارند کسانی که خود را در نظام ارباب و رعیتی تصور می کنند و برای خود یا دیگران حقوق انسانی قائل نیستند و این نه از کمبود فهم است که ریشه در کاهلی و کمبود اراده و دلیری دارد. دلیری نه از جنس جسمانی آن، بلکه از جنس اعتراف به جهالت، از جنس گفتن کلام حق و به زبان آوردن سوال است. سوالاتی که جوابشان سهل و ممتنعاند و رسیدن به جوابشان به ظاهر ساده میرسد ولی ارادەای پولادین می خواهد که فرد از پیگیری و تکرار آن دلزده نشود.
ما خواسته یا ناخواسته بخشی از ایدەها و حقوق تبیین شده در عصر روشنگری در ممالک دیگر را درک کردەایم ولی متاسفانه آنچه که مسئولیت این حقوق است را یا درک نکرده و یا نخواستەایم که بدانیم. بی تامل در مورد ریشەها، سعی می کنیم یا به سبک و سیاق مردمان آن دوران عمل کنیم که عمدتا به اقتضاء شرایط آن دوران ماحصل حرکتهای رادیکال و تندروانه است که بیشتر مطلوب اربابان است که بهانەای برای سرکوب داشته باشند و یا به سیاق روال چند هزار ساله خودمان است که به جای پیگیری مطالبات، از حاکمیتی که ایدهآل نیست قهر میکنیم. حال آن که می دانیم و میدانید که دوست را نزدیک باید داشت و دشمن را نزدیکتر و راه کار رواج پرسشگری است در میانمان. پرسش از خود، پرسش از دوستان و مهمتر از همه پرسش از کج اندیشان.
پرسش به شکل کلی بر دو قسم است.
پرسش برای رفع جهالت که آزادی اندیشه را به ارمغان می آورد و پرسشگری که آدمی را وادار کند بدون کسب اجازه یا تقلید از دیگری و اتکا قوه فاهمه خود بدون هراس از نام بزرگانی که شاید به خطا رفتەاند، راه خود را بجوید. این پرسشگری وظیفه همه ماست از هر کسی، حتی اگر به گمان ما کج اندیش باشد چرا که دانستن نظر کج اندیشان نیز میتواند به شکل سلبی دامنه نادانی و جهالت ما را بکاهد.
تا این پرسشگری نباشد هیچ امیدی نیست که آدمی از دام قواعد و افکار بازدارنده رهایی یابد و حتی اگر به زبان؛ نظریات و افکار روشنگرایان را از بر داشته باشد، به دل درکی از آن نخواهد داشت و تا ذهن آزاد نباشد امیدی به عمل به آزادی نیست.و تا آزاداندیش نباشیم چگونه میتوانیم در جستجوی عدالت و حقیقتجویی و سعادت باشیم؟
لذا پرسشگر باشیم و دیگران را نیز به پرسشگری دعوت کنیم تا جهالت از میانمان رخ بربندد که تا جهالت هست، مظلوم هست. و بدانیم و آگاه باشیم که مظلومیت حاصل از جهل نه به هیچ رو نشانەی پایمالی حقوق است بلکه عین ظلم است چرا که نادانند که ظالمان را خلق میکنند و اگر آگاه و بصیر باشیم، کسی را توان ستمپیشگی نیست.
قسم دیگر پرسشگری آن است که کج اندیشان را ناخوش آید. کلمه حقی که ساده و روان و بدور از هر گونه اهانت و سب و لعنی به آنان که حقوق دیگران را پاس نمی دارند گفته میشود. این پرسشگری اگر به متانت و دلیری و استواری تکرار شود – خصوصا به کثرت – از هر سلاح و ابزاری در خلع سلاح نمودن کج اندیش مفیدتر است.
کج اندیش را زبان تلخ خوش آیندتر است. کج اندیش را زبان زور خوش آیندتر است. چرا که آن زبان را روانتر می داند و مجال بیشتری برای اعمال نظر پیدا می کند هر چند این بدان معنا نیست که تحت هیچ شرایطی نباید زبان به زور گشود که حتی گاندی نیز گفته است میان ترس و خشونت من خشونت را پسندیدەتر می دانم.
البته عصر حاضر بسیار متفاوت است از دوران گذشته، پیش تر نیز اشاره شد که ما نباید راهی را که دیگران برای پس راندن کج اندیشی انتتخاب کردەاند را الزاما تنها راه بدانیم. در این دوران به مدد تکنولوژی و امکانات ارتباطی، رسیدن کلاممان به گوش یکدیگر و حتی کج اندیشان – فرقی ندارد که در کشور ما باشد یا هر نقطه از روی زمین – با هیچ دوره ای از تاریخ قابل قیاس نیست. لذا پرسشگر باشیم و پرسشگری را رواج دهیم به آن سبک که کج اندیش به دلیل تعدد و کثرت مجبور به پاسخ باشد.
پس در اولین گام پرسشگری را بیاموزیم و دانیم پرسشگری را نیز قاعدەایست خصوصا از کج اندیشان
– پرسش باید ساده و کوتاه و شفاف باشد و یک موضوع را در بر گیرد که فرصت به انحراف رفتن را به پاسخ دهنده را ندهد
– به موقع باشد. وقتی حرف از قباحت ظلم دیگری به میان می آید زمان مناسبی است برای سوال از عملکرد اخلاقی. اگر حرف از تقوا و سعادت به میان می آید زمان مناسبی است برای سوال از تزویر و ریا و…
– آمادگی برای پاسخ های درست یا شبه درست مبتنی بر مبانی نظری معوج. همواره باید به یاد داشت کج اندیشان به دلیل اتکا به جهل برای خود تئوری های اخلاقی ، مدنی و… را پایەریزی نموده که در برخی از موارد اقبال عوام است و یا با خلط مبحث کردن جواب را به مراجعه ای ارجاع می دهد که ظاهر مقبول دارد ولی دورغ است.
– آمادگی برای پرسشگری در هر نوع پاسخی که ارائه می شود که عملا برگشت به مرحله اول است و نوع جدیدی از سوال باید مجدد مطرح شود
– آمادگی برای عدم پاسخ !!! این نیز یکی از موارد اساسی است که پرسشگر باید در نظر داشته باشد که این احتمال همواره وجود دارد که کج اندیش از پاسخ وا ماند و ترجیح را بر سکوت بدانید و پرسشگر باید خود را برای این شرایط نیز آماده سازد
بدانیم و آگاه باشیم، پرسشگری اصل است و این نوشتار مقدمه ای بر آن. باشد که پرسشگر باشیم و پرسشگری را رواج دهیم.