دیدگاههای لیبرالیسم “جان لاک”، متفکر و فیلسوف انگلیسی تبار قرن هفدهم بعد زایش، ضربهای مهلکی بر پیکره سلطنت مطلقه و حکومت استبدادی وارد کرد.
جان لاک مشروعیت قدرت پادشاهان و حکام را از آسمانها به زمین کشاند. شیرازهی فکری لاک را میتوان در کتاب”دو رساله درباره حکومت مدنی”که در سال(1690م)به چاپ رسید مشاهده کرد.
این اندیشمند آزاد فکر در این اثر سترگ رابطه ی بین حکومت و ملت را به خوبی زیر تیغ نقد میبرد. ایشان معتقد بود که وظیفه اصلی و مهم دولت حمایت از زندگی، آزادی و حفظ مالکیت مردم کشور است. حاکمیت سیاسی از آن توده مردم است که آن را به دولت تفویض میکنند. این دولت که نماینده و عاملی بیش نیست، موظف است تا از قدرتی که ملت به وی تفویض کرده، در جهت تامین منافع مردم خود استفاده کند. هرگاه دولت، حقوق طبیعی مردم را ندیده انگارد، در ان صورت توده مردم حق ساقط کردن آن را دارا میباشند.
این چکیده ای از دیدگاه جان لاک در رابطه با حاکمیت سیاسی بود. با سندکی تامل در خصوص این موضوع خواهیم دید که لاک حق مشروعیت سلطنت و حکومت را که تا آنزمان پادشاهان ادعا میکردند موهبتی الهی است، به چالش کشیده و آن را به رابطه و قراردادی دوطرفه بین دولت و مردم تقلیل میدهد.
این افکار رادیکال در آمریکای قرن هجدهم به وسیله مردانی اندیشمند و خردورزی چون بنیامین فرانکلین، ساموئل آدامز و جیمز اوتیس، با پشتکار تمام دنبال شد و در سایه تلاش خطیبانی چون پاتریک هنری در ویرجینیا و کریستوفز گادسدن در کارولینای جنوبی توده مردم نیز به این اندیشهها گرایش نشان دادند.
در نهایت افکار جان لاک نطفه اساسنامه اعلامیه استقلال امریکا در چهارم ژوئیه(1776م) را رقم زد و کنگرهی قارهای یک کمیته پنج نفره به ریاست توماس جفرسون را مسئول تدوین اعلامیه استقلال کرد.
این اعلامیه از سه بخش تشکیل گردیده بود. بخش نخست که رئوس و خطوط اصلی حکومت را مشخص میکرد آشکارا ملهم از تفکرات جان لاک بود: “ما حقایق زیر را بدیهی میشماریم: همه انسانها برابر آفریده شدهاند و آفریدگار حقوقی مسلم برایشان اعطا فرموده که حق حیات، آزادی و جست و جوی خوشبختی از آن جملهاند. به منظور حمایت از حقوق یاد شده است که حکومتها میان انسانها تشکیل گردیده و قدرت راستین این دولتها نیز از میل و رضای مردم منشعب است. از آن لحظه که حکومتی به زیر پا نهادن اهداف یاد شده بپردازد، مردم حق تغییر و برانداختن آن را خواهند داشت و مختار خواهند بود تا آن را از قدرت ساقط و حکومت و دولتی جدید برقرار سازد و مبنای آن را بر اصولی متکی کند و قدرت ملی را به شکلی نافذ گرداند که برای تامین امنیت و سعادت وی بهترین و مناسب ترین راه باشد.”
و این چنین بود که بعد انقلاب (1688م) انگلستان که به انقلاب بدون خون و آرام معروف هست و منجر به پادشاهی مشروطه و قدرت پارلمانی در این کشور شد، اولین نحلههای آزادی فردی، حقوق مدنی، حکومت قانونی طبق قرارداد اجتماعی، در قرن هجدهم در میان ملتی به بار نشست که تا آن زمان مستعمره بودند.
از دیگر آثار جان لاک که مستعمرهنشینها از آن بهره گرفتند،”نامه هایی در باب آزادی مذهبی”بود.در بیشتر ایالت های امریکا کلیسای انگلیکن حاکم بود که خود همچون نهاد دست نشانده بریتانیا بود، در حالی که در امریکا طیفهای گوناگونی از کاتولیکها و پروتستانها و هوگنوها و پیوریتن ها و ژزوئیت ها و باپتیست ها و کویکرها و دیگر فرقه های مذهبی بودند که باوری به کلیسای انگلیکن نداشتند. جان لاک در این رساله متذکر شده بود که کلیسا و دولت هرکدام دارای قلمروی خاصی هستند و باید جدا از هم وظایف خویش را انجام دهند.کلیسای راستین کلیسایی است که منحصرا به معنویات و روحانیت بپردازد و پیروانش نیز آزادانه از آن حمایت کنند، نه دولت که مسئولیت اداری و سیاسی دارد.
پدران انقلاب آمریکا با ترویج این افکار زمینه را برای تسامح مذهبی و عدم دخالت کلیسا در امور کشوری را فراهم کردند.
اما امروزه شاهد هستیم در قرن بیست و یک در کشوری که ادعای تمدن چندهزار سالهاش گوش فلک را کر کرده است، باز قائلمند به حکومت الهی با نایب امام زمان هستیم که اختیاراتش ورای همه قوانین و قراردادهای اجتماعی است، به امید اینکه مملکت را یوتوپیای خیالی کنیم غافل از اینکه راه مدینه فاضله از آسمانها نیست بلکه از قوانین مدون و انسانی زمینی هست.
در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی نه تنها هیچ حقی برای اقلیت های قومی و ملیتی قائل نیستند بلکه در حق اقلیتهای مذهبی هم احجاف میشود.
سوای مسلک شیعه که آیین رسمی کشور است و تمامی مناسک مهم کشوری را در انحصار دارند، قشر عظیمی از سنی مذهب داریم که در درجه دوم به حساب میایند. و اما دیگر مذاهبی چون زرتشتی و بهایی و مسیحی و یارسانها حتی شهروند درجه دو هم به حساب نمیآیند. و در این بین حساب دگراندیشان را سوا کنید که محکوم به مرگ و نابودی هستند و این موهبت آیین رسمی است.
در این کشور، سردمداران قائلمند به هیچگونه حقوق بشری نیستند چه از لحاظ مذهبی و چه ملیتی. آنها خود را نماینده امام زمان و اسلام راستین محمدی میدانند که مجاز به هر عملی هستند و فارغ از هرگونه پاسخگویی. اینجا نه حقی برای اقلیتهای مذهبی و قومی هست و نه شرافت انسانی برایشان ملاک است.
امروزه ملت ایران فرقی با مستعمره نشینان آمریکای قرن هجدهم ندارد که زیر بار استکبار بریتانیا بود، ما هم زیر تیغ استبداد ولایت فقیه هستیم و همانطور که مردم آمریکا حق داشتند علیه ظلم کشور مادر بپا خیزند ما هم مجاز هستیم که علیه این حکومت فاشیست و مستبد از هرگونه قیامی چه مسلحانه و چه فرهنگی و سیاسی فروگذاری نکنیم.