هفته وحدت سالایان درازی است که قرار است نماد دوستی و نزدیکی شیعه و سنی شود. هفته ای که ظاهرا ایده ای اصلی آن را آقای خامنه ای – حداقل براساس گفته خودشان – در پیش از انقلاب در زمان تبعید در ایرانشهر به ذهنش میرسد و در آن زمان مدعی بود که رژیم پهلوی اجازه نمی دهد بین مسلمانان اعم از شعیه و سنی نزدیکی و دوستی ایجاد شود. اتحادی که به نظر ایشان می توانست باعث مقابله با ظلم و رسیدن به کمال باشد!. اما جالب این که با وجود رسمی شدن این ایده در پس از انقلاب نه تنها از طرف حکومت قدمی برای این اتحاد برداشته نشد، حتی همان حداقل فرصت های که در زمان حکومت پهلوی نیز وجود داشت به تدریج محدودتر شد. به شکلی که در ام القرا جهان شیعه – بر اساس ادعای جمهوری اسلامی – یعنی شهر تهران اهل تسنن از داشتن مسجد جامع محروم اند و در کلان شهری چون کرمانشاه که از بزرگترین شهرهای کوردنشین است و می دانیم بخش عمده ای مردم کورد از اهل تسنن اند، مسجد شافعی ها سالها در دست احداث و هنوز که هنوز است پس از 40 سال از گذشتن از حکومت جمهوری اسلامی در این شهر اهل سنت مسجد جامعی به شکل معقول ندارند.
هر چند به شخصه مذهب را امری شخصی میدانم و این که کسی شیعه یا سنی است برای من محلی اعراب در مورد اهمیت اجتماعی فرد ندارد ولی مسئله این است که جمهوری اسلامی که داعیه ترویج تدین را دارد تا چه حد به این ایده اعتقاد دارد و به آن عمل می کند و این موضوع هفته وحدت بهانه ای برای اشاره به این عدم انطباق کلامی و عملی جمهوری اسلامی است.
برای همین کافیست نگاهی به آمارهای جهموری اسلامی بیندازیم!.
براساس آمارها؛ بیش از 99 درصد جمعیت ایران مسلمانند و در دستگاه تبلیغات رژیم، کشور ایران را کشوری شیعه مذهب نام نهاده اند. آیا به واقعه چنین است؟. وقتی به جستجو آمار جمعیت اهل تسنن میرسیم، متاسفانه آمار چندان دقیقی را نمی توان یافت و در اکثر آمارهای با دقت دامنه 5 الی 10 درصد از جمعیت اهل سنت یاد شده است( آماری با 50 درصد خطا)!. منابع غیر رسمی مانند ویکیپدیا جمعیت اهل سنت را در حدود 8 میلیون نفر اعلام میدارند که نزدیک به ده درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهند و ظاهراً باقی شیعه مذهب اند. وقتی کمی دقیق تر به همین موضوع نگاه می کنیم، می بینیم ظاهرا همه شاخه های تشیع هم از نظر جمهوری اسلامی، مسلمان شیعی واقعی نیستند. در برخی از موارد حتی شرایط آنها از سنی مذهب ها نیز به مراتب پیچیده تر است. به عنوان نمونه جماعت یارسان که در بین چهار کور، لور و ترک پیروانی دارد. آمارهای غیر رسمی تعداد پیروان آن را بین 4 تا 8 میلیون نفری برآورد می کنند. در آمار رسمی به عنوان مسلمان شیعه از آنها یاد میشود و درهیچ جای آمار رسمی برای تعداد پیروان این مذهب وجود ندارد!. در عمل از آنان به عنوان غالیان تشیع – یعنی کسانی که برای برخی از بزرگان تشیع مقام الوهیتی ورای واقعیت قائل اند – یاد میشود و صرفا در آمارها مسلمان شیعه محسوب میشوند. از منظر جمهوری اسلامی حتی از مسلمانان سنی مذهب هم، میزان تدین آنها بیشتر محل سوال است!.
حال سوال اینست: چطور از حاکمیتی که دم از وحدت بین شیعه و سنی میزند، در عمل بخشی از آنچه که به عنوان آمار تشیع اعلام میدارد که صحت ندارد، می توان انتظار داشت برای وحدت بین شیعه و سنی گام بردارد؟.
همین حکم کم و بیش در مورد دراویش نیز صادق است. حداقل بر اساس اسامی فرقه های موجود، بیش از 20 سلسله دراویش در ایران وجود دارد که هرچند در آمارها آنها را جزو مسلمان شیعه لحاظ میشود. اما اجازه داشتن خانقاه و حسینیه نداشته و هر از گاهی همان حداقل اماکن مذهبی آنها مورد تخریب قرار می گیرد. عجیب است در حالی که در مورد تعداد مسلمان ها جزایر قمر، جمهوری اسلامی آمار دقیقی دارد ولی در مورد دراویش که براساس آمار متاسفانه غیررسمی حدود 10 الی 12 میلیون پیرو دارد، هیچ آمار رسمی وجود ندارد!؟. مشابه همین داستان برای بسیاری از فرقه ها منتسب به تشیع مانند: شیخیه، اسماعیلیه و… نیز وجود دارد که در آمار جمهوری اسلامی فقط به عنوان افزایش میزان وجاهت جزو جمعیت تشیع آورده میشوند و از نظر حاکمیت اگر نگوییم مرتد، حداقل مقبول نیستند!.
تلخ تر آنکه با پنهان کاری و ایجاد حس تنهایی در بین اقلیت های مختلف مذهبی – حداقل با خوانش جمهوری اسلامی – و منکرشدن این واقعیت در بدبینانه ترین حالت، بین 22 الی 36 میلیون نفر از جمعیت ایران با نگرشی متفاوت با روایت اسلام شیعی مورد نظر حاکمیت در کشور زندگی می کنند( که حداقل بیش از 40 درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند). تقریبا این جمعیت که نمی توان آن را اقلیت نامید، هیچ جایگاهی در حاکمیت نداشته و بسیار از آنها – خصوصا کسانی که شیعه مذهب دسته بندی میشوند ولی مقبول حاکمیت نیستند – حتی از داشتن نماینده در مجلس و یا حضور در سمت های دولتی محرومند؛ چطور و برچه مبنایی دم از وحدت شیعه و سنی زد؟.
در این شرایط واقعا دم زدن از هفته وحدت چه معنی دارد وقتی حتی جمهوری اسلامی قرائت های متفاوت از تشیع را هم بر نمی تابد چه برسد به وحدت با اهل سنت و یا همزیستی مسالمت آمیز با اقلیت های همچون بابیان و بهاییان که رسما آنها را ملحد می داند!؟. آیا غیر از این است که در اکثر موارد ما دین را به ارث می بریم و تابع جبر جغرافیایی هستیم؟. آیا غیر از این است که حداقل در اسلام جز در مورد قوانینی که وجه حق الناس دارد، خدا تکلیف قرار داده و نگرش و جهان بینی و حق الله عهدی است میان انسان و پروردگارش!؟. براساس چه ملاک و معیاری جمهوری اسلامی خود را چنان برحق می داند!؟. نه ادیان غیراسلامی چون مسیحیت یا یهودیت را هم نمی پذیرد و هرکسی را که به تشیع – با روایت حاکمیت ولایت فقیه که تا 100 سال پیش هیچ نشانی از آن در تاریخ اسلام وجود نداشته است – همراه نباشد را اگر نگوییم کافر، حداقل شایسته مشارکت در مدیریت جامعه و یا حداقل به پاس داشتن ارزش های ذهنی خود و حق تعیین سرنوشت خود نمی داند؟.
کلام آخر آن که به مبلغین هفته وحدت که شعاری برای وحدت جهان اسلام در سطح شیعه و سنی است باید گفت: چگونه انتظار دارید چنین شعاری از شما پذیرفته شود در حالی که بخش قابل توجه ای از مسلمانان شیعه مذهب که در آمارها به آنها فخر می فروشید، حس مودت و نزدیکی با شما ندارند. اگر در گفتار خود صداقت دارید، ابتدا نشان دهید که کلیه فرقه های تشیع را بر می تابید تا بعد دیگران بدانند که شما با اهل سنت نیز بر سر مهر هستید. از این رو ضمن گرامیداشت هفته وحدت باید به عرض رساند: این اسم هیچ ربطی به دنیای واقع نداشته و صرفا می توان گفت؛ هفته وحدت مبارک!.