برگردان: ڕەوەز
مشکل اصلی کردها، فقدان ناسیونالیسمی است کە قادر باشد اکثریت مردم کردستان را بە دور پرچم استقلال گرد آورد. د. کامران امین آوە
صد سال از پایان جنگ جهانی اول میگذرد. رویدادی کە منجر بە تشکیل چندین کشور مستقل بر روی نقشەی سیاسی جهان شد. پروسەای کە بعدها تولد شمار دیگری از کشورهای جهان را بر اساس هویتطلبی ملیگرایانە درپی داشت. اما کردها برغم پیکار مداوم و پیوستە طی قرن بیستم تاکنون بە این هدف نرسیدەاند. بە چە دلیل، علل آن کدامند؟ این موضوع را با د. کامران امین آوە، نویسندە و پژوهشگر تاریخ کرد و ایران بە بحث گذاشتیم.
یکی از پیامدهای جنگ جهانی اول، اضمحلال امپراتوریها و نیرومند شدن ملیگرایی بود. این امر موجب شد کە دەها کشور جدید بر نقشەی سیاسی جهان پا بە عرصەی ظهور گذاشتند. چرا اعراب در منطقەی خاورمیانە و آفریقا توانستند چند کشور مستقل تشکیل دهند، در بالکان و اروپا نیز چند کشور مستقل تاسیس گردید، اما کردها نتوانست از این فرصت استفادە کنند؟
پایان جنگ جهانی اول و مذاکرات ابرقدرتها همچنانکە شما در پرسش خود بدان اشارە کردەاید، هرچند منجر بە تشکیل چندین کشور مستقل بر روی نقشەی سیاسی جهان شد، اما برای کردها نە تنها پیامد مثبتی در پی نداشت، بلکە با تقسیم کردستان تحت سلطەی امپراتوری عثمانی بە سە بخش، مسالەی کرد و روند مبارزە آن بغرنجتر نیز شد.
از آن پس ملت کرد دچار جنگ و پیکاری بیوقفە با چهار دولت شد کە هر یک از آنها وابستە بە یکی از ابرقدرتهای جهانی بودند و برغم تمامی اختلافاتشان با همدیگر، بە سادگی برای سرکوب جنبش آزادیخواهانەی کرد در بخشهای اشغالشدەی کردستان متحد میشدند. بر این باورم، برای آنکە بتوانیم علل عدم استقلال کردستان و تشکیل دولت ملی کردها را مشخص سازیم، باید بطور اجمالی نگاهی بە این جنگ و نتایج آن بسان بزرگترین فاجعەی قرن بیستم و همچنین جایگاە و موقعیت کردها در این رویداد داشتە باشیم.
آغاز جنگ اول جهانی در اوت سال ١٩١٤ در میان بلوک اتریش ــ آلمان(متحدین) و پیوستن دولت عثمانی بە آنها و بلوک بریتانیا، فرانسە و روسیە(متفقین) کە بیشتر حاصل بحران بزرگ تاریخی و در راستای تقسیم مستعمرات و کسب سود و امتیاز بیشتر در بازارهای جهانی بود، کردستان را نیز بە میدان جنگ و رقابت این دو جبهەی متخاصم تبدیل کرد، بویژە پس از اشغال بخش قابل ملاحظەای از ایران از سوی شرکتکنندگان این جنگ ویرانگر در نوامبر سال ١٩١٤، کردها نیز خواستە یا ناخواستە درگیر این جنگ شدە، و در پی آن سرزمین کردستان متحمل خسارات مادی و انسانی بزرگی شد.
حکومت عثمانی از یک سو با توجە بە همسو بودن سیاستهایش با منافع و مصالح آلمان در خاورمیانە، و از سوی دیگر آرزوی گروەهای دستراستی پان ترکیست و پان اسلامیست برای ایجاد حکومت بزرگ ترک، با اعتقاد بر این کە آلمان در این راستا از آن حمایت خواهد کرد، در نوامبر سال ١٩١٤ بطور رسمی بە جبهەی اتریش و آلمان پیوست. سلطان ترک برای آنکە رنگ و لعاب مذهبی بە این جنگ بدهد و حمایت مسلمانان کرد و عرب را نیز جلب کند، ضمن صدور فتوای جهاد، اعلام کرد کە دول روسیە، بریتانیا و فرانسە در پی خاموش نمودن آفتاب آسمان اسلام هستند، اما آلمان اتریش و مجارستان از اسلام حمایت میکنند. این “جهاد مقدس” و تلاش جاسوسان ترک و آلمانی موجب تحریک بخشی از مردم شرق کردستان(ایران) علیە روسها و شرکت مشترک آنها و ترکها برای نمونە در حملە بە واحدهای سپاە روسیە در ارومیە، تصرف ساوجبلاغ(مهاباد)، مراغە، تبریز، خوی و شهرهای دیگر شد. اما با آغاز پیروزی روسیە از سال ١٩١٥ در جبهەهای جنگ علیە ترکان عثمانی، تمامی این شهرها بە تصرف ارتش این کشور درآمدە، دامنە جنگ حتی شهرهای وان، همدان، کرماشان و بیشتر مناطق کردستان ایران را در برگرفت. با پیروزی روسها بویژە در کردستان، بریتانیا و روسیە در مارس همان سال(١٩١٥) موافقتنامەای را برای تقسیم خاک ایران بە امضا رساندند.
بە غیر از موضع رسمی ایران، موضع کردهای این کشور و عشایر دیگر کردستان در هواداری و دفاع از طرفهای جنگ چە بود؟
در ان هنگام هرچند ایران بطور رسمی بیطرفی خود را اعلام کردە بود، لیکن در عمل روسها و بریتانیاییها از سویی و ترکها و آلمانیها کە علیە هم در جنگ بودند از سوی دیگر ، مشغول تاراج، ویرانی و کشتار مردم ایران بودند و این کشور هر چند بە ظاهر کشور مستقلی بود، اما بە قول لنین ٩٠٪ این کشور عملا مستعمرە محسوب میشد.
عشایر کرد، بویژە آنهایی کە در جوار یا در نزدیکی مرزهای روسیە و عثمانی زندگی میکردند بە حساب تغییر توازن نیروهای طرفین، همپیمانان خود را تغییر میدادند. بطور مثال، همچنانکە پیشتر اشارە کردم در آغاز جنگ، عشایر کرد شرق کردستان بیشتر از ترکهای عثمانی حمایت میکردند، اما عقبنشینی نیروهای ترک و پیشروی روسیە در جبهەهای جنگ باعث تغییر وضعیت منطقە و شروع مناسبات سران عشایر، شیوخ و فئودالهای کردستان با روسها گردید.
بطور کلی، روسیە و بریتانیا در جریان این جنگ، ضمن استفادە از کردهای ایران و عثمانی، در عمل هیچ برنامە واقعی و مشخصی برای تشکیل دولت کردی نداشتند و کردها در بهترین حالت برای آنان، نقش جنگجویانی دلیر و زبدە را داشتند.
این معادلە و توازن پس از خاتمەی جنگ بە کجا انجامید؟
در دوران جنگ جهانی اول و پس از خاتمەی آن، کشورهای روسیە، بریتانیا و فرانسە بر اساس مصالح و معادلات نیروهایشان در سطح جهان و خاورمیانە با یکدیگر و مردم منطقە منجملە کردها تعامل میکردند.
بطور مثال در فاصلەی کنفرانس صلح پاریس در سال ١٩١٩ تا امضای قرارداد لوزان در سال ١٩٢٣، بر پایەی مصالح، منافع و توازن نیروها، تغییرات زیادی در مواضع این کشورها در قبال خلقهای خاورمیانە و ازجملە کردها پدیدار شد، و فکر میکنم خالی از لطف نباشد بطور خلاصە اشارەای بە آنها داشتە باشیم.
کنفرانس صلح پاریس از ژانویەی ١٩١٩ تا ١٩٢٠ ادامە داشت و کشورهای فاتح در جنگ، در مورد آیندەی جهان پس از جنگ تصمیم میگرفتند. در هنگام اتخاذ تصمیمها، بە نوعی ١٤ مادەی “ودرو ویلسون” رئیس جمهور آمریکا در نظر گرفتە شدە بود. در مادەی ١٢ ویلسون ضمن اشارە بە استقلال و حاکمیت بخشهای ترکنشین عثمانی بە فراهم کردن شرایط لازم برای زندگی مسالمتآمیز و رسیدن ملل دیگر بە استقلال پرداختە شدە بود. ژنرال “شریف پاشا” کە از سال ١٩٠٩ مقیم پاریس بود بعنوان نمایندەی کردها، همراە با “بوغوس نوبار پاشا” نمایندەی ارمنیهای مهاجر و “آوتیس آهارونیان” نمایندە نخستین جمهوری ارمنستان در این کنفرانس شرکت کردند.
در این کنفرانس، در قطعنامەی هیات بریتانیا بە جدا شدن ارمنستان، سوریە، بینالنهرین، کردستان، فلسطین و عربستان از امپراتوری عثمانی اشارە شدە بود. پس از توافق صلح با آلمان در ژوئن ١٩١٩، آمریکا از ادامەی روند صلح عقبنشینی کرد و در کنفرانس “سان ریمو” (آوریل ــ مە ١٩٢٠) کشورهای فاتح در جنگ شروط خود را برای امضای صلح با عثمانی، تقدیم استانبول کردند.
دولت عثمانی در ادامەی این روند تلاش بسیاری برای کاهش وسعت مناطقی کرد کە قرار بود از قلمرو پیشین وی جدا شوند، همزمان درصدد تفرقە انداختن در میان کردها بود. در میان کردهای عثمانی “جمعیت تعالی کردستان” خواستار حل مسالەی کرد از طریق کسب خودمختاری در چارچوب دولت عثمانی و همچنین همپیمانی با “حزب حریت و ائتلاف” بود. البتە در این سازمان نیز اتفاق نظر وجود نداشت و نسل جوان آن خواستار استقلال کردستان بود. در کنگرە ارزروم نیز در ژوئن ١٩١٩ شخصیتهای جنبش کرد، قطعنامەای پیرامون علاقمندی خود بە جنبش آزادیخواهانەی ترک بە تصویب رساندند، البتە همزمان تصریح کردند اگر کارگزاران ترک ادارەی سرزمین کردها را بە آنان واگذار نکنند، دست بە قیام خواهند زد. از سوی دیگر “کمال آتاتورک” میکوشید از طریق طرح ایدەهای پان اسلامیستی، فئودالها و شیوخ کرد و … دیگران را علیە ارمنیان بشوراند و در جنگ علیە آنان از کردها استفادە کند.
در چنین اوضاع و احوالی، در پیمان “سور” در اوت ١٩٢٠ حقوق بخشی از کردها(ترکیە) بسان ملتی مستقل بە رسمی شناختە شد و در مادەی ٦٤ این عهدنامە بە حق جدایی کردهای ترکیە درصورت اثبات این درخواست از سوی مردم کرد اشارە شد.
اما در سال ١٩٢١ هنگامی کە ترکها مصرانە با حقوق کردها مخالفت میورزیدند، کشورهای فاتح در جنگ، ابتدا از مواضع پییشین خود تا سطح خودمختاری برای کردها عقبنشینی کردند و بعدها بر پایەی پیمان “لوزان” در ٢٤ ژوئیەی ١٩٢٣ حق حاکمیت ترکها بر سراسر آناتولی تضمین گشت و مسالەی خودمختاری کردها نیز بە فراموشی سپردە شد. این امر موجب پیدایش شعار پانترکیستهای کمالیست مبنی بر ایجاد “یک ملت، یک دولت، یک آئین، یک زبان”، و نقطە سرآغازی دیگر برای تشدید مسالەی کرد در شمال کردستان شد، امری کە هنوز هم ادامە داشتە و لاینحل باقی ماندەاست.
نکتەی دیگری کە باید بە اشارە کرد، نقش روسیە پس از پیروزی بلشویکها در سال ١٩١٧ و نزدیکی مسکو بە ترکیە و عقد پیماننامەی مودت در سال ١٩٢١ و همچنین عقبنشینی فرانسە و بریتانیا از بخشی از شروط و خواستهایشان برای کسب زبان مشترک و معاملە با ترکها بود. براین اساس، برغم جدا شدن بخش قابل توجهی از سرزمینهای غیر ترک از امپراتوری عثمانی، ترکها توانستند حاکمیت خود را بر شمال کردستان و غرب ارمنستان تثبیت نمایند.
در این گیرودار کردها چە کردند و چگونە بە این سرنوشت رضایت دادند؟
عدم برنامە و هماهنگی میان “جمعیت تعالی کردستان و دیگر کمیتەهای کردستانی، همچنین در میان عشایر کرد، ارتباط بسیار ضعف این سازمانها با تودەهای مردم و عدم شناخت آنها از اهداف واقعی دول بریتانیا و فرانسە از سویی و پیمانشکنی این دول از سوی دیگر، امید کردها را برای نیل بە استقلال بە صفر رساند و قیامهای کردها یکی پس از دیگری از سوی سپاە ترکیە نوین سرکوب شد. از سوی دیگر، مبارزە ضد امپریالیستی ترکها کە تحت عنوان انقلاب کمالیستها ورد زبان بخشی از شخصیتهای کرد شدە بود موجب بوجود آمدن اندک امیدی بە حل مسالەی کرد در چارچوب خودمختاری در ترکیە و حمایت آنها از مصطفی کمال و سیاستهایش شدە بود. جالب این کە، ترکها برغم سرکوب کردهای شمال کردستان “ترکیە” از جنبش کردهای جنوب کردستان حمایت میکردند. بطور عام کنفرانس لوزان و نتایج آن، ضمن آنکە ضربەای حقوقی و تاریخی بە جنبش کردها بود، نشاندهندەی این واقعیت نیز بود کە ابرقدرتهای جهان و ترکیە، هر یک بگونەای از کردها بر اساس منافع و مصالح خود استفادە کردند. لازم است در این مجال متدکر شوم کە در هیچیک از نشستهای پس از جنگ جهانی اول مسالەی کردها در شرق کردستان “ایران” مطرح نشد؛ علت آن هم، بە این واقعیت برمیگردد کە کشورهای فاتح در جنگ” متفقین” میخواستند سرزمینهای غیر ترک امپراتوری عثمانی را در خاورمیانە و شمال آفریقا تقسیم نمایند و هیچ نقشە و برنامەای برای کردهای ایران نداشتند.
عدم موفقیت جنبش کردها علاوە بر تاثیرات منفی ابرقدرتها و مناسب نبودن وضعیت سیاسی جهانی و منطقەای، همچنانکە پیشتر نیز اشارە کردەام، تا حدود زیادی بە عوامل داخلی برمیگردد. کردستان در این مرحلە برغم قیام خلق کرد بە رهبری سران عشایر، شیوخ و … علیە حکومتهای ایران و عثمانی، بە دلیل فقدان اتحاد و همبستگی ملی، عدم شکلگیری و تکوین ناسیونالیسم قدرتمند فئودالی، عدم ایجاد فدراسیونی نیرومند از امیرنشینهای مستقل و نیمە مستقل تحت یک رهبر توانمند و کارا کە قادر بە هماهنگی و مدیریت جنبش آزادیخواهانەی کردها در تمامی کردستان باشد، ارجعیت منافع فردی ــ عشیرەای، بروز جنگهای داخلی و کشتار و غارت همدیگر، همچنین فاکتور و عامل جغرافیایی، وسعت چشمگیر سرزمین کردستان کە بطور طبیعی مانع پیوندها و ارتباطات مناطق مختلف کردستان بود، نتوانست بە نتیجەی دلخواە و مطلوب خود، همانا تشکیل یک کشور و حکومت مستقل کردی نائل گردد.
کم نیستند افراد صاحبنظر کە براین باورند فقدان یک رهبر کاریزما در آن دورە موجب ناکامی کردها شد؟
این واقعیتی انکارناپذیر است؛ وجود رهبری کاریزما و توانمند میتوانست فاکتوری با اهمیت و لازم جهت ایجاد اتحاد ملی، گردآوری سازمانها، عشایر و قبایل کرد و بویژە شناسایی فرصتها و استفادە از آنها برای رسیدن بە اهداف و آرمانهای کردها باشد. در میان توان جلب مردم، شناخت فرصتها، مرزها و محدودیتهای جنبش، یکی از وظایف رهبری کاریزماتیک برای رهبری جنبش، پیشبرد و گاها عقب نشینی بە هنگام و درست و برگزیدن شیوەی واقعبینانەی مبارزە است. اما صرفنظر از این واقعیت، تنها این فاکتور نمیتواند همیشە فاکتوری تعیین کنندە باشد و در این میان عوامل و فاکتورهای داخلی همچون تناسب نیروهای متخاصم، آگاهی ملی و حمایت تودەای، تحلیل درست و دقیق از سیاست ابرقدرتهای جهانی، همچنین شرایط منطقە، جهان و اینکە تغییرات جغرافیای سیاسی خاورمیانە تا چە حدی با مصالح، منافع و نقشەهای ابرقدرتها همخوانی دارد، میتواند تاثیر و کارکرد مثبت یا منفی در این روند داشتە باشد. متاسفانە پس از جنگ جهانی اول، در سالهای ١٩١٧ تا پایان کنفرانس لوزان در سال ١٩٢٣، کردها نە تنها متحد و هم آوا نبودند، بلکە بە دلیل سطح نازل مناسبات اقتصادی و اجتماعی و همچنین فرهنگ سیاسی و مذهبی، دچار چند دستگی و تفرقە نیز شدند؛ همزمان کشورهای فاتح در جنگ بر اساس منافع و مصالح خود در این منطقە و رقابت سیاسی با مسکو کە متفق آنکارا بود، بە سادگی از قرارهای پیمان “سور” عقب نشینی کردند و در خاتمە این دو عامل داخلی و خارجی از دو سو مهر منفی خود را بر حیات سیاسی و سرنوشت کردها زدند و نە تنها مسالەی کرد حل و فصل نگردید، بلکە وضعیت کردستان بطور عام بدتر و بغرنجتر نیز شد.
با این وصف قرن بیستم، قرن قیامهای بیفرجام کرد برای کسب حق تعیین سرنوشت بود. شما معتقدید این قرن برای کردها بیشتر فرصت بود یا تهدید و مخاطرات؟
در پروسەی مبارزە هیچ فرصت و مجالی بدور از تهدید نیست، بعبارتی دیگر حیات سیاسی آمیختەای از وحدت و تباین اضداد است. این نە تنها یک قانونی فلسفی، بلکە واقعیتی انکارناپذیر در زندگی و مبارزەی ملتهاست. یعنی هنگامی کە تغییر و تحولات در شرایط سیاسی جامعە، فرصتی برای حل و فصل مشکلات در شرایط نوین خلق میکند، همزمان نیروهای مترقی در برابر تهدیدات آشکار و نهان دشمنانی قرار میگیرند کە خواهان ممانعت از گسترش این جنبش میباشند، لذا استفادە از فرصتها برای حل مشکلات یا از بین رفتن این فرصتها بە عواملی چون بە انجام رسیدن توطئەهای دشمن، بە شرایط مناسب یا نامناسب داخلی و خارجی و توازن نیروها برمیگردد.
سدەی بیستم با توجە بە تحولات سیاسی آن، سدەی فرصت و در همان حال تهدید برای جنبش آزادیخواهانەی کرد بود. بطور مثال در شرق کردستان(کردستان ایران) میتوان بە دو رویداد مهم یعنی تاسیس جمهوری کردستان در سال ١٣٢٤ خورشیدی و آزاد سازی کوتاە مدت بخشی از کردستان در سالهای پس از پیروزی انقلاب خلقهای ایران در ٢٢ بهمنماە ١٣٥٧ و همچنین بە حاکمیت کردها در جنوب کردستان(کردستان عراق) پس از کودتای ٢٣ تیرماە ١٣٣٧ بە رهبری عبدالکریم قاسم تا پیمان الجزایر در اسفند ١٣٥٣ اشارە نمود. در اینجا تنها بە یکی از این رویدادها اشارە میکنم. اشغال ایران از سوی نیروهای اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا در اواخر اوت سال ١٩٤١ علیرغم مهیا ساختن شرایط مناسب برای اعتلای جنبش رهاییبخش دو ملت کرد و آذری در ایران، همزمان آنها را با تهدیدات و دسیسەهای تهران و متحدان غربیاش مواجە ساخت کە در پی سرکوب این جنبشها و ازبین بردن حکومت ملی آذربایجان و جمهوری کردستان بودند.
بازگشت نیروهای ارتش سرخ بە شوروی در ماە مە ١٩٤٦، عقبنشینی پی در پی حکومت آذربایجان، یورش ارتش ایران و بازپسگیری تبریز و هزیمت رهبران فرقەی دمکرات بە باکو، انفعال و سکوت نیروهای سراسری ایران مانند “حزب تودە ایران” و سرانجام عدم مقاومت رهبران جمهوری کردستان و سرنگونی آن، شهادت “پیشوا قاضی محمد” و یارانش را در پی داشت. اما شکست و عقبنشینی در مبارزە و در جریان تاریخ موقت است و بدون تردیف فرصت نوین برای نیروهای ترقیخواە بوجود خواهد آمد.
فکر نمیکنید “کرد” با توجە بە ویژگیهایش همچنانکە در هر یک از بخشهای کردستان شاهد آن هستیم، هنوز هم دارای ناسیونالیسم و هویتطلبیای نیست کە حکومت کردی بر اساس آن تشکیل دهد و حامل پروژەی “دولت ــ ملت باشد؟
” دیوید مک داول” در کتاب “تاریخ معاصر کرد” دو خانوادە “سادات نهری” یا “شمدینان” و ‘بدرخان”ها را همچون دو قطب قابل ملاحظەی ناسیونالیسم کردی از نوع خودمختاری و جداییطلبی معرفی میکند و بر این باور است کە اینک نیز این دو گرایش تشکیل دهندەی دستەبندیهای جنبش ملی کرد هستند. اگر نگاهی بە مبارزەی کرد در هر چهار بخش کردستان بکنیم، بگونەای این دو جریان بە درازای حیات سیاسی کردها در دو سدەی اخیر بەموازات هم بودەانند، با این تفاوت کە جریان خودمختاریطلبی و فدرالیسم خواهی، پس از سرنگونی جمهوری کردستان تا کنون جریان و نیروی غالب در جنبش کرد بودە و در این جبهە بخشی از نیروهای کردستانی علیرغم طرح شعار فدرالیسم، در برنامە و پروگرام خود از حق تعیین سرنوشت خلقها تا سرحد جدایی سخن گفتەاند و تصمیم نهایی را بە خلق کرد واگذار کردەاند. من بر این باورم اگر نیرویی حق تعیین سرنوشت کردها را مشروع بداند، میتواند هر یک از این حالتها را بسان مرحلەای برای نیل بە استقلال کردستان در نظر بگیرد. اما انکار حق تعیین سرنوشت را برای گریز اتهام تجزیەطلبی درست نمیدانم. بدون تردید، برگزیدن هر یک از راەهای فوق برای حل و فصل مسالەی کرد بە تفاوتهای فکری و شیوەی تحلیل ما از شرایط کنونی برمیگردد. اما، آنچە کە برای هر حزب و نیروی سیاسی کردستانی باید حائز اهمیت باشد” منافع و استراتژی ملی” است. بعبارتی دیگر نمیتوان از سویی “ملت” و “حق تعیین سرنوشت و تاسیس دولت کردی” را انکار کرد و از سوی دیگر از داشتن کلید رفع ستم ملی بر کرد و ملتهای دیگر خاورمیانە سخن بمیان آورد، یا این باور را در اذهان تودەهای مردم پروراند کە فدرالیسم، خودمختاری و وجود حق شهروندی پایان خط است. بە اعتقاد من یکی از مشکلات عمدەی کرد برخلاف کلیەی تبلیغات و “اتهام” ناسیونالیست بودن از سوی دولتهای اشغالگر و بخش قابل ملاحظەای از احزاب و سازمانهای سراسری کە بە کردها نسبت دادە میشود، کمبود ناسیونالیسمی راستین و مدرن و امروزین در میان کردها است، ناسیونالیسمی کە قادر باشد اکثریت مردم کردستان را بەدور پرچم استقلال گرد آورد؛ با این وصف این بدان معنا نیست کە ما اندیشە و دیدگاە ناسیونالیستی نداریم و نمیتوانیم حامل پروژەی “دولت ملی” باشیم. بدون تردید یکی از ویژگیهای کشوری چند حزبی، وجود اندیشە و آرای متفاوت است و تا زمانیکە اکثریت پرچمداران جنبش ملی کرد پیرامون “استراتژی ملی” هماوا نباشند و با یک برنامەی مشترک بسوی حل معضل کرد گام ننهند، بعید است سخنی از امکان و احتمال تشکیل یک دولت کردی، حتی در بخشهای مختلف کردستان بەمیان بیاید. اما باید در این راستا کار و فعالیت فکری، تئوریک و تبلیغاتی صورت گیرد و این اندیشە در جامعەی کردستان نهادینە شود و بە بخشی از روان اجتماع مبدل گردد. نباید از یاد برد تشکیل بخشی از دولتهای مستقل، نەتنها بەدلیل شکلگیری ناسیونالیسمی نیرومند، بلکە برمبنای تحولات جهانی پس از جنگ، یا انقلاب و تغییر حکومت مرکزی و … بودە است.
شما کمبود ناسیونالیسم نارس و کمرنگ کردها را در چە میبینید؟
ما باید خوانش و تفسیر خودی از ناسیونالیسم داشتە باشیم و در دام شانتاژ و ترفندهای نژادپرستانی کە با بدنام کردن ناسیونالیسم ملتی ستمدیدە، درصدد توجیە اعمال و افکار شونیستی خود بسان ملت غالب هستند، گرفتار نشویم. ناسیونالیسم برای کرد بە معنای پیکار برای رسیدن بە حقوقی است کە از سوی اشغالگران ضبط و تصرف شدەاست. لازم است مرز میان ناسیونالیسم کوتەبینانەی ملت حاکم و ناسیونالیسم ملت تحت ستم روشن گردد. بە گفتە “لازاریف”،” ناسیونالیسم بخش مهمی از حیات انسانها در مرحلەی شکوفایی تاریخی و اتنیکی آن در دوران نوین و امروزین است”. تغییر و تحولات ترقیخواهانە در جامعەی کرد موجب پیدایش و توانمندی سیاست و اندیشە و افکار ناسیونالیسم کرد و گسترش و شکوفایی تفکر ناسیونالیستی در راستای نیل بە حق تعیین سرنوشت میگردد. جنبش ملی کرد در طول پیکار خود در سدەی گذشتە بر پایەی دمکراتیسم، ناسیونالیسم، همچنین بینش چپ سوسیالیستی و بدور از هرگونە تهدید و تحقیر ملتهای همسایە و یا آنهایی کە در کردستان زندگی میکنند، بودە است. جنبش کرد، جنبشی مترقی و مدرن برای حل و فصل مسالەی ملی کرد است، بدون آنکە قصد تجاوز بە خاک ملتی دیگر را داشتە باشد. بەهمین دلیل ملت کرد شایستەی ایجاد کشور و دولت مستقل خود است.
برخی ملت شدن کردها را وابستە بە تشکیل دولت میدانند، در مقابل نظری مبنی بر تشکیل دولتهای مدرن و معاصر بر اساس ملیگرایی وجود دارد، نظر شما چیست؟
پاسخ این پرسش برمیگردد بە نظرات و دیدگاەهایی کە پیرامون مفهوم “ملت ــ دولت”، یا “دولت ــ ملت” مطرح شدەاند. هر یک از اینها میتوانند سوژەی تحلیل، کنکاش و بحث و گفتگویی طولانی باشند. برای ما کردها آنچە اهمیت دارد، این است کە در راستای نیل بە حاکمیت ملی و تاسیس دولت مستقل کردی گام برداریم. ملت کرد یکی از بزرگترین ملتهای جهان است کە تاکنون از حق تشکیل دولت مستقل محروم شدە است. آخرین نمونە، توطئەهای دشمنان کرد پس از همەپرسی استقلال اقلیم کردستان در سپتامبر ٢٠١٧ و یورش ارتش عراق و حشد شعبی بە فرماندهی و حمایت مادی و تجهیزاتی سپاە پاسداران جمهوری اسلامی ایران و با همکاری و سازش بخشی از نیروهای کردستانی و همچنین مخالفت اکثریت کشورهای جهان با این همەپرسی بود. ولی برغم این توطئەها و مخالفتهای آشکار، ملت کرد نشان داد اگر شرایط لازم فراهم گردد، بدون تردید از حق و حقوق ملی خود صرفنظر نمیکند و پشتیبانی وجشن و سرور کردها در دیگر بخشهای کردستان نیز نشاندهندەی احساس نیرومند ملی، ملتی است کە بە درازای تاریخ برای رسیدن بە آمال و اهدافش پیکار بیامان و بیوقفەای انجام دادە، هیچ گاە در برابر سرکوبگران و اشغالگران سرزمینش سر تعظیم فرود نیاوردە است. این کە ما بر اساس کدام تعریف، معیار و مشخصە ملت هستیم، فکر نمیکنم تغییری در اهداف، آرمانها و مواضع تاریخی ما ایجاد نماید. همچنانکە مطلع هستید، مفهوم ملت از نظرگاەها و زوایای مختلف تعریف شدە و ضمن تعریف فرانسەای و آلمانی آن یا تعاریف و ویژگیهایی کە چپ و راست و … از آن داشتەاند، میتوان گفت تنها “وجود حس ملی” میتواند تعریفی برای “ملت بودن” باشد. همچنانکە مستحضرید مشخصە و تعریف “ملت” و ویژگیهای آن در فرانسەای و آلمانی متفاوت است، و این بە شیوەی شکلگیری روند دولت – ملت در هر یک از این کشورها برمیگردد.
بە نظر شما کدامیک از این تعریفها با وضعیت کرد مطابقت دارد؟ چە مشکلاتی پیش روی کردها برای بە انجام رساندن اتحاد [و انسجام ملی] وجود دارد؟
بدون در نظر گرفتن تمامی تعاریف ارائە شدە و اینکە کدام یک خوب یا بد است، کدام یک با وضعیت ما کردها سازگار است، باید متذکر شوم، ما در روند وحدت ملی، مشکلات زیادی، چە در سطح کشورهایی کە حاکم بر بخشهای مختلف کردستان هستند و چە در سطح کردستان بطور کلی داریم. اگر نگاهی بە وضعیت هر یک از بخشهای کردستان بیافکنیم، شاهد اختلافات، تفرقە، انحصارطلبی و رقابت ناسالم میان نیروهای کردستانی هستیم. فقدان جبهە یا کنگرەی ملی کە بتواند اکثریت نیروهای سیاسی کرد را در بخشهای مختلف کردستان بشیوەای واقعی و عملی دور هم گرد آورد، یکی از کمبودها و ضعفها و مشکلات جنبش کرد است. در سطح کل کردستان نیز بدون تردید تا زمانیکە این آشفتگی و کاستیها چنین آشکارا و برجستە در بخشهای مختلف آن وجود داشتە باشد، نمیتوان انتظار داشت، جبهە یا نهاد یا سازمانی بسان چتری برای گردآوری نیروها و طرح شعار اتحاد کردستان ایجاد گشتە، نقش کارایی در این راستا داشتە باشد؛ از سوی دیگر انحصارطلبی بخشی از نیروهای کردستان و دخالت در امور بخشهای دیگر کردستان، بر تنش میان روابط آنان خواهد افزود و موجب بروز اختلافات بیشتر آنها میگردد.
مسالەی دیگری کە لازم است در سطح کردستان و بویژە در جنوب و شرق [ کردستان عراق و ایران] بسان امری منفی یا مانعی بر سر راە اتحاد ملی نگریستە شود، خطر “اسلام سیاسی” بر سرنوشت کردها و مسالەی ملی، سکولاریسم، دمکراسی، حقوق زنان و … در جامعەی کردستان است. سرنوشت تاریخی کرد بگونەای شکل گرفتەاست کە بعید است مذهب و اسلام سیاسی بتواند نقشی در سازماندهی نیروها و تودەهای مردم کردستان ایفا کند، برعکس، تا حدود زیادی نقش منفی و متفرق کنندەی ملی دارد و دشمنان داخلی و خارجی برای ضربەزدن بە جنبش کرد و اتحاد ملی کردها از آن بهرە میگیرند. برای مثال در سالهای اول پس از پیروزی انقلاب ١٣٥٧ شاید نقش مخرب و خصمانەی “مکتب قرآن” و طرفداران “احمد مفتیزادە” با جنبش خلق کرد در کردستان ایران بودیم.
معضل دیگری در پروسەی “اتحاد ملی” وجود بقایای تفکر، آداب و سنن عشیرەای در جامعەی کردستان و حتی شیوەی تحزب است. هرچند در مناسبات اقتصادی تنها کاریکاتوری از سیستم عشیرەای باقی ماندە، اما بقایا و تاثیرات فرهنگی و سیاسی این سیستم همانند پدرسالاری، استیلای منافع فردی، خانوادەای، حزبی، پایمال کردن حقوق زنان و مسالەی تعدد زوجات و چند همسری در آن واحد، فقدان پرنسیپ در فعالیتهای سیاسی و … نقش مخرب و مخاطرە آمیزی در کردستان ایفا مینماید. بدینسان ما برای نیل بە اتحاد و انسجام ملی با مشکلات و موانع بسیاری مواجە هستیم و وظیفەی روشنفکر کرد و سازمانهایی کە خود را در جبهەی ناسیونالیسم، سکولاریسم، سوسیالدمکراسی و چپ مارکسیستی و غیرە میبینند حرکت در مسیر حل و فصل مدنی این مشکلات و افزایش آگاهی ملی و ترقیخواهانەی جامعەی کردستان است. ما برای نیل بە آرمانهایمان نیاز بە اتحاد ملی، پلورالیسم سیاسی، احترام بە آرا و اندیشەهای همدیگر، خودداری از انحصارطلبی و دخالت در امور بخشهای دیگر کردستان، همچنین احترام بە تصمیم مردم داریم، تا بتوانیم گامهای استواری بسوی آیندە و ایجاد بستر مناسب جهت تشکیل جبهەی ملی و مبارزە برای کسب حق تعیین سرنوشت برداریم.
بنابر نظریەای گویا دوران ناسیونالیسم بسر آمدە و جای خود را بە مفاهیم و پرنسیپهایی چون “حقوق بشر”، “همزیستی مسالمتآمیز” و “شراکت یکسان” در چارچوب مرزهای جغرافیای سیاسی کنونی دادە است، شما با این دیدگاە و نظر موافقید؟
اگر قرار باشد با یک کلمە جواب سوال شما را بدهم میگویم، خیر با این نظریە موافق نیستم. ولی دلیل این مخالفت چیست؟ همچنانکە پیشتر بدان اشارە کردم معتقدم تعریف نیروهای مخالف با ناسیونالیسم کرد، یعنی ناسیونالیسم ملتی ستمدیدە کە برای رسیدن بە حقوق ملی و مشروع خود مبارزە میکند، درست و بجا نیست. بیگمان باید این مسالە روشن گردد، چرا دورەی ناسیونالیسم، بویژە برای ملت کرد خاتمە یافتە و معیار اینگونە ارزیابی و ادعاها چیست؟ کدام یک از خواستهای ملی کرد در میان کشورهای اشغالگر کردستان، بغیر از ستاتوس دوفاکتو و استقرار نیافتە در کردستان عراق(اقلیم کردستان) عملی گردیدە است تا بگوییم تنها مشکل “حقوق بشر” باقی ماندە کە باید آن را حل و فصل کنیم؟ چگونەاست برای “اسکاتلند”، “کاتالونیا و باسکهای اسپانیا”، همچنین “فرانسوی و هلندیهای بلژیک” و مردم فرانسوی زبان”کبک” کانادا، آنهم درست در قلب اروپا و کانادای پیشرفتە کە پرنسیپهای حقوق شهروندی، حقوق بشر و همزیستی مسالمتآمیز و غیرە تا حدود زیادی طبق قانون مد نظر گرفتە شدە است و وضعیت آنان با شرایط ما کردها اصلا قابل مقایسە نیست، مسالەی ملی بطور کامل حل و فصل نشدە و مبارزەی آنان برای جدایی و ایجاد دولت ملی و مستقل همچنان ادامە دارد پذیرفتنی است، اما برای ما کردها کە تمامی حقوق ملی، شهروندی و … ضبط و پایمال گشتە، ناسیونالیسم خاتمە یافتە تلقی میشود؟ فکر میکنم لازم است نگاهی بە شرایط اقلیم کردستان(عراق) و رابطەی آنان با بغداد و تهدیدات و یورشهای سپاە عراق در دوران صدارت “مالکی” و “عبادی” بە کردستان و باقی ماندن بسیاری از اختلافات قانونی و غیرە داشتە باشیم، آنهم در کشوری کە بر مبنای قانون اساسی آن، یک کشور عربی و کردی معرفی شدە، تا بر همگان معلوم گردد کە مسالە ملی برای ما و بخشی از خلقهای کشورهای اروپایی، تا هنگام رسیدن بە حاکمیت و دولت مستقل خود حل و فصل نخواهد شد. همانگونە کە پیشتر نیز اشارە کردم ناسیونالیسم کرد، ناسیونالیسمی مترقی، انسانی، مشروع و بدور از هرگونە تهدید و تحقیر برای ملتهای همجوار کردستان و خلقهایی است کە در این دیار با آرامش و امنیت با کردها زندگی میکنند. مسالەی کرد تا زمانیکە بە حق مشروع خود، یعنی تشکیل دولت کردی دست نیابد، بطور دائم حل و فصل نمیگردد.
احتمالات پیش روی جنبش ملی کرد برای ایجاد دولت چە و کدامها هستند، در حالیکە هیچ حزب نیرومند و متنفذ کرد در هیچیک از بخشهای کردستان تاکنون بطور رسمی خواست استقلال و تشکیل دولت کردی را مطرح نکردە و عملا کاری در این راستا صورت نگرفتەاست!؟
اگر نگاهی بە مبارزەی رهاییبخش کرد در سە دهەی اخیر بیاندازیم، میبینیم مسالەی کرد برغم تمامی کمبودها و معایبش هیچگاە تا این اندازە بەیک مسالە بینالمللی تبدل نشدە و تا این حد مطرح نگشتەاست. برغم تمامی اختلافات و رقابتهایی کە میان نیروهای کردستانی وجود دارد، برغم تمامی فراز و فرودها، شکست و پسرفت و اختلافات داخلی، معتقدم امروز جنبش کرد در سطح والایی قرار دارد. مسالەی ملت کرد بسان چهارمین ملت بزرگ خاورمیانە و بزرگ ملت فاقد دولت و استقلال در سطح جهان بە مرحلەای رسیدە است کە دیگر نمیتوان در انظار و افکار عمومی جهان و معادلات بینالمللی و رقابت نیروهای جهانی و منطقەای نادیدە گرفتە شود. بدون تردید ناسیونالیسم کرد بدون مشکلات نبودە و نیست، ولی مبارزەی هیچ ملتی هم بدون موانع و مشکلات نبودە است. اینک سطح آگاهی ملی وتحصیلات مردم، توانایی استفادە از شیوەهای گوناگون مبارزەی مدنی، بویژە در کردستان ایران قابل مقایسە با سالهای پایانی سدەی بیستم نیست. اعتصاب ٢١ شهریورماە امسال در شهرهای مختلف کردستان، اوج مبارزەی مدنی نە تنها در کردستان، بلکە در سطح ایران بود. ما طی این سالها در جامعەی میلیتاریزە شدەای چون کردستان کە هرگونە دفاع از حقوق مشروع کرد با گلولە، بازداشت و شکنجە پاسخ دادە میشود، شاهد گونەای از جنبش نیرومند مردمی بودیم کە میتواند درسی برای سایر خلقهای ایران و منطقە باشد. پیشتر نیز مردم شرق کردستان (ایران) در جریان شهادت “شوانە قادری” در تیرماە ١٣٨٤ خورشیدی، شهادت “فرزاد کمانگر” و یارانش در اردیبهشت ماە ١٣٨٩، تعطیل مغازە و بازارها در کردستان در تمامی سالهای پس از ترور زندەیاد دکتر قاسملو، حمایت تودەای مردم شرق کردستان از همەپرسی استقلال اقلیم کردستان در مهرماە سال گذشتە، پشتیبانی از مقاومت “کوبانی”، امداد رسانی بە مردم استان کرماشان پس از زلزلەی مرگبار ٢١ آبانماە سال ١٣٩٧و … اوج همبستگی و احساس ملی خود را نشان دادەاند. اینها ستارەهایی درخشان در آسمان رنگین کردستان و نوید بخش مبارزە کردها برای رسیدن بە اهداف و آرمانهایشان در آیندە هستند.
نظر شما در مورد وضعیت سیاسی کردها در بخشهای دیگر کردستان چیست؟ در این بخشها آیا نومیدی حاکم است یا آیندەای روشن و امیدوارکنندە؟
در بخشهای دیگر کردستان نیز این پروسە بصورت دیگری در جریان است و بە پیش میرود. کردهای اقلیم کردستان عراق، برغم تمامی کاستیها و مشکلاتشان اینک دارای موقعیت حقوقی خود هستند و این حکومت و پارلمان سرشار از اختلافات و مشکلات، صرفنظر از تمامی انتقاداتی کە بە حق بە آن وارد است، زیربنای یک دولت مستقل کرد در آیندە را ایجاد کردە است.
در غرب کردستان(سوریە) نیز کردها فاکتور کارایی در سیاست این کشور بودە و حماسەی “کوبانی” یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخی جهان در مقابلە با سیاەترین و جنایتکارترین نیروی ارتجاعی سدە ٢١ یعنی “داعش” میباشد. مشارکت بیمانند زنان جنگجوی کرد، آفرینندەی زیباترین اشعار و داستانهای حماسی و رویدادی توجە برانگیز برای تمامی جهانیان بود. کدام نشریە و روزنامەی معروف و پر تیراژ غربی و آمریکایی میتوانست این مبارزە و مقاومت پرشکوە را نادیدە گرفت و سکوت اختیار کند؟
در شمال کردستان(ترکیە) نیز برغم سیاستها و افکار واپسگرایانەی “اردوغان”، بازداشت آزادیخواهان کرد همانند آقای صلاحالدین دمیرتاش و رفقایش، حزب دمکراتیک خلقها “هە.د.پ” نقش قابل ملاحظە و برجستەای در جنبش مدنی این کشور ایفا میکند و حزب کارگران کردستان”پ. ک. ک” با تمامی انتقاداتی کە میتوان از آن گرفت، یک قطب سیاسی در مبارزە کردهای این بخش از کردستان است. من بر این باورم حکم تاریخ بە پیش میرود و بخشهای مختلف کردستان نیز بموازات تحولات جهانی و منطقەی خاورمیانە دچار تغییر و تحولات جدی میشوند و هر گونە تغییر ژئوپلیتیکی در خاورمیانە و نزدیک، با مسالەی کردها گرە خوردە است. اینکە ما تا چە حد بتوانیم برای حل مسالە ملی و رسیدن بە حق تعیین سرنوشت خود تا سر حد استقلال نقش آفرینی بکنیم بیگمان این امر بستگی بە درک و تحلیل درست ما از تحولات منطقەای و بینالمللی و برداشتن گامهای استوار برای رسیدن بە این آرزوی دیرینە دارد. در این راستا بە آیندەی کردها بسیار خوشبین و امیدوار هستم.
مراتب تشکر ما را برای شرکت در این گفتگو پذیرا باشید.
شما نیز خستە نباشید