جمهوری اسلامی ایران وارد مرحلەای دشوار از حیات سیاسی خود شدە، بەطوری کە میزان مشروعیت آن در داخل کشور و نیز جامعەی جهانی بە حداقل میزان آن طی ٤ دهەی گذشتە رسیدە است. در سطح داخلی با دخالت در زندگی خصوصی مردم، فضایی آغشتە از رعب و وحشت را بر جامعە گسترانیدە و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را آنچان محدود کردە است، کە درصورت بروز هر گونە اعتراض هزینەی سنگینی بە دنبال خواهد داشت. از سویی دیگر مشکلات عدیدەی اقتصادی ایران کە نتیجەی سیاست تمامیتخواهانەی رهبران رژیم است، زندگی مردم را با بحرانی کمنظیر مواجە کردە است. نتیجەی عقلانی این شرایطی کە هماکنون در ایران حاکم است، ایجاد یا بهتر بگوییم گسترش فاصلەی میان مردم و حکومت است کە در پی ناکارآمدی حاکمیت و محرومیت مردم از نان و آزادی بەوجود آمدە است. آنچە موجب سؤال و همچنین جای بسی تعجب دارد، این است کە چرا جامعەی ایران بەحد زیادی ساکت و بدون موضع است و این نارضایتی پنهانی کە در میان طبقات مختلف جامعە موجود است، خود را در عملی همگانی و یک نافرمانی مدنی گستردە بروز نمیدهد؟ آیا بسترهای قیام مردمی در ایران شکل نگرفتە است؟ عوامل درونی و بیرونی این سکوت چیست؟ جهت پاسخگویی بە این سؤالات لازم است در ابتدا نگاهی داشتە باشیم بە بافت سیاسی و اجتماعی ایران و رفتار سیاسی مردم این کشور.
بیتفاوتی اجتماعی میتواند پاسخ بخشی از این سؤالات باشد کە اکنون در جامعەی ایران موجود است و همزمان یکی از آن پارادایمهایی است کە با روح تحولطلبی در تضاد است. بەعبارتی دیگر تا زمانی کە تکتک افراد جامعە قادر نباشند میان امیدهای آیندە و وظایف کنونی خود ارتباط برقرار کنند، تحولی در جامعە صورت نخواهد گرفت.
بیتفاوتی اجتماعی عبارت است از آنکە کنشگر بەدلیل قطع امید از تأثیرگذاری اقدامات بەمنظور بهتر کردن شرایط یا بەدلیل ترس از ضررمندشدن و یا از دست دادن منفعتی، کە احتمالأ ضروری یا غیرضروری باشد، و یا بە هر دو دلیل در راستای بهتر شدن اوضاعی کە برای خود و اطرافیانش پدید آمدە است؛ هیچ تلاشی از خود نشان ندهد.
بر اساس این تعریف کنشگر بە این درک میرسد کە شرایط مساعد نیست و ضرورت یک تغییر بیش از پیش احساس میشود، کنشگر نگران ضرر و زیانی است کە با هر اقدام متوجە وی شود و نهایتأ مطمئن نیست کە اقداماتش بر وضعیت موجود تأثیرگذار خواهد بود.
بیتفاوتی اجتماعی از عدم وجود آگاهی اجتماعی در مقابل حوادث و اتفاقات پیرامون و همچنین اهمال در مسائل اجتماعی نشئت میگیرد، کە موجب گسست میان روابط افراد جامعە و عدم روابط اجتماعی و در عمل نظام اجتماعی ضعیف و نامؤثر خواهد شد. چگونگی تقسیم قدرت، سیستم اتخاذ قدرت، ساختار سیاسی و قانونی، شرایط آزادی بیان و احزاب و بەطور کلی سطح دموکراتیک بودن حاکمیت و در کنار آن ویژگیهای ذاتی جامعە از دلایل عمدەی پدید آمدن بیتفاوتی اجتماعی محسوب میشوند.
با نگاهی بر جامعەی ایران مشخص میشود کە طبقات مختلف جامعە کمتر تن بە فعالیتهایی میدهند کە هزینە بە دنبال داشتە باشد و آنان را ممکن است با فشار و زیان مواجه کند، لذا در راستای ابراز مطالباتشان بە شیوەهای محتاطانە و کمهزینە متوسل میشوند. این نیز بیش از آن کە ثمرەی عدم وجود آزادیی باشد کە بسترهای آن از سوی قدرت محدود شدە است، نتیجەی آن است کە افراد جامعە بە رفاهی کاذب کە شرایط بحرانی اقتصادی همچون مانعی بر سر راه آن قرار دارد، اعتیاد پیدا کردەاند. بە این معنی کە تمامی دردسرهای شرایط اقتصادی و فشارهای زندگی مولد پتانسیل نارضایتیای است کە بر عدم وجود آزادیهای سیاسی و اجتماعی سرپوش گذاشتە است، و خود را تطبیق دادن با درد فقر همزمان با تلاش بیوقفە برای یافتن رفاهی گمگشتە. اینجاست کە جامعە با تضادی واقعی روبەرو خواهد شد مابین کوشش در جهت کسب زندگی بهتر و ریشەیابی مسألەی فقر و مسکوت گذاشتن صداها.
در چنین شرایطی روحیەی دفاعی از روحیەی تحولطلبی نیرومندتر است و جامعە بەسوی حفظ وضع موجود گام مینهد. بەاین معنی کە افراد موجود در جامعە عمل و یا عکسالعملشان در چهارچوب حفظ وضع امروزە میباشد، و ناخودآگاه بە سیستمی کە بانی اصلی پدیدآمدن ناکارآمدیهاست خدمت میکنند. فرد فعال اسیر بیتفاوتی و نگرانی و ناامیدیهای خود میشود و تحت تأثیر نظم حاکم بر جامعە قرار میگیرد.
فردگرایی یکی از ویژگیهای بارز مردم ایران است کە بیشتر نتیجەی شیوەی زندگی خانوادگی در چهارچوب یک سیستم دیکتاتوری است کە در طول تاریخ بر کشور ایران حاکم بودە است. این پدیدە مستقیمأ فرد را ناچار میکند کە صرفأ در فکر حفظ جان خود و خانوادەاش باشد و بە افرادی کە در بیرون از این چهارچوب و بەویژە در طرف حکومت قرار گرفتەاند اطمینانی نداشتە باشد.این نیز بەطور مستقیم کنش سیاسی و تحولطلبانە را بیمعنی میکند و انگیزەی فعالیت در حوزەی عمومی را از بین میبرد.
در چنین جامعەای سیستم ارزشها کاهش پیدا میکند، مسئولیت اجتماعی بە سطح پایینی تنزل پیدا میکند، بسترهای تداوم قدرت غیردمکراتیک و سرکوبگر تجدید میشود و ناامیدی و بیتفاوتی بیشتری بەبار میآید. میتوان گفت بیتفاوتی اجتماعی رابطەی مستقیمی با عوامل درونی و بیرونی دارد. درواقع نبود رهبری، رفتار خشونتآمیز حاکمیت و بازیهای فریبدهندەی ابرقدرتها بر عمیقتر شدن بیتفاوتی مردم تأثیر گذاشتە است، اما نباید از این غافل بود کە تمامی عواملی کە گفتە شد، در یک روی دیگر نتیجەی یک خصوصیت ذاتی در داخل جامعەی ایران است و آن گمگشتگی مسئولیت اجتماعی است. درصورتی کە افراد خود را در مقابل مسائل مهم و سرنوشتساز مسئول بدانند و وظایف اجتماعی خود را برعهدە بگیرند و منافع موقت خود را فدای منافع دراز مدت کنند؛ افق ایجاد تغییر روشنتر خواهد بود.