ظاهرا همه چیز ما باید با بقیه دنیا فرق کند، حتی تعیین قیمت بنزین! بماند که در اکثر کشور های دنیا دولت ها دخالت چندانی درمورد قیمت گذار بنزین و بسیاری اقلام دیگر ندارند و فقط چند کشور عجیب و غریب مانند ایران هستند که با حکم حکومتی قیمت بسیاری از اقلام تعیین میشود،اما داستان افزایش قیمت این سری بنزین حکایتی بود جدید که برای ما نیز حاوی نکات تازه ای بود.
تا 24 ساعت قبل از گران شدن بنزین نه تنها مردم که حتی وزیران و نمایندگان مجلس از آن اطلاع نداشتند و گمان می رود تا زمان اخذ تصمیم، سران سه قوه نیز آنچنان به زمان و نحوه و قیمت نهایی بنزین اطمینان نداشتند. چرا که رییس جهمور محترم در اظهار نظری گفته بودند که دولت در مقابل قیمت بنزین لیتری 5000 تومانی مقاومت کرده است و زیر بار نرفته است!
اولین سوال که از همین اظهار نظر به ذهن متبادر میشود این است که وقتی نمایندگان مجلس از برنامه افزایش قیمت بنزین اظهار بی اطلاعی می نمایند و ظاهرا بحث تعیین قیمت و نحوه افزایش قیمت و … تنها در بین جلسه سران سه قوه اتفاق افتاده است، چه بر سر این مملکت آمده است که برای تعیین قیمت سوخت باید کلیه روال های رایج را به هم زد و سران سه قوه برای آن تعیین تکلیف کنند؟ و در این روال عجیب و غیر عرف ومخالف قانون، چه کسی پیشنهاد بنزین لیتر پنج هزار تومنی را داده است که رییس جمهوری به عنوان رییس دولت در مقابل آن مقاومت کرده است ! یعنی باید باور کنیم که رییس قوه قضاییه که اصولا نباید در کار سیاست گذاری و اجرا دخالت داشته باشد در این خصوص اظهار نظر کرده است یا این که رییس مجلس بدون در نظر گرفتن سلسله مراتب تعریف شده در مجلس به صورت یک جانبه و آتش به اختیار در این خصوص نظر داده است؟ یا این که در پس پرده هراس های سیاسی و امنیتی اقتصادی خاصی بوده که حتی حلقه نزدیکان نیز نباید از آن اطلاع داشته باشند. در دنیایی که درسایر کشور های جهان برای محاسبه تاثیرات عوامل مختلف اقتصادی که در حد یک دهم درصد کاهش یا افزایش رشد اقتصادی انواع و اقسام کارشناسی ها و بحث های فنی انجام میشود، با چه منطقی سران سه قوه که هیچ یک تخصص اقتصادی شاخصی ندارند، اقدام به تعیین تکلیف چنین موضوعی نموده اند و خود را بی نیاز به مشورت متخصصین می دانسته اند! در این که قیمت بنزین در ایران با استاندارد های جهانی اصلا قابل دفاع نیست ، هیچ شکی نیست و این که فروش ارزان سوخت منجر به از بین رفتن سرمایه های ملی میشود و یا بستر فساد و سوءاستفاده حاصل ازاین اختلاف قیمت با کشور های همسایه می شود نیز کاملا حقیقت دارد ولی آیا خود پایین بودن قیمت سوخت در ایران خود ماحصل تصمیمات اشتباه پیشین اقتصادی، متاثر از همین طرز فکر غیر کارشناسی مسئولین ارشد نظام نیست ؟ و مهم تر از آن آیا سوخت تنها معضل اقتصادی ایجاد شده توسط سیستم اقتصادی عجیب این کشور است که لازم است چنین غریب و دور از ذهن طی کمتر از 24 ساعت تعیین تکلیف شود و به اطلاع مردم جهت استحضار برسد؟
احتمالا اگر از این عزیزان سوال شود که مبنا این تصمیم گیری که حداقل یکی از آنها پیشنهاد بنزین لیتری پنج هزارتومنی را داده و نهایتا در جلسه به اجماع رسیده اند که بنزین سهمیه ای لیتری هزار پانصد تومان باشد و نرخ آزاد آن سه هزار تومان باشد، چه بوده است و چه حسی در اخذ چنین تصمیم خطیری داشتید؛ خیلی بعید است بتوانند استدلال منطقی خاصی ارائه دهند که چرا تمام روال ای رایج و متوال – حداقل براساس استانداردهای جمهوری اسلامی – را دور زده اند. چرا دامنه افراد تصمیم گیر و تصمیم ساز در حاکمیت آنچنان تنگ آمده است که قیمت سوخت را باید با نظر مثلا رییس قوه قضاییه مشخص شود؟ ظاهرا در انتهای دهه دوم قرن بیست ویکم رژیم جمهوری اسلامی که مدت هاست حتی ادعا مردم سالاری دینی را فراموش کرده است، در حال حرکت به سمت مدل های مدیریتی عهد قجری می باشد. که هر کسی به صرف این که مسندی دارد و توانی برای اعمال فشار میتواند به سبک حکومت داری دوران مهدعلیا – والده محترم ناصرالدین شاه – برای همه تصمیم بگیرد و کسی نیز اجازه سوال کردند در مورد مبنا و دلیل آن را ندارد.
جدای از این که روال برنامه ریزی و تغییر قیمت بنزین نقاط کور بسیاری از نحوه تصمیم سازی و تغییر شکل ماهوی در ساختار سیاسی کشور را نشان می دهد؛ از جنبه های متعدد دیگری نیز حائز اهمیت است. با انتشار خبر گرانی بنزین مردم، خصوصا اقشار ضعیف تر جامعه که به اجبار و برای حفظ بقای خود، از ساز و کار معیوب تعریف شده مبتنی بر قیمت سوخت ارزان برای امرار معاشان سعی بر ایجاد روال اقتصادی نموده اند به یک بار خود را در وضعیت دیدن که امکان تامین همان حداقل های پیشین را نیز غیر ممکن می بینید. افرادی که تنها به دلیل قیمت پایین سوخت امکان فروش خدمات مختلف که ساده ترین آن حمل مسافر در شهر های بزرگ مانند تهران است و حتی مشقت ماشین خوابی را بر خود خریده اند، به یک شبه، بدون این که فرصتی و امکانی برای برنامه ریزی روال جدیدی داشته باشند، متوجه شدند دیگر فعالیت اقتصادی که چه بسا خودش به خودی خود شغل کاذب محسوب میشد را از دست داده اند و از فردا هیچ راهکاری برای تامین نیاز های خانواده ندارد و تنها نوید مطرح شده، پیشنهاد طرح گنگ حمایت از اقشار آسیب پذیر است. وقیحانه ترین دلیل مطرحه در این ساز و کار هم این است که ما به این روش داریم از سواستفاده اقشار پردرآمد جامعه جلوگیری می کنیم و هدف کمک به اقشار ضعیف است!!!! آنها که به قول مسئولین محترم چندین خودرو دارند، نه از خودرو خود به مانند آن که مسافرکشی یا حمل بار یا توزیع و… مشغول است، در طول روز استفاده می کنند و نه به دلیل سطح درآمدشان آنچنان بین بنزین هزار تومنی یا حتی ده هزار تومنی فرق اساسی برایشان وجود دارد. بی مایه بودن و سطحی بودن این استدلال آنچنان واضح است که کافیست تعداد کل خودرو های وارداتی کشور را – حتی اگر فکر کنیم همه آنها لوکس و متعلق به قشر مرفه و دارای چندین خودرو هستند بدانیم – به نسبت خودرو های ارزان قیمت و مورد استفاده قشر آسیب پذیر و متوسط مانند پراید و پژو را در نظر بگیریم که متوجه شویم که اتفاقا چنین تصمیم دقیقا همان اقشاری که بیشتری فشار اقتصادی در این چند ساله را تحمل کرده اند را مورد هدف قرار داده است، نه قشر پولدار که در اکثر موارد نوکسیه گانی اند که از رانت های حاکمیتی به مال و مکنتی رسیده اند.
مردم وامانده از روزمرگی، در پی شنیدن خبری که نوید روز های سخت تر را می دهد و سرابی حمایتی که بارها ثابت شده است که وجود خارجی ندارد، خشمگین به خیابان ها آمدند که حداقل ناله درد خود را به گوش مسئولین برسانند. ناله ای که نام شرارت برآن نهادند و حداقل جواب آن نشنیدن صداها بود و آنانی را که اصرار بیشتری برای رساندن صدایشان به کرسی های بالاتر حاکمیت داشتند را با باتون و سرب سعی کردند خاموش کنند و غریبانه تر آن که با قطع شبکه اینترنت حتی امکان ناله کردن بی آزار را به بهانه تامین امنیت ملی را سلب کردند. امنیت ملی که معلوم نیست منظور امنیت چه کسانی است؟ اگر مراد مردم اند که نصیبشان یا سفره خالی است یا چوب و سرب ! که هیچ یک را نمی توان مصداق امنیت دانست! اگر به واقع امنیت هست چرا از صدا دیگران باید ترسید ؟ مگر من و امثال من قرار است چه بگویم که امنیت ملی را به خطر می اندازد؟ نگارنده که نه معققد به خشونت است و خشونت طلبی و مرگ خواهی برای دیگران است چرا نباید چون بسیار دیگر حق آن را داشته باشد که برای ارتباط یومیه خود با دوستان نزدیکان فرصتی داشته باشد؟ آیا باید این عمل حاکمیت را دلیل براین بدانیم که همه مردم ایران یا شرور اند یا دشمن کشور ویا مزدور و جاسوس اجانب و … هستند؟ اگر چنین است، آیا حق نداریم فکر کنیم که این شما اید که شرور و دشمن و مزدور اید و آیا بعد از بیش از 40 سال حکمرانی نمی توان گفت که این شما هستید که ایرادی درکارتان هست که 80 میلیون نفر را نتوانسته اید با آرمان هایتان همراه کنید؟ هر چند امروزه خودتان نیز ادعای در خصوص آرمان و مدینه فاضله ندارید و داستان را بسیار ساده در سطح خودی و غیرخودی تعبیر می کنید.
در این شرایط؛ عملکرد حلقه قدرت که ظاهرا حتی بسیاری از نمایندگان مجلس و … در آن قرار ندارند را می تواند از جهات متعددی ارزیابی کرد مانند نادیده گرفتن حق آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات ، اختلال در کسب و کار و معیشت مردمی که به بستر اینترنت نیاز دارند و معطل مانند فعالیت های اقتصادی و سرویس های دولتی و… ولی از آنجا که امروز بسیاری از هم وطنان ما تنشان میزبان چماق و گلوله است؛ سخن گفتن از این موارد در حوصله نمی گنجد.
دیدن صحنه مردم عصیان زده ای که از بلاتکلیفی و ابهام آینده، چنگ به نرده های وسط خیابان می زنند و آنها را می کنند و بی هدف بر کف خیابان می ریزند تا کسانی که تک و تنها و یا نهایت در گروه های کم جمعیت در گوشه ای از خیابان بدون آن که مخاطب جدی در مقابلش باشد فریاد اعتراض سر می دهد ؛ تا تقابل و صف آرایی نیروهای تامین امنیت !!!! در مقابل کسانی که از این که سالهاست نادیده گرفته شده اند؛ این بار از جنسی متفاوت است که با زور و وعده اگر هم ساکت شود به سرطانی بزرگ تبدیل خواهد شد و متاسفانه می دانیم رژیم جمهوری اسلامی غارتگر است نه درمان گر و آشکارا از ساکت کردن ناله ها در گلو 80 میلیون نفر هیچ پروایی ندارد.
نکته: این یاد داشت در روزهای هفته نوشته شده است که اینترنت تازه قطع شده بود و دامنه اعتراضات هنوز مشخص نشده بوده ولی امکان ارسال آن وجود نداشت.