در طول ١٠٠ سال اخیر بنابە علل مختلف از جمله تضاد منافع، منفعت طلبی، اختلافات ایدئولوژیکی، نژاد پرستی و حتی ترس ( جنگ پیشگیرانه ) صدها جنگ بزرگ و کوچک در جهان روی داده است که بزرگترین آنها جنگ های جهانی اول و دوم بود که دهها میلیون نظامی و دهها میلیون غیر نظامی جان خود را از دست دادند و مناطق وسیعی از جهان دستخوش ویرانی شد. جنگ ویتنام ، جنگ داخلی در یوگسلاوی سابق ، کشتار روآندا ، جنگ در شبه جزیره کره و جنگهای اعراب و اسرائیل و جنگهای خلیج فارس هم ضمن وارد آوردن ضربات شدید به اقتصاد جهانی، جان میلیونها انسان را گرفتند و میلیونها انسان دیگر را آواره کردند. پس از پایان جنگ جهانی دوم تضادهای ایدئولوژیکی و رقابت های ناسالم میان بلوک غرب و شرق، جهان را برای دهها سال وارد دوارنی کرد که به جنگ سرد معروف است. در این دوران هزاران میلیارد دلار از سرمایه کشورهای جهان به ویژه آمریکا و شوروی سابق صرف تحقیق و تولید جنگافزار بویژه سلاحهای کشتار جمعی شد، تولید و انباشت سلاحهای هستەای آمریکا و روسیه برای دهها سال سایه مرگ و آتش را بر تمام دنیا انداخته بود و اگر جنگی روی میداد به طور قطع ٩٩ درصد حیات در کره زمین نابود میشد! هر چند پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد و اجرایی شدن مجموعە قراردادهای استارت (پیمان کاهش سلاحهای هستەای میان آمریکا و روسیه) از احتمال وقوع جنگی جهانی کاسته شدەاست، اما این خطر همچنان وجود دارد، بطوری که سال گذشته در جریان بحران اوکراین و الحاق کریمه به روسیه آقای پوتین تصمیم گرفت بود در صورت نیاز سلاحهای هستەای را به حالت آمادهباش درآورد، توازن قدرت میان روسیه و آمریکا و متحدانشان از موانع اصلی تبدیل شدن جنگ سرد به جنگ جهانی سوم بود، متأسفانه به علت نبود نظم و عدالت و رعایت حقوق بشر در مناسبات بینالمللی و ساختار ناعادلانه سازمان ملل و نهادهای آن ( به ویژه شورای امنیت ) قدرت و زور حرف اول و آخر را در جهان می زند و هم اکنون هم موازنه قدرت در سطع جهانی مانع اصلی روی دادن جنگ جهانی سوم است وگرنه زمینه جنگهای گسترده و حتی جنگ جهانی وجود دارد! در کل می توان گفت موازنه قدرت میتواند مانع روی دادن جنگ شود، حتی در صورت تضاد شدید منافع یا تضاد شدید ایدئولوژیکی ( البته به جز مواردی محدود)، اما آیا این موازنه همچنان بقوت خود باقی خواهدماند؟ آیا کشورهای قدرتمند کنونی جهان در صورت مشاهده کاهش قدرت خود اقدامات خصمانه انجام نخواهندداد؟ در آینده چه کشورهایی قدرتهای بزرگ جهان میشوند؟ آیا در صورت تغییر جایگاه قدرتهای جهانی وضعیت حقوقبشر بهتر خواهد شد یا بدتر؟ در پایین در حد محدودیت یک مقاله به بررسی آیندەی قدرتهای جهانی و جواب سؤالات فوق خواهیم پرداخت.
منظور از قدرت یک کشور تنها قدرت نظامی نیست، قدرت سیاسی و اعمال نفوذ یک کشور در جامعه جهانی به چندین فاکتور بستگی دارد از جمله قدرت اقتصادی، قدرت نظامی، نفوذ فرهنگی در سطح جهان و ثبات سیاسی در داخل. برای نمونه کشور آمریکا که هم اکنون تنها ابرقدرت جهان میباشد هم از نظر اقتصادی و هم نظامی قویترین کشور جهان است و از نظر فرهنگی هم توانسته است از راەهای گوناگون در تمام جهان نفوذ کند. کشور شوروی سابق در کنار قدرت نظامی بسیار زیاد و همچنین قدرت اقتصادی با پشتوانه و گفتمان ایدئولوژی کمونیست توانسته بود تقریبا در تمام دنیا طرفداران و هوادارانی برای خود پیدا کند و با حمایت مستقیم یا غیرمستقیم از احزاب کمونیستی و چپ در تمام دنیا، بنیان غرب را از داخل به خطر انداخته بود. پس از فروپاشی شوروی، آمریکا تنها ابرقدرت جهان شد، اما به دلایلی در سالهای گذشته اندک اندک از میزان قدرت آمریکا کاسته شدەاست. کم شدن قدرت نفوذ آمریکا به دلیل کاهش قدرت اقتصادی یا نظامی یا فرهنگی آمریکا نیست، بلکه دلیل آن رشد و افزایش قدرت چندین کشور دیگر به ویژه روسیه و چین است که هرچند هر کدام در زمینەهایی فاصله زیادی با آمریکا دارند، اما به مرور در حال افزایش سهم قدرت خود در جهان و در نتیجه کاسته شدن از سهم قدرت آمریکا هستند. در ادامه جایگاه کنونی و آینده چندین قدرت جهانی را در زمینههای اقتصادی، نظامی و فرهنگی بررسی خواهیم کرد تا موضوع کمی روشنتر شود و بهتر بتوان قدرتهای کنونی و آینده جهان را تجسم نمود و در مورد آینده قدرتهای جهانی صحبت کرد.
1 ــ قدرت اقتصادی: برای ردەبندی اقتصادهای جهان از شاخص تولید ناخالص داخلی استفاده می شود که توسط مراکز مهم و بزرگی همچون بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول اعلام میشود که به دلیل شیوه متفاوت سنجش میزان تولید ناخالص داخلی کشورها از سوی مراکز مختلف معمولا این سازمانها آمارهای متفاوتی از یکدیگر منتشر میکنند و حتی جایگاه بعضی کشورها در رتبەبندی این سازمانها با همدیگر متفاوت است، اما در کل این تفاوت ها زیاد نیستند. قدرت اقتصادی در افزایش قدرت نظامی یک کشور و نفوذ بینالمللی آن و حتی ثبات داخلی تأثیر مستقیم دارد. در جدول زیر تولید ناخالص داخلی چندین قدرت جهانی و چند قدرت منطقه خاورمیانه در سال ٢٠١٤ و همچنین پیشبینی سال ٢٠٥٠ توسط مؤسسه مطالعات گلدمن ساکس ذکر شده است که نشان می دهد جایگاه اقتصادی بسیاری از کشورهای قدرتمند کنونی تغییر خواهدکرد، البته مسائلی همچون جنگ و مشکلات سیاسی داخلی میتواند در رشد اقتصادی كشوری تاثێر کاملا منفی داشته باشد و این مسائل را نمیتوان پیشبینی کرد، برای نمونه مؤسسه گلدمن ساکس پیشبینی کردەاست که ایران در سال ٢٠٥٠ با تولید ناخالص داخلی ٣١٩٠ میلیارد دلار، اقتصاد ١٩ جهان شود، اما بدون شک بروز جنگ میان ایران و غرب یا با همسایگان یا جنگ داخلی یا تحریمهای بینالمللی مانع دستیابی ایران به جایگاهی مهم در سال ٢٠٥٠ میشود، همچنین کشورهای هند و چین هم با مشکلات متعددی مواجه هستند که آینده اقتصاد آنان را تهدید می کند، از جمله احتمال بروز جنگ با همسایگان به دلیل اختلافات مرزی و همچنین مشکلات داخلی.
تولید ناخالص داخلی پیش بینی سال 2050/میلیارد دلار
منبع: مؤسسه مطالعات گلدمن ساکس رتبه تولید ناخالص داخلی سال 2014 / میلیارد دلار
لازم به ذکر است که در جدول بالا رتبه جهانی كشورها ذکر نشده است، در بخش آمار مربوط به سال ٢٠١٤ پس از فرانسه کشورهای برزیل و ایتالیا قرار دارند و جایگاه کشورهای عربستان و اسرائیل و ایران هم بسیار پایینتر است و در بخش پیشبینی سال ٢٠٥٠ هم رتبه بریتانیا ١٠ و فرانسه ١١ و آلمان ١٢ و ترکیه ١٤ و مصر ١٥ و پاکستان ١٨ و ایران ١٩ است و کشورهای مکزیک و اندونزی به ترتیب رتبەهای ٨ و ٩، کانادا و ایتالیا ١٦ و ١٧ میباشد.
٢ ــ قدرت نظامی: میزان قدرت نظامی یک کشور تأثیر مهمی در میزان نفوذ سیاسی آن کشور در سطع بینالمللی دارد، همچنین قدرت بازدارندگی نظامی یک كشور در بالابردن ضریب امنیت آن و سرمایەگذاری خارجی نقش مهمی دارد (البته برای سرمایەگذاری خارجی تنها امنیت و قدرت بازدارندگی کافی نیست). در کل جنگ همان سیاست است، اما به شیوەای دیگر! کمیت و کیفیت تسلیحات نظامی یک کشور نقش مهم و اصلی را در بالابردن قدرت نظامی یک کشور دارند، اما مسائلی همچون جغرافیا و قدرت اقتصادی هم در میزان قدرت نظامی یک کشور و قدرت بازدارندگی آن تأثیر مهم دارند به خصوص در جنگهای طولانی مدت با پشتوانه یک اقتصاد قدرتمند می توان به پیروزی رسید(البته با کمک تکنولوژی نظامی برای تولید سلاح). سلاحهای غیر متعارف تأثیر بسیار مهمی در میزان قدرت نظامی یک کشور دارند و عملا هیچ كشوری جرأت حمله به کشورهای دارای سلاح هستەای را ندارد، کشورهای آمریکا، روسیه، فرانسه، انگلستان، چین، اسرائیل، هند، پاکستان و کره شمالی تنها کشورهای دارای سلاح هستەای در جهان هستند. تأثیر سلاحهای هستەای در قدرت بازدارندگی یک کشور آنچنان زیاد است که کره شمالی با آنکه در زمینه رتبهبندی قدرتهای نظامی جهان (سلاح های متعارف) رتبه ٣٦ را دارد، تهدید جدی و مهمی برای کشور کره جنوبی با رتبه ٧ است! البته پایین بودن کمیت و کیفیت وسایل حملکننده کلاهکهای هستەای کره شمالی (موشک قارەپیما، زیردریایی و بمب افکن استراتژیک) و همچنین انگشت شمار بودن تعداد کلاهکهای هستەای آن كشور و وجود سیستمهای پیشرفته دفاع موشکی در ژاپن و کره جنوبی، باعث شده کره شمالی علیرغم آنکه دارای سلاح هستەای است، بشدت نسبت به حمله احتمالی کره جنوبی و ژاپن آسیبپذیر باشد و در صورت بروز جنگ اگر حتی از سلاحهای هستەای هم استفاده کند، قادر به حفظ امنیت خود نخواهد بود و حتی در صورتی که حتی قادر باشد چند شهر کره جنوبی و ژاپن را هدف قرار دهد، بازهم شکست خواهد خورد (البته تلفات وارده به کره جنوبی و ژاپن هم بسیار زیاد خواهدبود). هم اکنون کشورهای روسیه و آمریکا قدرتمندترین كشورهای جهان از نظر نظامی هستند، اما به مرور از نسبت قدرت آمریکا در سطح جهانی کاسته خواهدشد و علت آن افزایش قدرت نظامی کشورهای دیگری همچون چین است، کاهش بودجه نظامی آمریکا و عدم تمایل متحدان اروپاییاش به افزایش بودجەهای نظامی ( پس از بحران اقتصادی سال ٢٠٠٨ ) و همچنین افزایش بودجه نظامی چین و روسیه و حتی بعضی از كشورهای جهان سوم در طول دهەهای آینده، به مرور باعث افت جایگاه قدرت نظامی غرب خواهد شد. در جدول زیر رتبه و بودجه نظامی چند کشور قدرتمند جهان ذکر شده است ( رتبه بدون در نظر گرفتن سلاحهای کشتارجمعی همچون تسلیحات هستەای است)، اما اگر آمریکا و متحدان غربیاش بودجەهای نظامی خود را افزایش ندهند، به مرور فاصله دیگر کشورها با آنان کم خواهدشد. روز اول جولای امسال رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا و وزیر دفاع آمریکا در یک کنفرانس خبری، استراتژی جدید نظامی آمریکا را اعلام کردند و در این استراتژی جدید کشورهای روسیه و چین به عنوان متجاوز و تهدید علیه منافع آمریکا اعلام شدند! شاید احساس خطر آمریکا نسبت به روسیه و چین در سالهای آینده باعث افزایش بودجه نظامی آن کشور و حفظ جایگاه و فاصله خود با دیگر کشورها شود، اما در صورت رشد سریع بودجه نظامی دیگر کشورها و خودداری غرب از افزایش زیاد بودجه نظامی به مرور از قدرت آنان در سطح جهان کاسته خواهدشد، آمریکا به علت دارا بودن تکنولوژی برتر و همچنین پایگاەهای متعدد در نقاط مهم جهان و بودجه اول نظامی ( به احتمال زیاد تا چند دهه دیگر بودجه نظامی چین به آمریکا نرسد) به احتمال بسیار زیاد در سال ٢٠٥٠ بازهم قدرت اول نظامی جهان خواهد بود، اما به طور قطع در صورت خودداری از افزایش سریع بودجه نظامی، نسبت قدرت نظامی سال ٢٠٥٠ آمریکا با كشورهای جهان بسیار کمتر از حال حاضر خواهدبود.
تانک هواپیما ظرفیت نیرو دریایی ــ تن هزینه ارتش در سال- میلیارد دلار پرسنل نام کشور
آمار بالا مربوط به موسسه گلوبال فایر پاور در سال ٢٠١٤ است (بدون در نظر گرفتن سلاحهای هستەای) که برای ردەبندی قدرت نظامی کشورها تنها به کمیت و کیفیت تجهیزات نظامی اکتفا نمیکند و مسائلی همچون وابستگی به نفت (برای توانایی ادامه جنگ)، داراییهای مالی و منابع طبیعی و منابع انسانی و حتی جغرافیایی را هم در نظر گرفتەاست. ایران در ردەبندی این مؤسسه رتبه ٢٣ را دارد! لازم به ذکر است که مؤسسات مختلفی در مورد قدرت نظامی كشورها تحقیق میکنند و آمارهای متفاوتی ارائه میدهند، برای نمونه مؤسسه بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم موسوم به سیپری، بودجه نظامی سال ٢٠١٤ آمریکا را ٦١٠ و روسیه را ٨٨ و عربستان را ٨٠ میلیارد دلار اعلام کرده است. تفاوت آمار و ارقام مؤسسات مختلف به دلیل روشهای متفاوت تحقیق و بررسی و معیارهای جمعآوری آمار است، اما در اصل تحلیل قدرت نظامی كشورها تفاوتهای چندانی ندارند .
٣ ــ قدرت فرهنگی و قدرت نرم: بررسی قدرت فرهنگی بحث سادەای نیست و به عوامل زیادی بستگی دارد. وجود فرهنگی جذاب و قدرت تبلیغ آن ٢ رکن اصلی قدرت فرهنگی و نرم را تشکیل میدهند. آمریکا و در کل غرب به علت امنیت بالای اجتماعی و وجود دمکراسی تا حدود زیادی حقوقبشر را رعایت میکنند (در داخل کشورهای خود و نه برای دیگر کشورها) و به همین دلیل الگوی بسیاری از احزاب سیاسی و سیاستمداران و روشنفکران در سراسر جهان هستند و از طرفی کشورهای چین و روسیه به علت سرکوب مخالفین و تبعیض و عدم رعایت حقوق اقلیتها در میان كشورهای جهان وجهەی خوبی ندارند. همچنین غرب بویژه آمریکا با قدرت تبلیغاتی بسیار زیاد خود در اشاعه فرهنگ و افکار و عقاید غربپسند نسبت به روسیه و چین و هند و دیگر كشورهای جهان برتری کامل دارد و حتی در مواردی هم قادرند رویدادهای جهان را در نظر افکار عمومی وارونه جلوه دهد، برای نمونه حمله سال ٢٠٠٨ روسیه به گرجستان برای دفاع از مردم اوستیای جنوبی (منطقه خودمختار گرجستان، البته بعد از جنگ راه استقلال را در پیش گرفت) در پاسخ بە حمله گرجستان بود، اما غرب به دلیل منافعش از گرجستان دفاع کرد و رسانەهای غربی هم با تمام توان موضوع را وارونه جلو دادند، البته حمایت نسبی غرب از حقوقبشر را نمیتوان انکار کرد، اما در کل غرب منافع خود را در اولویت قرار میدهد. روسیه و چین به علت برخورد خشن با مخالفان و اقلیتها در داخل و حمایت از کشورهای دیکتاتوری همچون ایران، کره شمالی و سوریه قادر نیستند از لحاظ فرهنگی و جنگ نرم با غرب رقابت کنند، اما نباید فراموش کرد که با رشد اقتصادی و صادرات کالاهای اقتصادی رفتەرفتە به میزان نفوذ فرهنگی کشور چین افزوده خواهدشد، اما نه در حد غرب.
با توجه به مطالب فوق میتوان نتیجه گرفت که اگر اوضاع جهانی به همین صورت پیش برود، تا سال ٢٠٥٠ غرب جایگاه اقتصادی و نظامی و در نتیجه جایگاه سیاسی خود را از دست خواهدداد و انگلستان و فرانسه به احتمال بسیار زیاد قادر به حفظ جایگاه خود به عنوان اعضای دائمی شورای امنیت نخواهندبود. برای نمونه تولید ناخالص داخلی کشور هند تا سال ٢٠٥٠ بیش از ٤ برابر کشور انگلستان خواهدبود، اما همانگونە که در بالا اشاره شد دستیابی كشورهایی همچون چین و هند به جایگاەهای بالا در سال ٢٠٥٠ به ”اگر و اما”های زیادی بستگی دارد. برای نمونه در صورت بروز جنگ میان چین و همسایگانش بر سر آبها و جزایر دریای جنوبی چین (احتمال استفاده از سلاح هستەای بسیار کم است، چون چین از واکنش هستەای آمریکا هراس دارد) وادامه پیدا کردن تنش چین با همسایگانش لطمات بزرگی به اقتصاد آن كشور وارد خواهدشد. همچنین روسیه و چین به علت نقض حقوق اقلیتها و آزادیهای اجتماعی و سیاسی تحت فشار قرار دارند و شاید در آینده در داخل با بحران سیاسی مواجه شوند. آمریکا میتواند از راەهای گوناگون به چین و روسیه فشار وارد کند و منافع آنان را به خطر اندازد. از جمله سرنگونی حکومتهای دیکتاتوری همپیمان آنان مانند ایران و سوریه و ایجاد حکومت های متمایل به غرب در آن کشورها. همچنان که آمریکا توانست اوکراین را به متحد خود تبدیل نماید یا حداقل از روسیه دور کند (هر چند روسیه با الحاق کریمه و کمک به روسهای اوکراین برای استقلال یا خودمختاری تا حدودی از نتایج منفی از دست دادن اوکراین کاست). کارنامه سیاسی غرب به ویژه آمریکا از پس از جنگ جهانی دوم تاکنون نشان داده که در سطع جهانی و روابط با دیگر کشورها منافع ملیشان نسبت به مسأله حقوق بشر اولویت دارد و هر کجا که منافعشان در خطر باشد در بکارگیری قدرت نظامی تردید نمیکنند و همین مسأله احتمال بروز جنگی گسترده و جهانی و خانمان سوز میان غرب و روسیه و چین و متحدانشان به بهانەهای مختلف در صورت تغییر شدید موازنه قدرت در آینده وجود دارد.
مسأله تأسف برانگیز در این میان نادیده گرفته شدن حقوقبشر و امنیت انسانها در روابط منفعتطلبان جهان است که عملا کشورهای جهان در روابط بینالمللی، منافع ملی را بر ارزشهای انسانی ارجحیت میدهند. به طور قطع تا زمانی که نظمی جهانی بر پایه اصول حقوقبشر و دمکراسی در جهان برقرار نشود، نمیتوان به صلح و آرامش در جهان رسید. اگر از پس از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون بودجەهای نظامی صرف آبادانی کره زمین می شد، هم اکنون جهانی زیباتر و آبادتر و بدون فقر وجود میداشت!
درشمارهی٦٦٠ روزنامه «کوردستان» منتشر شده است