فرودگاە بغداد واپسین ایستگاە حیات یک تروریست بینالمللی بود. قاسم سلیمانی، فرماندە نیروهای قدس سپاە پاسداران در خارج از ایران کە ید طولایی در ترور صدها تن از فعالان سیاسی مخالف رژیم داشت و همچنین در برافروختن آتش جنگ داخلی در چند کشور منطقە و کشتەشدن صدها هزار تن و آوارگی میلیونها تن در سوریە، یمن و عراق نقش اصلی و عمدەای ایفا کرد، بامداد روز جمعە ١٣ دیماە همراە با تنی چند از فرماندهان حشدشعبی عراق هدف چند راکت پهباد آمریکایی قرار گرفت و کشتەشد.
کشتەشدن قاسم سلیمانی، دومین فرد مقتدر در جمهوری اسلامی و نورچشمی خامنەای کە سال گذشتە مدال “ذوالفقار”، عالیترین نشان نظامی رژیم را بر سینەاش نقش بست، هم حائز اهمیت و هم برای اقتدار و اعتبار رژیم سرنوشتساز است. حائز اهمیت است، چرا کە پس از چهار دهە تاختوتاز نیروهای قدس سپاە پاسداران در گسترش تروریسم دولتی، خلق بحرانهای متعدد در خاورمیانە، جنگافروزی و آشوبهای قومی و نژادی کە منجر بە کشتارصدها هزار تن شدەاست، برای نخستین بار است کە قاطعانە بە رژیم اخطار میشود و میگویند دیگر بس است. همچنین با اهمیت است زیرا بە اندازەی فشارهای حداکثری آمریکا علیە ایران، بر تصمیمات رژیم موثر خواهد بود و در عین حال تردیدی نیست کشتەشدن اینچنینی سردار سپاە و بازتگر اصلی رژیم در معادلات خاورمیانە بر تصمیمات و اقدامات آتی جمهوری اسلامی تأثیرگذار است.
همچنانکە ذکر گردید سرنوشت ساز نیز است، چراکە تأثیر مستقیمی بر چگونگی مناسبات جدید آمریکا و عراق، حضور آمریکا در خاورمیانە و همچنین چهار دهە رقابت میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحدە خواهد داشت.
چهار دهە پیش از این سفارتخانەی آمریکا در ایران مورد حملە قرار گرفت و اشغال شد و بدینسان تنش در مناسبات و رقابت و خصومت ٤٠ سالەی میان جمهوری اسلامی و آمریکا آغاز شد. چهار دهە پس از این رویداد و در نتیجەی تلاشی مشابە_ یورش بە سفارتخانەی آمریکا در بغداد_ کە حشد شعبی و طرفداران جمهوری اسلامی در ورای آن بودند و کشتەشدن قاسم سلیمانی پیامد آن بود، مواجهەی نظامی این دو کشور بیش از هرزمانی محتملتر است.
اقدامات بعدی این دو کشور جنبەهای مختلف این رویارویی را ترسیم خواهند کرد. واقعیت این است سپاە پاسداران کلیدواژەی بقا و امنیت جمهوری اسلامی و هژمونی رژیم در منطقە است. بویژە آنکە نیروهای قدس سپاە پاسداران طی دو دهەی اخیر کە “قاسم سلیمانی” فرماندهی آن را بر عهدە داشتە، بەموازات سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بازیگر اصلی رخدادها در عراق، سوریە، لبنان و یمن بودەاند. پیداست با مرگ قاسم سلیمانی، آنهم با توجە بە توانمندی ویژەی وی در سازماندهی نیروها و گروەهای وابستە بە رژیم و نفوذ و اعتباری کە در میان رهبران و گروەهای قومی و طائفی این کشورها داشت، موقعیت سپاە قدس و بە تبع آن، اقتدار و نفوذ جمهوری اسلامی در منطقە متفاوت از گذشتە خواهد کرد و زمان زیادی میبرد تا این رژیم بتواند بە سازماندهی مجدد بپردازد و بە شرایطی برگردد کە پیش از کشتەشدن سلیمانی از آن برخوردار بود.
رویارویی یادشدە درشکل و چگونگی آن دارای دو جنبەاست. نخست آنکە کارد بە استخوان آمریکا رسیدە و چنین پیداست تاب تحمل خودکامگی و گردنکشیهای جمهوری اسلامی علیە منافع و مصالح خود در منطقە را بیش از این ندارد، مداخلات و آشوبگریهای رژیم، آنچنان مخاطراتی برای کاخ سفید خلق کردە کە حاضر شدە بە چنین ریسک بزرگی دست بزند و اصلیترین بازیگر میدانی رژیم را هدف قرار دهد، کسی بە نام قاسم سلیمانی کە در واقع وزیر امور خارجەی خامنەای در منطقەی خاورمیانە بود.
روی دیگر احتمالات، واکنش جمهوری اسلامی و گروەهای مسلح وابستە بە رژیم، بویژە در عراق است. آیا کشتەشدن قاسم سلیمانی و ابو مهدی مهندس، نفر دوم حشد شعبی در عراق، موج جدیدی از یورش بە نیروهای آمریکا و مراکز و پایگاەهای این کشور در عراق را براە خواهد انداخت؟ آیا نگرانی جناحهای سیاسی عراق _ چە طرفدار یا مخالف جمهوری اسلامی_ از بروز نبردی بزرگ در خاک این کشور، ماندن نیروهای آمریکا در عراق را زیر سوأل خواهد برد؟ آیا پیروزی نظامی آمریکا، بویژە در سالیکە انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشود، بەلحاظ سیاسی در راستای مصالح این کشور، خصوصأ ادارە ترامپ خواهد بود؟ برای پاسخ بە برخی از این پرسشها باید منتظر رخدادهای آتی در روزها و ماەهای پیشرو باشیم.
در وضعیت کنونی، آمریکایی کە ٤٠ سال است سردمداران جمهوری اسلامی میگویند “هیچ غلطی نمیتواند بکند”، دومین فرد مقتدر جمهوری اسلامی و طراح و ئیدئولوگ جنگهای نیابتی رژیم در منطقە را کشتەاست. اینک توپ در میدان جمهوری اسلامی است و تهدیداتش بە کجا خواهد انجامید؟ آیا قادر خواهد بود از طریق حزباللە لبنان، اسرائیل را بسان متحد استراتژیک آمریکا هدف حملات خود قرار دهد، یا از خاک سوریە منافع و مراکز این کشور را بەمخاطرە افکند؟ احتمال میرود بە دلیل موقعیت متزلزل حزباللە در شرایط کنونی لبنان و همچنین جایگاە نەچندان باثبات آخوندها در سوریە، این اهداف و مقاصد عملی نگردند. میماند کشور عراق کە جمهوری اسلامی در آن با استفادە از وضعیت بغایت بحرانی و بغرنج در مرکز این کشور، بە نبرد با آمریکا بپردازد.
با این وصف این پرسش پیش میآید کە اساسأ عملیات انتقامجویانە مطرح است یا همچنانکە طی مدت چند سال اخیر شاهد بودیم نیروهای جمهوری اسلامی در سوریە و گروەهای نیابتیاش در کشورهای منطقە بطور مستمر از سوی اسرائیل و آمریکا هدف حملات قرار میگرفتند و رژیم واکنش آنچنانی نشان نمیداد، آیا اینبار نیز رژیم میکوشد از رویارویی مستقیم با آمریکا بپرهیزد؟ پر واضح است جمهوری اسلامی بر سر دوراهی سختی قرار گرفتەاست. همانگونە کە چندی پیش اعلام کرد در یورش بە سفارتخانەی آمریکا در بغداد هیچ نقشی نداشتەاست و این در واقع ناشی از هراس رژیم بود و نشان داد جمهوری اسلامی نمیخواهد مستقیمأ با آمریکا درگیر شود، اینک نیز درصدد نیست ریسک کند و بسوی نبرد با بزرگترین نیروی نظامی جهان گام بردارد. نبردی کە با اطمینان کامل برندەی آن جمهوری اسلامی نخواهد بود. لیکن اگر رژیم در قبال کشتەشدن قاسم سلیمانی واکنشی نداشتەباشد، در صفوف حاکمیت و در میان نیروها و گروەهای شبهە نظامی وابستە بە جمهوری اسلامی در منطقە شاهد ریزش خواهیم بود و رژیم آخوندی حیثیت کنونی خود را از دست خواهد داد.
با این حال معضلات رژیم انگشت شمار نیستند؛ از سویی تحریمهای آمریکا جمهوری اسلامی را فرسودە کردە و از سوی دیگر گسترش نارضایتیهای مردم کە هر بار بە بهانە و دستاویزی بە حد انفجار میرسد، جمهوری اسلامی را بە استیصال کشاندەاست. فزون بر این جایگاە و موقعیت لرزان این رژیم در منطقە، دستکم در یک سال اخیر گارد تهاجمی رژیم را درهم شکستە و بطور فزایندەای جمهوری اسلامی را در لاک دفاعی فروبردەاست.
مردم ایران نیز بسان بخشی از این معادلە از مرگ قاسم سلیمانی خرسندند، زیرا وی را میشناسند و میدانند عامل اصلی تمامی آلام ، مرارتها و سیاستهای نابخردانەی کنونی حکومتی است کە کسانی چون قاسم سلیمانی سردمدار و گردانندەی آن هستند؛ بنابراین چنین مرگ و پایانی شایستەی افرادی چون سلیمانی است کە تمام عمرشان کشتار و پایمال کردن حقوق و آزادیهای مردم و سرکوب مطالباتشان بودەاست. همچنین تودەهای مردم ایران بر این باورند جمهوری اسلامی نیز باید همانند قاسم سلیمانی بە صفحات سیاە تاریخ بپیوندد.