بخش نخست
پرسش اساسی این بخش این است که چرا آنها که آسیب پذیرترند در خانه نمی مانند؟ با کالبدشکافی گزارەی «در خانه بمانید» معلوم میشود که این درخواست بە ظاهر موجه، بر چه بنیان غیرمنطقی و غیرواقعی ای استوار است؛ و دقیقا به همین خاطر است که واکنش بە این پیام از طرف «مردم» با خواست «مسئولین و متخصصی» تا چه حد در تضاد است.
به طور کلی مردم جامعەی ما در مقابل پیام «در خانە بمانید» بە چند دستە تقسیم می شوند: گروە اول عدەای هستند کە اصلا «نباید» در خانه بمانند. پزشکان، پرستاران، نانواها، کارگران شهرداری و نظافت شهری، تولیدکنندگان مواد خوراکی و بهداشتی، نمونەی این افراد هستند. این ها اگر در خانە بمانند چرخەی حیات تقریبا تماما بە زیر سوال خواهد رفت. گروه دوم افرادی هستند کە «باید» در خانە بمانند اما بە دلیل وضعیت اسفبار مادی، حتی برای یک روز هم نمی توانند به این درخواست موجه، پاسخ مثبت بدهند؛ و علیرغم هشدار فراوان متخصصان امور اجتماعی و اقتصادی در طول سالیان گذشته، هیچ گونه «اقدام جدی» برای بقای آنان در چنین مواقعی صورت نگرفته است.
بر اساس مشاهدات میدانی، تعداد افراد این طبقەی اجتماعی بسیار زیاد است و به دلیل ضعف مادی و جسمی، به شدت در معرض هر نوع خطری هستند کە این امر می تواند به آسانی آنان را ناقل و یا پخش کنندەی مجدد این خطرات نماید. در واقع دردی که: جامعه، سرمایەداران و مسئولین بی تعهد، آگاهانە و مستقیم بە آنها دادەاند، آنان نیز با بیرون آمدن مجددا با انتقال و بازتولید بیماری ها و بلایا، ناخواستە و غیرمسقیم بە همە خواهند داد و حق و تاوان خود را خواهند گرفت. در واقع تذکر یا پیام «در خانه بمانید» برای آنها در حکم باد هواست، این گروە مدت هاست که در «کارزار مرگ و بقا» به جنگ هر گونه ویروسی رفته اند، از ویروس گشت و گذار در سطل های زباله بگیر تا ویروس خودفروشی و دیگرفروشی و از آنجا تا ویروس ریشخند فلان مسئولی کە جز کلی گویی و حرف مفت چیزی برای ترمیم دردهایش نمی بیند.
سەگانەی: «عصیان»، «گرفتن حق و تاوان» و «تقلا برای بقا»، دلیل آنان برای در خانه نماندن است. برای چی باید در خانه بمانند، با کدام منطق و استدلال باید بمانند، او خیلی وقت است که زندگی را باخته است و مدت هاست که مرگ را و نامردمی ترین مرگ ها را زندگی می کند، او چیزی برای از دست دادن و چیزی برای ترسیدن نمی بیند او با بیرون آمدن عصیان می کند، عصیانی به حق در مقابل سال ها خیانت «نادیده گرفته شدن». آنان با بیرون آمدن از خانه، خودکشی و دیگرکشی و مرگ همگانی را به سخرە گرفته اند و به آوردگاه مبارزه فرامی خوانند. چرا باید بمانند، اتفاقا عقلانی ترین راه حیات برای آنان همان «به میدان آمدن» است. سال هاست که صدای بی صدای آنان طنین انداز این فریادهاست: آهای فلان بی سروپا و بی پدر و مادری که کسب پول و پله، کر و کورت کرده است، تو که به زور سرت به تنت می ارزد و ما را به این سیه روز جهنمی رساندەای، چرا ما را کج فهم قلمداد می کنید؟ کج فهم و نفهم تویی که صدای پای فلان ویروس میکروسکوپی را شنیدی ولی صدای داد و فغان گرسنه ها و بی ساز و برگ را نشنیدی. نفهم تویی که فقط خود خودت را و خود موقعیتت را و خود ایدئولوژی ات را می بینی. هیچ می دانی که اینک به پیامد رفتار خودت توهین می کنی؟ اگر ما بە ناچار و بە احتمال ممکن است ناقل ویروس کرونا شویم ولی تو سال هاست بدون این اما و اگرها ناقل ویروس دروغ و دزدی و ریا و حقەای.
باری، با گذری محدود در اطراف هر شهر تعداد بی شمار این عدە و وضع اسفناک شان هر وجدان نسبتا بیداری را تا مرز سکته و طغیان می برد. پس وقتی مشاهدەی یک لحظەی آنان هر ناظر بیرونی منصف را به طغیان وا میدارد، چرا خود طغیان نکنند.
توصیه به «در خانه ماندن» برای این جهنمیان راستین، عین پاشیدن نمک بر زخم مضاعف شان است. انسان وقتی از نزدیک این همە نیازمند را مشاهدە می کند گزارەی مشهور «طغیان کن، عصیان کن و نپذیر» آمریکای لاتین دهەی چهل در ذهنش پررنگتر و عبارت «در خانه بمان» برایش کم رنگ و کم رنگتر می شود. نمونەی افراد گروە دوم: تهی دستان و نیازمندان حاشیەی شهرها، بیوە ها و یتیمان بی سرپرست، افراد مسن و بی بضاعت، اکثریت مردم روستاها، بیکاران و بی خانمان ها هستند کە گفتە شد مسئولین و اطرافیان تا بە امروز هیچ اقدام «جدی، کافی و عملی» برای ماندن آنها در خانە انجام ندادەاند. توصیه به «ماندن در خانه» برای کسی که نان شب ندارد و زن و بچه ی گرسنه و بیمار در منازل تنگ و تاریک، نمناک، کرایەای و غیره بر دوش دارد تا زمانی که هیچ اقدامی برای نان و نیاز آنها اندیشیده نشده است، حرفی مفت و ابلهانه است. گروە سوم عده ای هستند که درآمد و یا ذخیرەی مادی نسبتا مناسب دارند و می توانند حتی برای مدتی نسبتا طولانی در خانه بمانند اما نمی مانند.
مخاطب دوم این نوشته معطوف به این افراد است.
بخش دوم
پرسش اصلی این بخش این است که چرا عدەای کە از نظر مادی می توانند در خانە بمانند، نمی مانند؟ در این روزهای بحرانی «مقابلە با کرونا» کە درخواست «تمامی متخصصین از مردم» ماندن در خانە و پرهیز از شرکت در اجتماعات است، چرا تعدادی از افراد کە توانایی ماندن در خانە را دارند، در منزل نمی مانند و به این «درخواست ضروری» پاسخ مثبت نمی دهند. چه چیز باعث می شود که ما از «کانون به اصطلاح گرم خانواده» فراری شویم و «محیط آلوده بە ویروس بیرون» را بر ماندن در خانه ترجیح دهیم. در ادامە خواهیم دید کە چرا ما اینگونە رفتار می کنیم و بررسی خواهد شد که چگونه ضربەی یک موجود بە ظاهر میکرویی بە نام «ویروس کرونا»، بسیاری از گزارەهای کلیشەای و باورهای دیرین را عریان و عیان می کند و حقیقت وضع را بر عکس آنچه که تا به امروز بیان می کردند، نمایان خواهد کرد.
پیش از هر چیز لازم است که برای روشن شدن چرایی این «پرسش بنیادین» به یک پرسش فلسفی و اساسی دیگر اشاره کنم و آن عبارت است از این که: آیا انسان ها برای انجام یک رفتار یا یک کنش، بر اساس چه چیزی عمل می کنند؟ پاسخ به این سوال، عمدتا حول این نظریه دور می زند که: «عقل و احساس» به عنوان دو کانون تام «محرک رفتار» (چه رفتار فردی و چه رفتار جمعی) وضعیت ما را مدیریت می کنند. مدیریت رفتار بر اساس «احساس»، به رانەهای حسادت و کینه و لذت و رحم و گذشت و عشق و ایثار و غیره بر می گردد که بحث در این باره را به نوشتەای دیگر موکول می کنم. اما در بحث مدیریت رفتار بر اساس «عقل» لازم است که به یک تقسیم بندی قدیمی از عقل اشاره کنم و آن تقسیم عقل به دو حوزەی: «عقل عملی» و «عقل نظری» است. در حوزەی «عقل عملی» ما «هدفی» را تعیین و سپس «موقعیت خود» را شناسایی می کنیم، بعد از آن، بهترین مسیر، برنامه و یا راهکار را برای رسیدن «از این موقعیت به آن هدف» را مشخص و بر اساس آن «عمل» می کنیم. اما در حوزه ی «عقل نظری» عمل یا رفتار ما بر اساس آموختەها، تفکرات، مطالعات و در کل بر اساس اندیشەهای ما صورت خواهد گرفت. در این حوزه پای رفتار و یا عمل ما به اندازه ی گلیم «تفکر و اندیشەی ما» و یا «آموخته های ما از دیگران» گسترده خواهد شد.
از این مقدمەی نسبتا فلسفی می توان یک نتیجەی جامعەشناختی بیرون کشید که عبارت از این است که رفتار آدم ها بر اساس «عقل» به دو صورت انجام می شود:
۱- رفتار بر اساس عقل عینی یا آبجکت.
۲- رفتار بر اساس عقل ذهنی یا سابجکت.
در رفتار بر اساس «عقل عینی»، استفادە از کانون خرد و اندیشە تقریبا تعطیل می شود، تصمیمات فوری و ارژانسی خواهد بود، رفتارها بر اساس نیازهای آنی و لحظەای است، دوراندیشی و تحمل سختی امروز برای واکسینه شدن در دراز مدت بی معنی خواهد بود و در کل مدیریت رفتار بە دست عینیات و نیازهای فوری و تصمیمات آنی خواهد افتاد. به عبارت دیگر آنها کە تسلیم رفتار بر اساس «عقل عینی» می شوند تنها به آن نوع از پیام ها و دستورات توجه می کنند که خود آن را «تجربه» کرده باشند و یا در نزدیکی خود شبیه آن را «دیده» باشند.
اجازە دهید کە برای روشن شدن موضوع بە چند مثال اشاره کنم و بعد از آنها به اصل مطلب برگردم.
مثلا در طول سالیانی طولانی از طرف «متخصصین راهنمایی و رانندگی» ده ها پیام به جامعەی رانندگان داد می شود که «لطفا نکات ایمنی را رعایت و از سرعت مجاز تجاوز نکنید»، اما کسانی هستند که این پیام «ذهنی» را در «عمل» رعایت نمی کنند و تا خود یا نزدیکان خود را در یک سانحه دلخراش در دم مرگ نبیند در مورد آن پیام اندیشە نمی کنند؛ و فکر نمی کنند که این پیام یک دستور «اندیشیده شده و آزمایش شده» است و اجرای آن برای همه ضروری و به نفع همگان است.
یا از طرف «متخصصین حوزەی انحرافات اجتماعی» به جامعه پیام داده می شود که «حتی برای یکبار و حتی برای آزمایش نیز نباید به طرف مصرف مواد مخدر رفت». اما فراوانند افرادی که این پیام «نظری و اندیشیده شده» را در عمل نادیده می گیرند و بارها این تست و آزمایش (مصرف) را با توجیه ها و بهانه های مختلف انجام می دهند و پس از مدتی خود را اسیر آن و مفلوک در برابر آن می بینند. یا از طرف «اندیشمندان حوزەی خانوادە» به جامعه پیام داده می شود که: «نباید در سن پایین ازدواج کرد؛ در امر ازدواج نباید تنها به ظاهر طرف مقابل توجه نمود؛ برای ازدواج نسبتا درست باید مجموعه ای از عوامل را در نظر گرفت نە یک عامل را». اما کم نیستند افرادی که بی توجه به همه ی این «پیام های تجربه شده و اندیشیده شده» اقدام به تشکیل زندگی مشترک می کنند و بعد از مدتی کوتاه سر از مراکز مشاوره و شورای حل اختلاف و دادگاه ها در می آورند. در مورد مسائل بهداشتی و پزشکی هم همین گونه است. چندین روز است که از طرف پزشکان و پرستاران و آگاهان امر به جامعه پیام داد می شود که: «برای حفظ جان خود و اطرافیانتان چند روزی در خانه بمانید و بیرون نیایید». اما کم نیستند افرادی که توانایی ماندن در خانه را دارند اما گوششان به این پیام های اندیشیده شده بدهکار نیست. این نافرمانی ضداجتماعی که به یک نوع خودزنی شبیه است، ریشه در «زندگی بر اساس عقل عینی» دارد، یعنی «این جماعت یا این کامیونیتی» تا به چشم خود نبینند و خود نتیجەی آن پیام را تجربە و آزمایش نکنند به هیچ کس و هیچ چیز، حتی بە فرمان آگاه ترین و قویترین متخصص ها هم باور نمی کنند، چرا که به مقوله ی «اندیشه ی برتر» باور ندارند. اساسا او به پیام «نظری» متخصصان و عالمان هیچ حوزەای باور ندارد. او باید تصادف را، اعتیاد را، طلاق را و مرگ بر اثر ویروس را خودش تجربه کند تا آن را باور کند. او هنوز بر اساس آزمایشات خود و بر اساس باور به قانون کهنه و بی اعتبار: «تست همه چیز به صورت شخصی» رفتار می کند. او نمی فهمد که علم یعنی مجموعه ی تجربه های مکرر در مورد چیزهای مختلف و بیرون کشیدن فرمول ها و پیام ها و دستورهای مهم از درون آن برای زندگی بهتر. او نمی داند که علم برای این است که ما همه چیز را دوباره تجربه و آزمایش نکنیم. او درک نمی کند که دیگرانی قبلا این راه را مطالعه، شناسایی و یا تجربه کرده اند و متخصصین از درون آن تحقیقات و تجربه ها و با استفاده از متدهای دقیق و پذیرفته شده، نتایجی را کشف و تحویل جامعه داده اند. این نشان از آن دارد که تخصص و پیام تخصصی برای بعضی ها کشک محض است. در واقع این علم و تخصص و اندیشه نیست که رفتار آنان را هدایت می کند، بلکه این تجربەی عینی/شخصی از امور بر اساس خرد ویژه و مطالعه نشده خود اوست که رفتارش را مدیریت می کند.
این ذهنیت فاتالیستی و معتقد بە قضا و قدر خود ساختە و بی باور بە اندیشەی برتر، همە چیز را از عینک «تجربەی شخصی» و «باور به شانس و قسمت» تفسیر می کند.
نتیجە
پشت پا زدن به درخواست متخصصین از طرف «آنهایی که هیچ امکانی برای ماندن در خانه ندارند»، نباید به گزارەهای تک علتی، قرون وسطایی و سادەسازی وضعیت و یا به پاسخ های کوتاه و بی معنا تقلیل داده شود. حال و روز آنها پیچیدەتر از آن است کە با یک عبارت کوتاە و سادە پاسخ دادە شود و بحرانی تر از آن انتظارات فوری و بی معناست؛
و بی توجهی «آنان کە توانایی مالی دارند ولی به پیام های علمی و اندیشیده شده پاسخ منفی می دهند و رفتارشان عمدتا بر اساس عقل عینی صورت می پذیرد»، ریشه در دلایل تاریخی بسیار دارد کە ضعف مراکز فرهنگی و رسانەای ما از مقصران اصلی آن است.
در کل فرهنگ آموزشی ما در چنین موقعیت هایی است که معلوم می شود کج راهه رفته است و کژکارکردی بودنش نمایان می شود.
***
خالد شیخی جامعه شناس و فعال مدنی/ منبع: “سقز رووداو”