مقدمه: شهر کرماشان بعنوان یک مرکز-اشاعه خاصیت متروپلی جریانساز را داراست که توانسته است خرده فرهنگ های درون فرهنگی(هویت کُردی)این شهر را از زمان پیدایش مدرنیته ی ایرانی بصورت جدی تابع شرایط ساختاری خود بگرداند.آغاز نوگرایی های اجتماعی-سیاسی-اقتصادی و فرهنگی رضاخان و تشکیل رفورماسیون ها به منظور فرهنگ زدایی سنتی و فرهنگ سازی غربی و تلاش برای انطباق با مدرنیته ی غربی، یک دال مرکزی داشت و آن هم سیاست تقابل با بنیان ها و خصوصیات فرهنگی-ایلیاتی دایره های فرهنگ محلی ایرانیان بود.تجدد رضاخانی از ان جهت که در تقابل با هویت های قومی و در جهت هماهنگی با سازه ملی-ایرانی بود،نتوانست آن سیر تجدد که دایره های فرهنگی و قومی ایران محتاج آن بودند را طی نماید، یعنی بصورت تعمدی سعی شد برابری و منطبق سازی هویت تکنولوژیکال با هویت بومی و در برایندش هویت ملی-ایرانی چفت و بست نشود و تنها بصورت هویت زدایی سیاسی و قومی خود را هویدا سازد.با نگاهی به 20 سال حرکت بدون وقفه رضاخان در تجدد جامعه ایرانی و تلاش بی وقفه او در رساندن ایران به رقبایش در منطقه جهت ساختن کشوری مدرن و قدرتمند حاکی است که او دغدغه های اساسی و گزاره های جدی را در سر داشته که سوا از غلط بودن شمار فراوانی از مباحث نرم افزاری فرهنگی اش،توانست ذوب فرهنگی و سیاسی قومیتها و ایلات صاحب اتوریته و قدرت را رقم بزند،که همین روند در زمان پهلوی دوم با سیاست شدیدتری ادامه یافت.شهر کرماشان بعنوان مرکز توجه و نقطه ثقل مناطق کردنشین هم از نظر استراتژیک و هم از نظر اقتصادی و توریستی و جاده زیارتی اماکن متبرکه حائز اهمیت بود بدین خاطر نحوه تعامل رضاخان با بقایای امرای محلی و حکومتهای ملوک الطوائفی والی های پشت کوه و ایلات کلهر و زنگنه وهمچنین نمایند های باقیمانده حکومت اردلان همه و همه در تاریخ 100 ساله این شهر تاثیرات شگرفی را بر موضوع هویت خواهی ساختمان فرهنگی کردستان داشته است.
ورود و فرود نوگرایی در ایران
جلوس رضاخان بر تخت پادشاهی آغاز عصر نوینی در تاریخ ایران بود.در این دوره رضاخان با تصاحب قدرت های ایلی و درهم شکاندن خاصیت نیمه فئودالی روسای قبایل و ساختن سیستم عریض و طویل بورکراتیک و همچنین قوانین یکدست و یونیفورمه برای همرنگی عناصر هویتی و فرهنگی در کلیتی مطلق بنام جمهوری ایرانی توانست ملاکهای سیاسی و مصادیق نوینی را بعنوان کشور جدید ایران به وجود آورد.سنتهای قوی ایلی و تفنگداران ایلی عشایری ارام ارام جای خود را به امنیه و سازمان مخوف امنیت ملی و ارتش اجباری شده رضاخانی دادند و با تحلیل رفتن در سیستم کلیت گرای ایرانی،روسا ایل و خوانین بعنوان قدرت های فئودالی و صاحبان دستگاه نیمه خودمختاری اداری و سیاسی عملا خلع سلاح شدند.کرماشان نیز در این بین بعلت تلاقی یافتن درجغرافیای سه وجهی ایلی،فئودالی و مرکزی در برابر هیمنه ی جدید سیاسی و اداری رضاخان تاب تحمل نیاورد وتسلیم شد. گذار مدرنیته از کرماشان تابع چند عامل اصلی است،مسائل بعد از سرنگونی حکومت اردلانها در اواخر دوره ناصری و کمرنگ کردن حاکمیتهای نیمه فئودالی والیان پشت کوه و اتحادیه ایلات کلهر و ایلات زنگنه و تحلیل رفتن حاکمان منطقه کرماشان در ان زمان آرام ارام هژمونی ساختار ملوک الطوائفی-کردی را از دوران مشروطه به این سمت زدود ودر اوان حاکمیت رضاخان بکلی از بین برد.در این زمان که عصر تحولات سیاسی و ناسیونالیستی منطقه بود چون فرایند تخته قاپو کردن حاکمیتهای محلی کُردی موفقیت آمیز انجام شده بود،ساختارهای فرسوده ایلی و عشایری نتوانستند در مقابل قدرت مرکزی مبارزه کنند و از آن روند هویت یابی ناسیونالیستی به جا ماندند و دراین بین چند شورش که علیه رضاخان از ایلام،کرماشان و لرستان به تناوب شکل گرفته بود به شکست گرایید.نبود پایگاه قوی نظری وعملی که بتواند اتحادیه های منطقه ای را در برابر سیستم تازه بنیان نهاده شده ی توتالیتاری و میلیتاری رضاخان قوت بخشد،تاثیر فراوانی برسراسیمگی در بین خرده حکومتهای ایلی بوجود آورد و انان را به کلی استحاله نمود.با خاموش نمودن قدرت ایلی و خانی،رضاخان وارد گام بعدی و فاز جدید خود یعنی دولت سازی مدرن شد.
با کمک گرفتن از مستشاران خارجی و تاکید بر سانترالیسم سیاسی و اقتصادی بسوی ساختارهای اداری و نظامی و آموزشی فراگیر و یکرنگ شده حرکت کرد.در گام بعدی با تاکید بر نمادهای ملی مشترک،اموزش موازی مشترک و خدمت اجباری مشترک دستگاه بورکراسی خود را بنیان نهاد.
زبان بعنوان شاکله مهم هویت،کرماشان و ساخت اجتماعی خرده بازرگانان
در این بین شهر کرماشان بعنوان بزرگترین شهر غرب کشور دارای پایگاه بسیار با اهمیتی بود.روند مدرنیزاسیون و یکرنگ شدگی در کرماشان از همان اسلوب سراسری بهره میبرد،اما دارای تفاوت ویژه تری بود.کرماشان بعنوان یک راهرواقتصادی و چهارراه زیارتی اماکن متبرکه در اواخر دوره ی ناصری در کریدور شمال به غرب و مرکز به غرب مورد توجه بازرگانان و سرمایه داران و دست فروشان غیر بومی قرار گرفت.با استقرار دست فروشان و تاجران و خرده بورژوایان غیر کُرد در مرکز شهر کرماشان و تعامل اقتصادی فراوان با بدنه شهری و اهالی روستاهای منطقه، آنان نوعی منزلت والا پیدا نمودند که آرام آرام توانستند در بافت شهری پذیرفته شده و مرکز اقتصادی و نبض بازار اصلی شهر را در دست بگیرند که در این بین تعامل بازرگانان قدیمی شهر و پذیرفتن این فرهنگ توسط آنان این روند را تسریع بخشید.این گروهها چون دارای زبان و گویشی غیر از زبان و گویشهای شهر کرماشان و مناطق اطرافش بود،مانند عنصری وارداتی در کالبد فرهنگی و اصلی خود شهر که از ضعف ساختار نوین و مدرن شهری و عدم هویت یابی و تفکیک یافتگی هویتی رنج میبرد،پذیرفته شد.دلیل این کاربعلت پیوند ارگانیک با مولفه ی اقتصادی ،منزلتی یافته بود و این قشر چون بعنوان شاکله ای مرفه و پولدار معرفی شده بودند،الگویی در نظر گرفته میشدند که نماد تجدد به نظر می آمدند.با شروع سازه های نوین شهری و نوسازی دستگاه سیاسی و دولتی در شهر و تشکیل مدرسه های نوین و استفاده از هویت مرکزی و کاربردی کردن زبان فارسی در ادارات و مدارس؛پروژه نوگرایی در کرماشان استارت خورد.مسلما برای پرکردن پست های اداری و نظامی و دولتی نیاز به استخدام و پذیرش و تربیت کادرهایی بود که بتوانند در دستگاه ها و نهادهای دولتی و بوروکراتیک فعالیت نمایند.به همین لحاظ قشر اداری و یکباره ای از طبقه متوسط شهری ایجاد شد که اکثرا فرزند خانواده های قدیمی شهر،روحانیون و مهاجران تازه وارد به شهر بودند که توانستند بعنوان بافت اداری و فرهنگی شهر هویت طبقه متوسط را شکل دهند.خصوصیت این طبقه برخلاف طبقه آرمانی و شناخته شده متوسط در ادبیات جهانی،اصل فرهنگ پذیری بود نه فرهنگ سازی.این طبقه خود را در معرض هویت های وارداتی قرار داد و بعنوان پیشاهنگ، پرچمدار هویت نوین مرکزی و در همان راستا هویت مدرن شهری ساخته شده خرده بازرگانان بود.با پایان دوره رضاخانی مرحله نوینی از ساخت اجتماعی وارداتی اغاز گردید.در این زمان حرکت های ناسیونالیستی و جنبش های کردی در منطقه رنگ تازه ای یافته بودند.با اعلام جمهوری کردستان به مرکزیت مهاباد، زنگ خطر تازه ای در منطقه برای پهلوی دوم بوجود امد و در این زمان بود که سعی شد برای جدا سازی شمال به جنوب کردستان ایران سیاستهای متناسب با ساختار فرهنگی و فکری منطقه ای را بوجود اورند.کرماشان بعنوان بزرگترین شهر کردنشین،از لحاظ ساختاری فرهنگی دارای خرده فرهنگهای متنوعی از ایین و گویش های منطقه بود.در این بین چون نزدیک به 40 درصد جمعیت منطقه پیرو مذهب تشیع بودند و بخاطر نزدیکی به اماکن مقدسه،دولت توانست با استفاده از عنصر مذهبی و همچنین بهره برداری از متد و تاریخ یکدستی از پروژه ی ایرانی سازی،هویت مدرن و تازه ای را برای شاکله اجتماعی منطقه رقم بزند.
هویتهای متناظر
ساختار اجتماعی شهر کرماشان بعنوان کلان شهر به روستاها و شهری های اطراف خود محصور شده است و به نحویی اشاعه و تقابل متناظر فرهنگی و هویتی بین ایندو مؤلفه اجتماعی وجود دارد.روستاها و شهرهای اطراف به گویش های لکی،کلهری،جافی،گورانی،زنگنه،کندوله ایی وهورامی تکلم میکنند و خود شهر کرماشان از درصدهای متفاوتی از اهالی همین گویشوران تشکیل شده است.به همین خاطر بنیان اصلی شهر از سده های پیش تا هم اکنون بوسیله این ارکان ایلی و گویشی متشکل بوده و فارغ از این ارکان،درصد اندکی از مهاجران بواسطه جنگ یا کوچ در کالبد شهر سکنی گزیده اند که همین موضوع در تبارشناسی خصوصیات مدرن شهری حائز اهمیت است که فارغ از این خرده فرهنگها کسی دیگر نمیتواند ادعایی در وجود غیر کرد بودن خود بافت شهر داشته باشد.با ساخت اجتماعی مدرن شهر و نوگردانی مبلمان شهری و اداری،ساختار هویتی شهر نیز دچار تحول شد.استفاده از سیاست جداسازی کرماشان از لحاظ ریشه های ملی و دینی با مناطق دیگر کردستان و تقویت روحیه سانترالیستی و ایرانیستی توانست بر روی ساختهای اجتماعی شهر بعنوان خرده فرهنگهای درون همگن و دارای برد فرهنگی و اجتماعی، تاثیر گذارده و تقریبا هر کدام را دارای هویتی جدا تعریف کند که حول محوری بنام ایران دارای هویت میشدند.اینجا این ساختهای اجتماعی(لکی،کلهری،کندوله ایی،جافی،هورامی،زنگنه ایی)در ساختاری بنام ایران،دارای هویت متناظر بودند که براساس متدودولوژی نژادی و زبانی فاقد وجاهت علمی بود چرا که این نام گذاری،نام گذاری سیاسی و ژئوپولتیک برای هدفی مرکزگرایانه بود.عدم استفاده و آگاهی بخشی به ساختهای اجتماعی با این عنوان که دارای زبانی مشترک اما گویشهای جداگانه هستند،این اشفتگی فکری و هویتی را دامن زد که هویت ملی-کردی در این شهر رنگ مدرن به خود نگرفته و بعنوان دغدغه ی قشر روشنفکر شهری کرماشان شناخته نشود.به همین روی هویتهای متناظرتا حدی جدا از هم عمل میکردند و کمتر سعی در همگرایی ملی-کردی داشتند که البته این در بین منطقه ی جاف و هورامی به دلیل تشابهات گویشیو ایینی با مناطق دیگر کردستان کمتر به چشم میخورد.هر چه تقسیم کار اجتماعی بیشتر میشد و تفکیک یافتگی حوزه ها سرعت میافت این پروژه ی فرهنگ مرکزی قویتر به نظر می امد.تشکیل دانشگاه سراسری رازی و رادیو تلویزیون کرماشان نقطه عطفی برای سرعت یافتن هویت مدرن شهری و مرکزی بود .با ورود دانشجویان و کارمندان غیر کرد به شهر و حضور جعبه جادویی رادیو و مخصوصا تلویزیون روند دوری گزینی از ساختارهای سنتی قومی که نایی برای هماوردی با فرهنگ قدرتمند و زیبا و جذاب ایرانی-فارسی نداشت دوچندان شد و بیشتر پس زده میشد(البته این اینجا مراد جمعیت سکنی گزیده از قبل در شهر و شهرنشینان قدیمی است)در اواسط دهه چهل و اوایل دهه پنجاهسرعت این روند بیشتر شده و (لهجه ی وارداتی نه کُردی نه فارسی،فارسی کرماشانی)آرام آرام خود را به عنوان رقیب تازه و هویت متناظرنوینی که برساخته از دوره مدرن رضاخانی بود،پدیدار گشت.همانگونه که گفته شد،این هویت چون دارای پایگاه اجتماعی و پذیرشی از سوی قشر متوسط شهریبودتوانست برای خود طرفدارانی بیابد.در این دوران بعلت افزایش و رشد مهاجرت روستا به شهرها و همچنین افزایش طولی و حجمی بافت شهری کرماشان،مهاجران روستایی وارده شده به شهر با این پدیده برخورد متفاوتی داشتند.همین دوران و رشد مهاجرت روستایی خود از دلایل افزایش درصدی گویشوران این لهجه شد و به مقبولیت آن دامن زد.
ویروس ذهنی و نظریه انگیزه ی نیاز به موفقیت
آنچه که واقعیت جامعه کرماشان است یک سری گزاره های اجتماعی،سیاسی و فرهنگی است که همه دست به دست هم داده است تا سیستم اجتماعی امروز کرماشان براساس ان کنش داشته باشد.همانطور که بیان شد جامعه نوین شهری کرماشان که برخواسته ازیک سری فعل و انفعالات تازه بنا شده و نه چندان قدیمی در عصر مدرن بود،به سرعت در مبحث مدرنیزاسیون همرنگ شد و خود را با عوارض و نواقص مدرنیته همنوا کرد.رشد مهاجرت و پیروی از مقبولیت هویتهای مدرن رضاخانی-خرده بازرگانی، توانست به دو ساخت اجتماعی(ایرانی بودن-فارسی کرماشانی) قدرت ببخشد و طرفدارانی را برای خود دست و پا کند که در این بین مبحث هویت ایرانی چون دارای پایگاه مرکزگرایانه و رسمی بود بسیار قدرتمندتر عمل مینمود.بدنه شهری شده کرماشان و مهاجران تازه سکنی گزیده در یک عامل همدستان بودند،انهم نو شدن و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی بود.برای این امر فرهنگهای خودی دارای کارکرد آنچنانی نبوده و اصلا قدرت سیاسی و اجتماعی در پس پشت آنان نبوده تا بتواند هویت مدرن بومی را با سازوکار مدرنیته پیوند زند.به همین خاطر طبقات اجتماعی نیازمند الگویی هنجارمند و قدرتمندتر بودند تا نیازهای فکری و اجتماعیشان را براورده کند.مک کله لند جامعه شناس آمریکایی معتقد است برای رسیدن به موفقیت باید نیازهایی تعریف شود و برای رسیدن به آن نیازها دغدغه هایی در خود بوجود آورد.این دغدغه ها باید بصورت ویروسی ذهنی عمل کنند تا بتوانیم به پیشرفت نائل شویم.در این اینجا و براساس این متود،هویت تازه کسب شده چون برایند مدرنیته ی رضاخانی و عامل مدرن شدن زوایای فرهنگی،سیاسی،اجتماعی افراد است دارای پایگاه اجتماعی مشروعی شد و پیشرفت در زندگی شخصی براساس چهارچوب های آن تعریف میشد.نحوه پذیرش این هویتهای مدرن در بین همه طبقات و قشرهای اجتماعی به یک مدل و مقبولیت نبود و اصولا درصد مشخصی تابع این هویت ها بودند.زبان فارسی و خاصه لهجه ی(فارسی کرماشانی)بعنوان یکی از فاکتورهای فخرگرایانه و مدرن در جهت رسیدن به موفقیت که در بین درصد مشخصی از طبقه متوسط باب شده بود عامل کنش و واکنش های متفاوتی بود ومعمولا در بین طبقه متوسط و نسل پیشین سکنی گزیده به عنوان امری بدیهی و عادی شده درونی شده بود و نحوه استفاده از این فرهنگ در خانه و بیرون به یک صورت اجرا می شد. اما در برابر،نسل مهاجرتازه وارد شده هنوز با آن چالش رویکردی داشت و اگر در منزل و با اعضای خانواده با زبان کردی تکلم میکرد در برخورد با این افراد با نحوه گویش انها همراه میشد،که بنا به مطلب لازم به گفتن است که این متعلق به گروه و درصدی از جامعه بوده است و این مبنا و بازخوردی کلیتی ندارد. برساخت اجتماعی و شخصیت کُرد انچه که مسلم و مبرهن است با انکه در این صد سال گذشته چه ساختارهای اجتماعی و چه ساختارسازیهای اجتماعی که در این شهر بوجود آمده و از بنیان و کنشی غیر همگون و وارداتی در مدرنگرایی اجتماعی،سیاسی،فرهنگی بهره گرفته شده،اما بدلیل اینکه مختص به خود شهر بوده است و تقریبا خارج از شهر کمتر با آن برهم کنش داشته است،آن زنگ خطر هویتی که معمولا غیر متخصصان از آن صحبت میکنند به صدا در نیامده و همیشه عنصرین فرهنگهای کُردی بیرون و داخل شهر بعنوان چکش تعادل توانسته است این معادله را به سطح شهر بکشانند و در برابر هویت وارداتی(فارسی کرماشانی)کنش نقطه ای بیابند و معمولا اجازه ی رشد تصاعدی به بیرون شهر را نداده است. با این اوصاف و نگاه به هویت کُردی شخصیت کُرد در پیش از انقلاب باید گفت،هویت مدرن شده ی کُردی در بین کُردهای ساکن در استان کرماشان و شهر کرماشان در دوره ای که رشد سواد آموزی و درصد نهادهای هویت ساز فرهنگ کُردی به دلیل نبود نهادی حمایتی که سروسامانی به اوضاع دهد ضعیف و فقیر بود،ناتوانانه عمل کرده و نتوانسته بود در مقابل حجمه فرهنگ و هویتهای وارداتی بصورت شایسته مقابله کرده و با هویت مدرن ملی-ایرانی بصورت عاقلانه ای مبادله فرهنگی و اجتماعی کند.به همین خاطر برساختهایی مانند(ملی گرایی ایرانی و فارسی کرماشانی)با ساخت شخصیت کُرد کرماشانی همواره مجادله عمیق فکری و اجتماعی یافته و هنوز هم با آن چالش رویکردی دارد.