پیشینه:
در 17 سپتامبر 1992 وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی ایران با اعزام يكى از تيمهاى ترورش به آلمان صادق شرفکندی، دبیر اول حزب دموکرات کردستان ایران، فتاح عبدلی و همایون اردلان، مسئولان حزب در اروپا و آلمان و نوری دهکردی، از همراهان این حزب، به یکی از فجیعترین جنایات خود در خارج از کشور دست زد. طرح اين ترور كه در برلن و در رستورانى به نام ميكونوس به مرحلهى اجرا گذاشته شد در«کمیتهی امور ویژه» که در آن ولی فقیه، رئیس جمهور، وزیر اطلاعات و تعدادی از مسئولین، وزرا و سران نیروهای نظامی، انتظامی و مذهبی کشور حضور داشتند، تصویب شده بود.
ترور میکونوس، دادگاه عاملین آن و مسائل حول و حوش دادگاه، براى چند سال (1997 – 1992) به یکی از مطرحترین مسائل سیاسی مربوط به ایران تبديل شد: از اين رهگذر ساختار و جناحبندیهای رژیم حاکم بر ایران، روابط بینالمللی رژیم، امکانات و مانورهای اطلاعاتی رژیم ایران در خارج از کشور، چگونگی سازماندهی نیروهای موازی رژیم در خارج، عکسالعملهای (بخشی از) اپوزیسیون به تغییرات در رژیم ووو در آن چند سال بيش و كم موضوع روز شد.
پس از سه سال وچند ماه، دویست و چهل و هفت جلسه و شهادت صد و هفتاد و شش نفر، دادگاه میکونوس در رای تاریخی خود در 10 آوریل 1997 ترور میکونوس را تروری دولتی ارزيابى كرد و نظام حاکم بر ایران را نظامى جنایتکار نامید که رهبرانش «در پستترین حد اخلاق» عمل میکنند.(1)
«سه رشته اتفاق به ظاهر و کم و بیش مستقل از یکدیگر در 17 سپتامبر 1992 به هم گره خوردند و واقعهی میکونوس را به وجود آوردند:
– مجموعه فعالیتهای برنامهریزی شده و دقیق رژیم ایران برای ترور
– چشمپوشی دولتهای اروپایی بر اعمال تروریستی و باجخواهانهی دولت ایران و بالاخره
– سردرگمی اپوزیسیون به طور کلی و فعالیتهای بخشی از اپوزیسیون که در معرض ترور قرار داشت
هر یک از این سه رشته با درجه ی متفاوت اهمیت عاملی بود برای ترور آنچنان که اتفاق افتاد »(2)
چگونگی گره خورد این سه رشته، پس از بیست سال موضوع اين بررسی است.
آلمان و ترور میکونوس پس از بیست سال:
تاثير کوتاه مدت حکم دادگاه میکونوس، تشنج جدی در روابط ایران و آلمان و تا حدودی اتحادیهی اروپا بود. دادگاه و مسائل طرح شده در آن باعث شد که به قول دادستان برونو یوست «نیمنگاهی به ماشین آدمکشی در ایران» انداخته شود و پرده از «نظام جنایتکار» برافتد. به همین لحاظ ادامهى مناسباتِ سیاسى با ایران اسلامی به مانند گذشته، دیگر امکانپذیر نبود. در همان روز اعلام حکم دادگاه، سیاستِ دیالوگِ انتقادی ملغا شد. سفیر آلمان از ایران فراخوانده شد و تعداد نه چندان کمی از مامورین اطلاعاتی ایران نه تنها از آلمان بلکه از بسیاری کشورهای اروپایی اخراج شدند. در همبستگی با سياستِ آلمان، ساير کشورهای اروپایی به استثنای ایتالیا سفرای خود را از ایران فراخواندند. استرالیا و زلاند نو هم به آنها پيوستند.
اما در 29 آوریل 1997 كه اروپاییها خواستند سفرای خود را به ایران بازگردانند، اين دولتِ جمهوری اسلامی بود که براى آلمان خط و نشان کشید و اعلام کرد همهى سفراى اروپايى را مى پذيرد، جز آلمان. و این باعث شد که هيچ يك از آن دول سفرای خود را به ايران اعزام نكنند. این بحران تا نوامبر 1997 به درازا کشید. در این مدت تظاهرات روزانه امت حزب الله در ایران در برابر سفارت آلمان و تهدیدات برخی از زمامداران از طرفی و پیشنهادات رئیس جمهور و وزیر امور خارجه برای آرام کردن جو عکسالعملهای مسئولین ایران بود.! زبان دوگانه در ایران، سياست چماق و هویج، در سیاست خارجی دنبال مىشد؛ بيش و كم به همان شكلى كه در زندانهاى جمهورى اسلامى اعمال شده است. و جالب اين جاست كه رسانههای آلمانی نيز در آن روزها پُر از گزارشهاى اعتراض “مردم ايران” بود! تیتر صفحهی اول مهمترین روزنامهی آلمان «فرانکفورتر آلگماینه» به تاریخ 13 آوریل 1997 عبارت بود از: «صد هزار نفر در برابر سفارت آلمان در تهران تظاهرات کردند»، در صفحهى ١٤ همان روزنامه هم آمده بود كه: «ایران به رابطه با غرب علاقه دارد». روزنامهی «زود دویچه تسایتونگ» در 15 آوریل 1997 هم اين تيتر را زد: «افراطیهای ایرانی قصد حمله به سفارت آلمان را داشتند». «پلیس تهران حمله به سفارت آلمان را خنثا کرد» هم تیتر صفحهی اول همان روز روزنامهی «تاگس اشپیگل» بود.
در آن زمان، بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران آلمان پیروزی ناطق نوری را در انتخابات ریاست جمهوری قطعی میدیدند و به همین خاطر در مقالات و سخنرانیها و حتا در جلسهی ویژهی مجلس آلمان ( 17 آوریل 1997) به مناسبتِ حكم دادگاه ميكونوس خواهان سیاستِ جدیدی در برابر ایران شدند. پیروزی محمد خاتمی در مه 1997 به وضوح مقامات سیاسی و مطبوعات آلمان را شوکه کرد. اين شوك در تیتر 26 مه 1997روزنامهی «زود دویچه تسایتونگ» به خوبی خود را نشان داد: «معجزهی سیاسی در دولت الهی».
پیروزی محمد خاتمی و در پى آن بازگشت سفرای اروپا به ايران در نوامبر 1997 موجب شد که فضای سیاسی میان آلمان و ایران كمى سُبک شود. پس از اين تحول سياسى، به واقعهی میکونوس به وضوح کمتر اشاره میشد؛ چه از سوی سیاستمداران در قدرت و چه از سوى همقطارانشان در اپوزیسیون و چه در مطبوعات آلمان. در سفرهای خاتمی به فرانسه و ایتالیا مسئله تروریسم دولتی و حقوق بشر چنان كم رنگ بود كه وی مىتوانست به راحتى و با لبخند از كنار آن بگذرد. دعوت از خاتمی به آلمان البته به سادگی و سهولت فرانسه و ایتالیا نبود. نياز به زمينه چينىها و فضا سازىهائى داشت. کنفرانس برلن در آوریل 2000 را سازماندهی كردند تا نشان دهند «اپوزیسیون ايران» هم در دعوت خاتمی به آلمان نكات مثبت مىبيند. بر طبق اطلاعاتى كه نگارندهى اين سطور در اختيار دارد، همراهان خاتمی در این سفر از مسئولین دفتر صدراعظم آلمان خواستند کاظم دارابی آزاد شود که با مخالفتِ صریح طرف آلمانى مواجه شدند.
در دوران رياست جمهورى خاتمی، مسئلهی ترور میکونوس در روابط دو کشور جایی نداشت. تنها مورد مورد مناقشه در جريان برپائی لوح میکونوس در آوریل 2004 به وجود آمد که موجب اعتراض شدید وزیر امور خارجهی وقت، مقاماتِ مذهبی و به ویژه شهردار آن روز تهران، محمود احمدینژاد شد!!! بايد گفت كه چه در آن مقطع و چه پيش و چه پس از آن مسئلهى ترور میکونوس هموار به مانند سایهای روابط ایران و آلمان را دنبال مىكرد؛ هر چند كه کمتر كمتر به صورت علنی ظاهر میشد. با اين همه نبايد فراموش كرد كه حکم دادگاه ميكونوس در سیاست امنیتی آلمانیها تاثیری جدی بر جاى گذاشت. پس از آن دیگر هیچ تروری در اروپا صورت نگرفت و مراقبتِ شديد سازمانهای اطلاعاتی آلمان از فعالیتهای امنیتی و جاسوسی رژیم ایران، وارد عرصهی دیگری شد. كم و كيف آن آن به ویژه در جريان دو دادگاه علیه جاسوسی رژیم در اپوزیسیون ايران خود را بارز ساخت: 1999 تا 2000 علیه حمید خرسند به جرم جاسوسی در شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق و در 2003 علیه ایرج صدری ساواکی سابق و واواکی فعلی به جرم جاسوسی در حزب مشروطهی ایران و گرایشهای سلطنتطلب. در این دادگاه ها بود که مسئولین امنیتی آلمان اعلام کردند: اين كه ایران دست به ترورهائی مانند میکونوس نزده دلیل بر عدم تمايل آن كشور به چنين اقداماتى نيست؛ بلکه بيانگر آن است كه آن حكومت ديگر قادر به انجام آن نيست.
براى دستگاه قضايى آلمان پرونده علی فلاحیان، وزیر اطلاعات وقت همچنان باز بوده؛ نيز پروندهى عبدالرحمن بنیهاشمی، فرماندهی تیم ترور، علی کمالی و اصغر ارشد از مقامهای بالای واواک و مسئولین تیم شناسایی و همچنین فرجالله حیدر، از اعضای تیم ترور و رانندهی ماشین و علی صبرا، تهیهکنندهی ماشین تیم ترور. هنوز كه هنوز است اگر این افراد به آلمان وارد شوند و یا به یکی از کشورهایی که با آلمان دارای قرارداد مبادلهی مجرمین است سفر كند، مقامات آلمانی میتوانند با توجه به فرمان جلبِ بینالمللی، آنها را بازداشت کنند یا خواهان استرداد آنها شوند.
با روی کار آمدن محمود احمدینژاد به عنوان رئیس جمهور و برجسته شدن مسائل هستهای و امنیتی ایران، جز در مواردی که مسئلهی معاوضهی اسرا و یا کشته شدگان میان اسرائیل و حزبالله مطرح شد و احتمال رفت كه متهمین واقعهی میکونوس در این لیستها گنجانده خواهد شد و يا برپایی لوح میکونوس و آزادی و بازگشت کاظم دارابی و عباس راحیل در دسامبر 2007 به ایران و لبنان، به مسئلهی میکونوس كمتر اشاره میشد.
دو کار نوشتاری اما در این سالها به زبان آلمانی انتشار پیدا کرد که به دو مسئلهی مهم اشاره دارند. کار اول به قلم «نوربرت زیگموند»، خبرنگاریست که چند سال مسئلهی میکونوس را پیگیرانه دنبال کرد. او در انتهای تز دکترای خود که به صورت کتاب منتشر شد(3) سوالهایی از نمایندگان دادستانی کل میکند که یکی از آنها به نظر نگارنده بسیار مهم است: سوال سوم او از نمایندگان دادستانی این بود كه: در ابتداى كار، اطلاعات شما به طور کلی از گزارشى دسامبر 1995 سازمان امنیت داخلی آلمان مبنی بر شرکت مستقیم ایران در ترور میکونوس، كه در دادگاه مطرح شد، چقدر بود؟ پاسخ نمایندگان دادستانی به اين پرسش چنين بودد: «برای نمایندگان دادستانی بخش اعظم این اطلاعات از دسامبر 1992 مشخص بودند». این بدان معناست که سیاستگذاران دولتِ وقت آلمان با وجود اطلاعات موثق دستگاه امنیتی و همچنین نمایندگان دادستانی در اواخر همان ماه، یعنی دسامبر 1992، سیاست گفتگوی انتقادی را در ادینبورگ اسکاتلند به تصویب اتحادیهی اروپا رساندند.
نوشتار دوم، کتابیست از «ویلهلم دیتل» به نام «ارتشهای سایه؛ سازمانهای مخفی جهان اسلام». در بخشی از آن كتاب که به ترور میکونوس اختصاص يافته و به مسئلهی منبع اطلاعاتی ایران، نویسنده به نقل از ابوالقاسم مصباحی، همان شاهد C، مینویسد: «[عزیز] غفاری و [همایون] اردلان برای ما [ اطلاعات ایران] کار میکردند».(4) این اطلاع فوقالعاده مهم است، ولی مصباحی آن را نه در جریان بازجوییهای چند ماههاش به دست نمایندگان دادستانی و پلیس آلمان مطرح کرد، نه در شش جلسهای که به عنوان شاهد در دادگاه شهادت داد و نه پس از آن. به همین لحاظ میبایستی با احتياطِ زیاد و چه بسا ترديد به صحتِ این اطلاع نگاه کرد.
ایران و ترور میکونوس
در چند ماه اول پس از حکم دادگاه برلن، مقاماتِ جمهورى اسلامى ایران همان رفتارى را ادامه دادند که در حین دادگاه و پیش از شروع آن آزموده بودند. يعنى اين كه گفتند: این دادگاه و حکم آن سیاسی است، کار صهیونیستها، آمریکاییها و همدستان آنها در آلمان است. بلافاصله پس از اعلام حکم هم در خارج از کشور همان كارى را كردند که در ایران با مخالفین میکنند؛ يعنى تهدید شاهد C و B، ابولقاسم مصباحی و فاضل اللهوردی نیکجه و زیر فشار گذاشتن خانوادهی آنها در ایران. جدا از آن، بحثها و گزارشاتی که در برخی روزنامههای منتقد در آن زمان مطرح شد، حاکی از خطراتی بود که این نوع سیاستها برای جمهوری اسلامی ایران داشته است. نمیتوان ثابت کرد ولی برخی معتقدند یکی از دلایل فرا دستى محمد خاتمی در انتخابات رياست جمهورى، حکم دادگاه میکونوس بود. وقوع قتلهای سیاسی، موسوم به زنجیرهای، در پاییز 1998 باعث شد كه مسئلهی تروریسم دولتی به عنوان جزيى از سياستهاى عمومى رژیم، منتقدان درونی هم پیدا کند و در بحثهای حول و حوش آن ترورها، به مسئلهی میکونوس نیز گه گاه اشاره شود.
تلاش مقامات ایران برای آزادی متهمین دادگاه میکونوس به ویژه کاظم دارابی، اما كمى پس از حکم دادگاه شروع شد. در ژانویهی 1998 هلموت هوفر، بازرگان آلمانی به «جرم» “رابطه نا مشروع با یک زن ایرانی شوهردار” در تهران بازداشت شد. در ابتدا او را به اعدام محكوم كردند. اما خيلى زود تمایل به معاوضهی او با دارابی در چند روزنامهی رسمی ایران مطرح گردید. اما جدیترین تلاش برای آزادی دارابی در سال 2003 به توسط دفتر صدراعظم آلمان صورت گرفت؛ به صورت معاوضهی او در مذاکراتی میان حزبالله و دولت اسرائیل. خبر اين طرح در سپتامبر 2003 علنی شد. در اواخر سال 2005 دونالد کلاین، شهروند آلمانی که تعطیلات خود را دوبی میگذراند، هنگام ماهیگیری دستگير و به «جرم حضور غیرقانونی در آبهای ایران» به زندان محکوم شد. از همان ابتدا معاوضهی او با دارابی طرح شد. در پی مداخلهی رئیس کمیسیون خارجی مجلس شورای اسلامی با همتایان آلمانىشان در فوریهی 2007، به طور جدی مسئلهی این معاوضه بار دیگر مطرح شد که سرانجام به آزادی و اخراج دارابی و راحیل در دسامبر 2007 انجامید. دارابی هنگام ورود به ایران مورد استقبال معاون وزیر امور خارجهی وقت قرار گرفت.(5)
هرچند که در گفتارها و سخنرانیهای رسمی به موضوع میکونوس علنا اشارهای نمیشد؛ ولی گاه به گاه برخى از قلم به دستان جمهورى اسلامى بدان میپرداختند. یکی از مفصلترین این برخوردها، نوشتهای است از شخصی به نام محمدمهدی اسلامی، از مرکز اسناد انقلاب اسلامی به نام «میکونوس؛ رسوایی ایران یا آلمان». شاید احتیاج زیادی به نقل قول مطلب وى نباشد؛ زیرا همين که نويسنده «هلموت کهل، صدراعظم وقت آلمان را رئیس حزب سوسیال دموکرات آلمان» مینامد و زمان دادگاه را پنج سال و حکم را از پیش توسط مطبوعات آلمان صادر شده مىخواند، خود نشان دهندهی آن است که چقدر میتوان چنین مطلبی را جدی گرفت. نویسنده پا را از این فراتر گذاشت و مدعی شد كه اکثریت شاهدین دادگاه به نفع جمهوری اسلامی شهادت دادند؛ ولی چون حکم از پیش صادر شده بود شهادت آنها مورد بررسی قرار نگرفت.(6) این نمونهای است از مرکز اسناد و سندسازی جمهوری اسلامی که احتمالن بایستی دقیقترین آنها باشد. دیگرانی که به مسئله پرداختهاند اصلا بهتر از آن “مرکز اسناد” نیستند!
مفصلترین نگاه به ترور میکونوس را حسین موسویان، سفیر وقت ایران در آلمان نوشته است: «چالشهای روابط ایران و غرب؛ بررسی روابط ایران و آلمان با پیشگفتار آیتالله هاشمی رفسنجانی»(7) به جز اشارات تصادفی در بخشهای مختلف کتاب، نویسنده به طور مشخص از صفحهی 206 تا 245 به این واقعه میپردازد. شرح واقعه، چگونگی آن، اسامی حاضرین، اسم ترورشدگان، اسم رئیس دادگاه، وضعیت رستوران در هنگام ترور و… همه غلطند. از این چهل صفحه بررسی حتا يك صفحه هم نيست که حاوی اطلاعات نادرست و نشان دهندهى شلختگی های فاحش نباشد. چگونی صدور فرمان حبس علی فلاحیان، روند تصمیم گیری در دادگاه ووو همه غلطند، اگر نخواهم بگویم که دروغی عمدی، موسویان ادعاهایی میکند که اگر راست باشد، میتوانند مهم باشند. فقط نمونه ابوالقاسم مصباحی را مىآوريم: « یک مقام بلند پایهى آلمانی به من گفت، به محض ورود به فرانسه، وی در اختیار سرویس اطلاعاتی فرانسه قرار داده شد؛ سپس مدتی را با سیا در ایالات متحده گذراند. بعد در اختیار اطلاعات بلژیک گذاشته شد وسپس چند هفته ای را در لندن باMI6 سپری کرد وسرانجام وی تحت مراقبت ویژه برای ادای شهادت به برلین فرستاده شد». جدا از این که نحوه آمدن مصباحی از پاکستان به بلژیک و سپس آلمان هم از طرف ابوالحسن بنی صدر، هم نشریات آلمانی آن زمان و هم برخی دیگر تائید شده است، موسويان منبع این اطلاعات را یادداشتهای خودش مىشناساند. ( همین منبع ، ص 240 ). به زحمت میتوان نام این کتاب را سند گذاشت. نگارندهى اين سطور بر این نظر است که خود آقاى موسويان هم حتا یک بار کتاب را از اول تا آخر نخوانده است. به وضوح میتوان دید که بخشهای مختلف این کتاب ناسخ و منسوخ همدیگرند. در برخی از بخشها اسامی به درستی آمده و در بخشی دیگر از همین کتاب همان اسامی به طور اعجابانگیزی اشتباه هستند. با کمی دقت میتوان تشخیص داد که این کتاب توسط افراد مختلف تهیه و کنار هم چیده شده است. برخی از آنها از اسناد دیگر بدون ذکر منبع رونویسی كردهاند. محتوا و ارزش این کتاب در حد همان «مشتی کاغذ» (اشارهی دادستان فدرال، یوست به دوسیهی دولت ایران علیه ابوالقاسم مصباحی که در نوامبر 1996 بدون تاریخ و امضا و مولف به دادگاه فرستاده شد) است.
جدا از این، حسین موسویان بیست سال پس از واقعه به مسئلهی میکونوس بازگشته است. در مصاحبه با شبکهی جهانی بی. بی. سی که در ویژهنامهی برنامهی بیست سالگی ترور میکونوس از این فرستنده پخش گردید(8) در پی سوالی میگوید: «من به هیچ عنوان نفهمیدم که این شاهد C کیست». شاید جالب باشد يادآور شويم که او در کتابش شاهد C را با اسم و مشخصات کامل معرفی میکند. فزون بر اين در ادامهى مطلب به ادعای عجیبتری نیز میپردازد: «… تمامی احکام جلب مسئولان ایران بر اساس شهادتهای شاهد C است». این مسئول پيشين درجه یک بعد از بیست سال هنوز متوجه نشده است که حکم جلب فقط برای یکی از مسئولین ایران صادر شده و آن هم در مارس 1996 بوده است و برای علی فلاحیان. یعنی پیش از خروج مصباحی یا به قول ایشان شاهد C از ایران. شاید همین دو نمونه کافی باشند که به جدیت این اصلاحطلب جدید و متخصص امور اتمی و لابی جدید ایران در آمریکا پی ببریم. این نمونهها شاید سنگ محکی نیز باشد برای تعریف و تمجید پشتیبان ارشد ایشان، آقاى هاشمی رفسنجانی كه در مقدمهی کتاب، آن را به عنوان سندی معرفى مىكند که رابطهی ایران و آلمان و مسئلهی میکونوس را «به طور خاص و به طرز شایستهای مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است». مصاحبهی اخیر هاشمی رفسنجانی با فصلنامهی مطالعات بینالمللی در مارس 2012 ( 9 ) نشان دیگری از جدی بودن این «خیمه نظام» است. وی در این مصاحبه اشاره به عناصر خودسر یا افراطیای مىكند که این حادثه را هم [میکونوس] به مانند حوادث دیگر در زمان «امام» به وجود آوردهاند.
کاظم دارابی نیز در این میان بیکار ننشست. پس از اخراج از آلمان تا در ایران بود اعلام میکرد کتابی به دو زبان فارسی و آلمانی خواهم نوشت و کل مسئلهی میکونوس را افشا خواهم کرد. اکنون كه به لبنان رفته و تنها گاه به گاه در ایران ظاهر میشود، اینگونه «پشت پردهی دادگاه میکونوس» را تشریح مىکند: «من افتخار میکنم جزو نیروهای اطلاعات باشم اما این اتهام بزرگ به من وارد شد». ( 10) به همین سادگی، بدون اشاره به همهی اسناد و لیست مکالمات او با مقامات امنیتی ایران که در دادگاه کلمه به کلمه در حضور خود وی مطرح شد. وی در این میان کشف بی نظیر دیگری نیز کرده است که «در صفحهی 197 حکم چهارصد صفحهای دادگاه آمده که نهایتنا ثابت نشد که دارابی در این پرونده دست دارد». ولی این مسئله که اصلا مشکل نیست؛ همین بخش صفحهی 197 حکم را با هم میخوانیم: «مخفیکاری افراد و گروههای شرکت کننده در سوء قصد و رفتار مخفی کارانه آنها، توضیح دهندهی این است که هیچ مدرک مستقیمی در مورد دادن ماموریت به دارابی در دست نباشد و حتا امین که شرکت مستقیم در عملیات داشت از همهی حوادث اطلاعی نداشته باشد. به همین خاطر است که به عنوان مثال امین از اینکه اسلحهها از کجا تهیه شدهاند و چگونگی تامین ماشین فرار اطلاعات درستی نداشت. مجموعهی علائم اثباتی و فعالیتهای اثبات شدهی دارابی در رابطه با واقعه اما زمینهای مطمئن برای این تصمیم هیات قضات شد که دارابی مسئول تدارک سوء قصد بوده است». (11)
موضعگیری جدید او در لبنان در کلیپی که برایش تهیه شده و از او به عنوان زندانی سیاسی و از خانوادهاش به عنوان قربانی، حامل ادعایی عجیبتر از سوی دارابی است. دارابی در مورد «بی گناهی» خود میگوید: «ولی شبی که این عملیات در برلن اتفاق افتاد من اصلا در برلن نبودم، در الدنبورگ بودم. یک شهری است نزدیک هامبورگ. حدود چهارصد کیلومتر با برلن فاصله داره». (12) انگار کسی به او اتهام زده که در شب حادثه در برلن بوده است. کاظم دارابی ولی فراموش کرده که اتفاقن خود وی و وکلایش بودند که در تقاضای شهادت برای حسین روزیطلب در مارس 1995 در پی اثبات چه چیزی بودند: بر طبق این تقاضا، روزیطلب در بعد از ظهر 17 سپتامبر 1992 به همراه دارابی و دختر معلولش با اتوموبیل وی از الدنبورگ به برلین میآیند تا دارابی فرزند معلولش را به پرستار سپرده و مبلغ 50 هزار مارک از شریکش عدنان عیاد برای معاملهای تحویل بگيرد و همان شب باز همراه با روزیطلب به الدنبورگ برگردند. (حکم، ص 207) پس چرا این تقاضا از طرف وی و وکلایش داده شد؟
مجموعهی این برخوردها نشانگر آن است که بیست سال پس از واقعه هنوز همان سیاستی پیگیری میشود که در سال 1995 از طرف رفسنجانی طرح شد و آن سیاسی نشان دادن دادگاه است. این سیاست در آن زمان از طرف ولایتی، وزیر امور خارجه و موسویان، سفیر وقت در آلمان به طور مستمر پیگیری میشد. بیست سال پس از آن ترور و «اصلاحطلب» شدن و «میانهرو» شدن بسیاری از آمرین و عاملین ترورها، میتوان به رابطهی آنها با حقیقت و «حقوق بشر» ادعایی و رابطهای که آنها با کلیت « نظام جنایتکار» دارند، پی برد. نظامى که هنوز پابرجاست و هر روز قربانیان جدیدی نیز میطلبد، حتا اگر در میان آنها سازماندهندگان سابق جنایت نیز حضور داشته باشند.
اپوزیسیون و ترور میکونوس
مسئلهی میکونوس در میان بخش عمدهای از نیروهای اپوزیسیون، جایگاه ویژهای نداشت. از دید نگارنده چند علت میتواند دلیل اين امر باشد. یکی عدم امکان و علاقهی پیگیری آن بخش كه كمتر با سياست روز كار دارد و بيشتر غرق برخوردهاى ايدئولوژيك است و دیگری روی کار آمدن خاتمی و تقویت روحیهی «اصلاحطلبی». فقط در دوران قتلهای سیاسی موسوم به زنجیرهای بود که این بخش همراه با نیروهای منتقد درون نظام در ایران به مسئلهی میکونوس اشاره میکرد. بخشی دیگر اما با توجه به امکاناتشان پیگیر مسئله بودهاند:
حزب دموکرات کردستان ایران، خانوادههای قربانیان، برخی از ناظرین دادگاه و برخی از گرایشات اپوزیسیون تا حدودی پس از حکم نیز مسئلهی میکونوس را در سطوح مختلف دنبال میکردند.
حزب دموکرات کردستان ایران تا حدودی که در این یا آن کشور امكان داشت یا در مجامعی که در آنها فعال بود، به ویژه در دیدار با احزاب نزدیک به خود، سعی مستمر در پیگیری مسئلهی میکونوس داشت. علاوه بر آن مسئلهی پیدا کردن منبع خبری رژیم بر سر میز شام یکی از دغدغههای همیشگی این حزب و فعالان آن بوده و تلاشهای گوناگونی برای پیدا کردن سر نخ داشته و دارند. این حزب در سالهای اخیر از امکانات مطبوعاتی و رسانهای خود استفادهی زیادی کرده تا مانع فراموشی این جنایت شود و در این راه از حمایتهای کسانی نیز که در مسئلهی میکونوس فعال بودند برخوردار شده است: خانوادهی قربانیان، شاهدین ترور، ناظرین در دادگاه و برخی نهادها و نشریات، به ویژه انقلاب اسلامی درهجرت که مسئلهی میکونوس را در دستور داشتند. برخی از کتب واسناد میکونوس به کوردی ترجمه شدند.
خانوادهی قربانیان به ویژه خانوادهی دهکردی – بدیعی در بسیاری از مواقع چه در رابطه با مسئلهی ادعای خسارت از دولت ایران، چه در رابطه با آزادی زودرس محکومین، چه شرکتشان در مراسم بزرگداشت و مجالس رسمی به ویژه در برلن سعی در پیگیری مسئله دارند.
شاهدین ترور به ویژه پرویز دستمالچی و مهدی ابراهیمزاده تا آنجا که توانستهاند و به طرق مختلف سعی در فراموش نشدن این واقعه داشتهاند. چه با مقالات، کتب و ترجمه و مصاحبهها و یا تشویق دیگران برای کارهای ماندنی مانند فیلم و کتاب و جلسات. حکم دادگاه توسط مظفر به فارسی ترجمه شد وبخش عمده ای از آن در نشر دیگری توسط پرویز دستمالچی.
از سوی ناظرین دادگاه سه جلد کتاب «حکم دادگاه میکونوس به زبان آلمانی»، «هنوز در برلن قاضی هست؛ ترور و دادگاه میکونوس» و «سیستم جنایتکار؛ اسناد دادگاه میکونوس» تهیه شد که از طرف آرشیو اسناد و پژوهشهای ایران و کانون پناهندگان سیاسی ایرانی در برلن منتشر شدهاند. این دومی و مسئولان آن مسئلهی میکونوس را به صور مختلف پیگیری کرده و میکنند. به ویژه در رابطه با برپایی لوح میکونوس (آوریل 2004)، مسائل مربوط به آزادی زودرس دارابی و خبرهای مربوط به آن از سال 2000 به بعد و به ویژه کمى پیش از آزادی وی در دسامبر2007 (13). برگزاری شبهای بزرگداشت کشتار 67 و واقعهی میکونوس به طور همزمان از ابتکارات این کانون بوده که در پانزده سال اخیر همراهی کمیتهی دفاع از زندانیان سیاسی ایران در برلن را نیز داشته است و گاه نیز در این میان همراهی خانوادهها و شاهدین این ترور و یا حزب دموکرات کردستان ایران .
در این مدت چند فیلم مستند، نقد و خاطرهی کوتاه و بلند نیز در مورد میکونوس انتشار یافتهاند. مرکز اسناد حقوق بشر آمریکا سندی در این باره به دو زبان انگلیسی و فارسی انتشار داده است. جمشید گلمکانی، مقیم پاریس، مستندی در این رابطه و آرمان نجم، کارگردان مقیم برلن فیلمی در رابطه با میکونوس از زبان یکی از شاهدین ترور تهیه کرده اند. رویا حکاکیان، نویسنده و روزنامهنگار مقیم آمریکا از اولین غیر اروپاییهایی است که به مسئلهی میکونوس پرداخته و پس از چند سال تحقیق در سپتامبر 2011 کتابِ داستانی خود را به نام «آدمکشان قصر فیروزه» منتشر کرد. این نخستین کار نسل اول ایرانیان مقیم خارج است که به واقعهای که به او مستقیما ربط نداشته پرداخته و انگلیسیزبانان و نسل جدید ایرانی و ایرانیتبار را با بخشی از تاریخ دردناک ایرانیان تبعیدی آشنا میسازد.
از دید کسانی که به نحوی با مسئله سر و کار داشتند یعنی یا به جلسه دعوت بودند و نتوانستند بروند و یا شاهد بودند، نیز مطالبی منتشر شده است.
حمزه فراهتی در کتابش «از آن سالها… و سالهای دیگر»(14) چند صفحهای به ترور میکونوس اختصاص داده، از آن رو که هم به جلسه دعوت شده بود و هم چند ماه پیش از آن ملاقاتی با برخی از افراد رژیم در برلن داشت. هنگام گزارش از خود واقعه به مانند اکثر ایرانیان گزارشگر، دلبخواه و غیر دقیق گزارش میدهد. دو نمونه:
«در سال 1992 حدود هشت ماه پس از ملاقات مذکور [با نادر صدیقی و منصور نجاتی، از مامورین و عوامل امنیتی حکومت ایران] که دیگر فراموش شده بود و کسی صحبتی راجع به آن نمیکرد…». این ملاقات اما از سوی وی در دایرهی به خصوصی مطرح شده بود که آن زمان اکثریت آنها مشوق مذاکره با رژیم بودند. پس از طرف چه کسی فراموش شده بود؟ آیا اگر خبر آن در همان زمان علنی میشد نیز به فراموشی سپرده میشد؟ مثال دیگر: «… در واقع از حدود بیست – بیست و پنج نفری که دعوت شده بودند فقط هفت نفر در جلسه حضور داشتند» این ارقام از کجا آمدهاند؟ عزیز غفاری، صاحب رستوران، اسامی همهی کسانی را که نوری دهکردی از او خواسته بود به جلسه دعوت کند بر روی کاغذی نوشته بود که همان شب ترور به دست پلیس میافتد چون هنوز روی پیشخوان رستوران عزیز بود. بنا بر این سند فقط نه نفر قرار بوده در آن شب دعوت شوند. خود نوری دهکردی نیز به یک نفر دیگر اطلاع داده بود. دقت بقیهی مطالب در این بخش نیز در همین حد است. آنجا که به گروههای «چپرو» اشاره میکند که از سوراخهایشان بیرون آمدهاند. اینها کیستند، در مورد مسائل میکونوس چه گفتند و در کجا؟ نویسنده اشارهای ندارد. برای نگارنده مشخص نیست که چه کسی مسئلهی میکونوس را به مسئلهی صمد بهرنگی ربط داده است، ولی در مخالفت با نویسندهی کتاب به راستی چرا نبایستی ملاقات با صدیقی و نجاتی را به مسئلهی میکونوس ربط داد؟ مگر كسانى که خود را عقل کل میدانند و در مورد خوب و بد هر چیزی اظهار نظر مىكنند، عملکردهای رژیم و تاکتیکهای او را برای ضربه زدن به اپوزیسیون نديدهاند؟ نویسنده پس از 14 سال می توانست به اسناد منتشر شده نگاهی بیاندازد تا متوجه شود که «مرکز تحقیقات استراتژیک» چه ربطی با ترورهای رژیم می تواند داشته باشد:
« سئوال: آیا مرکز تحقیقات استراتزیک برای شما آشناست؟ جواب: بله این یک موسسه است که من خودم در سال 1988 برای آن کار می کردم. این موسسه زیر نظر دفتر رئیس جمهوری است. مدیر آن در ظاهر خوئینی ها اما عملا حجاریان است. کادرهای رهبری آن اکثرا افراد واواک هستند. سفرهای خارج از کشور آنان زیر نام دفتر رئیس جمهور انجام می گیرد. در حال حاضر “دیپلماسی مخفی” توسط این افراد پیش می رود. بررسی شرائط سیاسی قبل وبعد از ترور از وظائف آنان است. این موسسه در برلن هم باید فعال بوده باشد.» (15)
علاوه بر این مگر دادستان فدرال متعلق به گروههای «چپرو» بود که در جلسهی دادگاه نویسندهی کتاب را مورد سوال قرار داد؟ چرا هنگامی که عکسهای هیات مذاکره به نویسندهی کتاب نشان داده شد، جواب داده شد که آنها را نمیشناسد؛ ولی هنگامی که برچسب روی اسامی آنها توسط رئیس دادگاه برداشته شد به یک باره اعلام شد که آنها طرف صحبت بودهاند؟ این مسائل به خودى خود هنوز دلیل هیچ اتهامی نیستند، ولی نویسنده که از گروه «چپرو» و کسانی که «چیزی برای گفتن ندارند» گله میکند و طالب جواب است، چرا خود در کتابش جواب این سوالها را نداده است؟ او که دیگران را به عدم دقت در گفتار و کردار متهم میکند، به این مسئلهى كوچك هم توجه نکرده که مثلا دادگاه سیزده ماه پس از ترور تشکیل شد و نه پس از « بیش از دو سال» و دادگاه با پنج قاضی اداره می شد و نه «هیات ژوری» که در آلمان اصولا موجود نیست! آیا نویسنده لحظهای بدان اندیشیده و یا از دیگران سوال کرده که دلیل تقاضای قسم دادن او از طرف دادستانی چه بوده؟ آیا چهارده سال پس از وقوع ترور و دوازده سال پس از شهادتش این امکان را نداشت که از کامبیز روستا، حسن جعفری و یا عبدالله عزتپور که به مانند او در دادگاه قسم داده شدند، و یا دیگران، سوال کند که چرا؟ چرا بعد از چهارده سال هنوز آن را توهینی از طرف دادستانی به خود میداند؟ نگارنده در دادگاه نمی توانست متوجه این شود که آیا رئیس دادگاه از فاصلهی چند متری متوجه «قیافهی برافروخته»ی ایشان شده است یا نه؛ ولی مسئله کاملا ساده بود. همهی کسانی که با آنها به نحوی از رستوران سعی در تماس شده بود که بيآيند ولی یا قابل دسترسی نبودند و یا نتوانستند بيآيند، بنا به خواست دادستان قسم داده شدند تا سوگند بخورند که زمان و مکان جلسه را به کسی دیگر اطلاع ندادهاند. به همین خاطر ریاست دادگاه در این مسئله توهینی به نویسنده ندید و اجازهی ده دقیقه صحبت را به ایشان نداد. اتفاقا جایی که حمزه فراهتی میبایست حرفی بزند و یا در پی پیدا کردن جوابی باشد، سکوت میکند. در پایان این بخش از کتاب وی در جواب اینکه چرا نادر صدیقی او را به عنوان طرف مذاکره انتخاب کرده نقل قولی طولانی از مقالهی وی در این رابطه میآورد. خواننده منتظر است تا فراهتی جوابی بدهد، که پس از چهارده سال هنوز ارزیابی صدیقی را از خود درست میداند؟
اسفندیار صادقزاده که بر اساس شهادت خودش به طور اتفاقی و به دلایل شخصی در شب حادثه در رستوران بوده و خارج از برنامه به سر میز دعوت شد، پس از نزدیک به 12 سال سکوت در آستانه چهارده- و بیست سالگی ترور میکونوس مطالبی در این رابطه منتشر کرده است. اولی مصاحبهای است با او در سایتی به نام سیاق (16) و دومی همان مطالب مصاحبه است با کم و بیش کردن برخی اسامی و مسائل به صورت مقاله ای به مناسبت بیستمین سالگرد ترور میکونوس در سایت دیگری به نام راه توده (17). كار او نه تنها نور تازهاى بر مسئله نمىاندازد، بلکه بر برخی مسائل روشن نیز سایه میافکند. وی در هر دو مطلب اشاره به صحبتی دارد با دکتر شرفکندی که در دادگاه به آن اشارهای نکرده بود: « در بدو معرفی دکتر شرفکندی گفت قرار بود این نشست فردا شب در اینجا تشکیل شود اما چون ما فرداشب در شهر کلن جلسهای داریم مهمانی و دیدار را در اینجا یک شب به جلو انداختیم…» معلوم نیست که چرا دکتر شرفکندی به شخصی که نه او را میشناخته و دعوت هم نشده بوده در «بدو معرفی» چنین مطالبی را میگوید؟ این اطلاع بنا به شهادتِ بقیهی افراد حاضر تاکنون در هیچ کجا مطرح نبوده است. آنها همگی بر این مطلب متفقالقولند که از صحبتهای دعوت کنندگان با عزیز غفاری این را فهمیدند که قرار میان مسئولان حزب دموکرات و نوری دهکردی برای پنجشنبه شب گذاشته شده بود و عزیز غفاری احیانا در پشت تلفن نوری را اشتباه فهمیده و شب جمعه با جمعه شب عوض شده است. معلوم نیست که دکتر شرفکندی چرا باید گفته باشد که این قرار بنا بوده جمعه یعنی فردا باشد؟ بنا به شهادت حاضرین آن ها در هنگام تصحیح اشتباه عزیز به بقیه نیز گفتهاند که آنها نمیتوانستهاند برای جمعه شب قرار گذاشته باشند چون فردا صبح یعنی 18 سپتامبر 1992 به پاریس پرواز میکنند.
جدا از این نکته، مسئلهای از سوی وی در مورد مسئول تیم ترور، عبدالرحمن بنیهاشمی طرح شده که نه تنها عجیب بلکه بىسابقه هم است. صادقزاده در مصاحبهی اول میگوید: «… اخیرا در یکی از سایتهایی که فکر میکنم پیک نت بود خواندم نام وی سید جمالالدین جهرمی است. همان سایت بخشی از سوابق او را منتشر کرده و نوشته که میخواهند او را از جهرم به مجلس هفتم ببرند. او بعد از انقلاب در شهر جهرم همراه چند نفری که مانند خود او بودند یک گروه درست کرده بودند که معروف به گروه قناتیها بودند… آنها افراد موثر در انقلاب 57 را میکشتند و در چاههای اطراف جهرم میانداختند و به همین دلیل هم معروف شده بودند به گروه قناتیها. البته در جای دیگری هم نام عبدالرحمن بنیهاشمی ذکر شده و اکنون فاش شده است که در لیست رهبری و شورای نگهبان (آبادگران) برای مجلس هفتم بوده است» این سوال و جواب در مقالهی سال 2012 به این صورت تکمیل میشود که «… این گروه [قناتیها] دارای افکار مذهبی به شدت ارتجاعی بوده و شبیه عاملین قتلهای زنجیرهای در جمهوری اسلامی عمل میکرد…».
یعنی چه؟ مدارک و شهود وعکس عبدالرحمن بنیهاشمی در دادگاه میکونوس و اسناد آن سالها در دسترس است. عکس این فرد توسط ابوالقاسم مصباحی شناسایی و بر آن اساس برایش فرمان جلب بینالمللی صادر شد. این عکس او را در کنار هادوی مقدم، یکی دیگر از تدارک دهندگان ترور میکونوس که در سال 1990 در سوئد هنگام برنامهریزی ترور سفیر عربستان سعودی، برداشته شده بود، نشان می دهد و با توجه به اطلاع نگارنده در اوت 1997 به همهی حاضرین در رستوران میکونوس، و منطقا به صادقزاده، نشان داده شده…. با این وجود وی در سال 2004 و بعد 2012 ارجاع می دهد به نشریهای که معلوم نیست از کجا و چگونه این اسامی را مطرح كرده است ویک باره کسی “شبیه عاملین قتلهای زنجیرهای” میشود. به زبان سادهتر يعنى کار «گروههای خودسر». قصهای آشنا از طرف مقامات رژیم برای سلب مسئولیت از جمهورى اسلامى. صادقزاده پا را فراتر میگذارد و اعلام میکند این فرد در اوایل انقلاب «افراد موثر در انقلاب 57» را میکشت. این بيان را هرگاه در كنار بيان ديگرى قرار دهيم به عمق فاجعه پى مىبريم: «… در این میان سادهاندیشی است اگر بر این گمان نیز انگشت نگذاریم که دست قدرتهای خارجی نیز در کنار حاکمیت در هدایت این مسیر عمل کرده و میکند. چنان که دیدیم در حملهی عراق به ایران و در ادامهی خانمانبرانداز جنگ با عراق عمل کرد». از این جملات چه میتوان فهمید غیر از اینکه این فرزندان امام و خط امام و دیگر مسئولین نبودند که این ترورهای فجیع را در ایران و خارج از کشور راه انداختند، بلکه افرادی خودسرند و يا در نهايت وابسته به محافل امپرياليستى. این دقیقا توهم يا سمىست است که حاکمیت و گروههايى از طرفداران آن، و از جمله همان سایتی که صادقزاده از آن نقل قول میکند، سالهاست میپراکنند.
از معدود کسانی که تا کنون در مورد ترور میکونوس و مسائل حول و حوش آن حرفی نزده، عزیز غفاری است که دلیل آن با توجه به اتهامات سنگینی که به او می زنند، برای نگارندهى اين سطور روشن نیست.
***********************
پرونده جنایت میکونوس به مانند بسیاری جنایتهای دیگر رژیم جمهوری اسلامی ایران در طی بیش از سه دهه هنوز باز است. هر چند تغییراتی جزئی در بخش هائی از هر سه رشته ای که در این واقعه به هم گره خوردهاند، به چشم مىآيد.
سیاستِ سرکوب در ایران وخاموش کردن مخالفین و دگراندیشان نه تنها کاهش پیدا نکرده که دامن برخی از خودی ها و خودی های سابق را نیز گرفته است. با اين حال آنها هنوز به درجات مختلف جنایتهای گذشته علیه مخالفین اصولی را توجیه مىكنند ویا به سکوت می گذرانند.
هرچند دولتهای اروپا در رابطه با ایران احتیاط های بيشترى مىكنند؛ به ویژه در مسائل امنیتی، با اين حال هيچ نمی توان اطمینان داشت که با کوتاه آمدن احتمالی ایران در مسائل هسته ای و یا به قدرت رسیدن میانه روئی ديگر در جمهورى اسلامى، روابط با اروپا به سطح گذشته باز نگردد و نقض سیستماتیک حقوق- و نابرابری انسان ها در اين رژيم دينسالار، به نحوی توجیه نشود.
وضیعت اپوزیسیون نیز به هیچ عنوان راضی کننده نیست. برخی هنوز هم به جناحهائی از رژیم دل بستهاند و تاکتیک و استراتژی های خود را با آن ها تنظیم می کنند. برخی به کومک دولت های خارجی و حمایت آنها براى به جايى رسيدن دل بستهاند، و برخی درگیر هنوز سرگرم اختلافات های بی پایان درونیاند.
جای جبهه ای از اپوزیسیون دمکرات، سکولار، جمهوری خواه و برابری طلب که مخالف اصولی رژیم جمهوری اسلامی ایران باشد، به شدت خالی است.
برلن- اکتبر 2012
منابع:
1- برای اطلاع بیشتر از ترور، دادگاه و سایر مسائل میکونوس می توان به کتب زیر مراجعه کرد:
– حکم دادگاه میکونوس به زبان آلمانی ،1999، ناشر : کانون پناهندگان سیاسی ایرانی و آرشیو اسناد و پژوهشهای ایران – برلن
– هنوز در برلن قاضی هست – ترور و دادگاه میکونوس ، انتشارات نیما، ۲۰۰۰ ، پاینده ، خداقلی، نوذری
– سیستم جنایتکار، اسناد دادگاه میکونوس ،انتشارات نیما،۲۰۰۰، گروه مترجمین
2- هنوز در برلن قاضی هست – ترور و دادگاه میکونوس، ص 8
3-Norbert Sigmund, Der Mykonos-Prozeß. Ein Terroristen-Prozeß im Schatten der deutschen Iranpolitik, Lit 2001,536 Seite
4- Wilhelm Dietel, Schattenarmeen. Die Geheimdienste der Islamischen Welt; Residenz Verlag
5- برای اطلاع بیشتر، ،آزادی تروریست ها: http://www.akhbarrooz.com/article.jsp?essayId=12180
6- www.rajanews.com/News/?26615
7- حسین موسویان: چالشهای روابط ایران و غرب، بررسی روابط ایران و آلمان ( از وحدت دو آلمان تا بحران میکونوس)، پیشگفتار: آیت الله هاشمی رفسنجانی، مرکز تحقیقات استراتژیک، 1385
8-http://www.youtube.com/watch?v=2yxjdQL0T0o
9- http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=44698
10- www.farsnews.com/printable.php?nn=8610110006-
11- حکم دادگاه میکونوس به زبان آلمانی 1999، ص 197
12-http://www.youtube.com/watch?v=CU5sEZAZ1Oo
13- آزادی تروریست ها: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12180 ، و همچنین به: لوح یاد بود کشتار میکونوس، انقلاب اسلامی،593،ص 11، و یا http://archive.etehadefedaian.org/archive/kar%20119/mikonos.pdf
14- حمزه فراهتی، از آن سالها…..وسال های دیگر،فروغ،آلمان، پائیز 1385-2006
15- سیستم جنایتکار، اسناد دادگاه میکونوس، ص 251، بازجوئی ابواقاسم مصباحی، 16 ژانویه 1997
16- http://seyagh.persianblog.ir/post/206
17- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2012/04sept/1/mikunus4.html