در شرق کردستان (کردستان ایران )، پس از خروج روسیه و عثمانی در سال ١٢٩٧ خورشیدی امیدها برای برپایی دولت مستقل کرد و همچنین اخذ آزادی از قفس بیگانگان، رنگ و سیمای دیگری بهخود گرفت. رضا شاه یک دولت سرکوبگر در ایران پایەگذاری کرده و پس از انقراض سلسلهی پادشاهی قاجار و جلوس بر تخت سلطنت در نهایت قساوت و خشونت از هر سو ایران و از جملە کردستان را آماج لشکرکشی و چکمه و شلاق و آهن و آتش خود قرار داد. اوج این خشونتها را در کردستان اعمال کرد. برای مثال در اورامان، ایلام، اورمیه و برادوست، مکریان و منطقهی “اوباتو” خونهای بسیاری را بر زمین ریخت و کردهای آزادیخواه را قتلعام کرد یا در گوشهی زندان یا در تبعید به محاق مرگ و نیستی فرستاد. رضا شاه باور داشت مسبب عقب ماندگیهای ایران، دولت بریتانیا است، از اینرو به محض قدرت گرفتن هیتلر در عرصهی سیاست جهانی به فکر نزدیک شدن و همپیمانی با دیکتاتور آلمان افتاد و این اتحاد و نزدیکی ایران و آلمان دلیل اشغال ایران از سوی بریتانیا و روسیه در تاریخ ٣ شهریور ١٣٢٠ خورشیدی بود. در حالیکه هیتلر همزمان در اروپا مشغول جنگ ویرانگری با روسیه و بریتانیا بود که در تاریخ به جنگ جهانی دوم موسوم گردید، رضا شآه در صدد بود کشور تحت فرمان خود را به سطح کشورهای اروپایی ارتقاء بدهد، هرچند که این آرزوی او همچون شاه ایران در ذات خود آرزویی مشروع و روا بود، اما نکتهی قابل تأمل این است کە اوهم مانند آتاتورک، فرانکو، موسولینی و استالین میپنداشت در عرصهی کشوری که او بر آن حکمرانی میکند سربازخانهای برپا کرده و همگان باید با لباس متحدالشکل و با یک زبان سخن بگویند و عقل و منطق و ذهن آنها تنها بر مدار گفتار و اوامر وی بچرخند.
از دیگر سو این آرزوهای دور و دراز رضا شاه برای کردها که بخشی از جغرافیای سیاسی کشور ایران به حساب میآمدند، همچنانکه پیشتر گفته شد باعث و بانی گرفتاری و آشوب و خرابی بسیار بود. هر عمل رضا شاه در کردستان، عکسالعمل کردها را به دنبال داشت. برای نمونه لباس یکدست و متحدالشکل برای مردم که شورش”ملاخلیل گورعمری” را بدنبال داشت یا سربازگیری اجباری که مخالفت و مقاومت کردهای منطقهی سردشت تحت لوای “عمرپاشا” را به همراه آورد. آنچه مشخص است کردها هرگز در برابر سیاستهای نژادپرستانهی رضا شاه ساکت نماندند، هر چند که ایادی و اجانب رضا شاه در کردستان از انجام همه نوع اعمال شنیع بر ضد شهروندان کرد اباء نداشتند.
هنگامی که در سال ١٣٢٠خورشیدی و در روز سوم شهریورماه هواپیماهای جنگی شوروی شهرهای شرق کردستان (کردستان ایران ) را در ایران بمباران کردند و ارتش ایران منحل گردید و سربازان ایرانی پراکنده گردیدند، کردها نفس راحتی کشیدند. بریتانیا و شوروی شرق کردستان (کردستان ایران ) را همانند سایر بخشهای دیگر ایران اشغال کردند و از اطراف سقز تا رودخانهی ارس تحت کنترل اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت. کردها در این منطقه دارای تحرکات بیشتری بودند، چرا که شوروی برای آیندهی حضور خود در تبریز و آذربایجان درصدد استحکام سیاسی و سلطهی خود بود، از اینرو از برخی رفتارهای استقلال جویانهی کردها در مناطق تحت سلطهی خود چشمپوشی میکردند.
بعد از تبعید رضا شاه به جزیرهای در آفریقا، محمد رضآ شاه، اولین فرزند وی از سوی بریتانیا و شوروی اجازه یافت بر ایران حکمرانی کند. در حقیقت رضا شاه در زمان زمامداری خود رجل سیاسی استخوانداری را زنده نگذاشته بود که بر ایران حکومت کند، به همین دلیل بریتانیا و شوروی به ادامهی سلطنت خاندان پهلوی راضی شدند و پس از چند ماه شوروی و بریتانیا به شاه جوان ایران اجازه دادند در بعضی نقاط مرزی واحدهای مستقر سربازی ایجاد کند بدین منظور که نمادی از وجود سلطهی حکومت ایرانی در مرزهای این کشور باشد.
اما این عمل بریتانیا و شوروی به ایران این اعتماد به نفس را داد که دوباره به کردستان روی بیاورد و با انجام اعمال خشن ورعبآورارتش شاهنشاهی ایران در سقز و سپس بانه، روشنفکران کرد در”مهاباد” را درتنگنا قرار داد تا به این بیاندیشند که این بار باید از منطقهی آزاد شدهی خود پاسداری نمایند. از این رو به شکل پنهانی تصمیم به ایجاد سازمان “جمعیت تجدید حیات کرد” گرفتند که اختصارا بە ژ. کاف مشهور گردید.
در سال ١٣٢١خورشیدی ژ. کاف فعالیتهای تشکیلاتی خود را در شهر مهاباد و سایر شهرهای اطراف این شهر آغاز کرد و برای دگرگونی بنیادین و احیاء همهجانبهی فرهنگ کردی تبلیغات وسیعی به راه انداخت. فرهنگی که ژ . کاف برای اعتلای آن تلاش میکرد در مدت زمامداری رضاشاه پهلوی و سایر حکام قبل از او در ایران با آن خصومت میشد و در صدد نابودی و اضمحلال آن بودند.
در سال ١٣٢٤ خورشیدی جنگ دوم جهانی پایان یافت و بریتانیا از ایران خارج شد، اما شوروی برنامه و اهداف خاص خود را دنبال میکرد. از اینرو از ایران خارج نشد و این عمل شوروی، کشورهای بریتانیا و ایران را بر آن داشت که بر علیه اتحاد جماهیر شوروی تنبلیغات دامنهدار و منفی به راه بیاندازد.
در ٢٥ امرداد ١٣٢٤ خورشیدی جمعیت ژ. کاف پس از گردهمایی بزرگی که درمهاباد برگزار نمود، اسم و عنوان خود را به “حزب دمکرات کردستان” تغییر داد. این چرخش سیاسی اعضاء و کمیتهی رهبری “ژ. کاف” به رشد دانش و آگاهی سیاسی آنها مربوط است که استراتژی و برنامهای درازمدت و هدفمند سیاسی اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی همهجانبهای را با تجربهی ادارهی کردستان به مثابه یک کشور مستقل دنبال کنند. حزب دمکرات کردستان با دقت هر چە تمامتر به تحولات پس از جنگ جهانی دوم چشم دوخته بود و پس از اعلام جمهوری آذربایجان در تبریز و حمایت شوروی از آن بە فکر اعلام جمهوری کردستان افتاد. واضح است علیرغم تمامی خوشبینیهای کردها، هم ژ. کاف و هم حزب دمکرات کردستان جانب عقل ومنطق را حفظ نمودهبود، از اینرو با تهران، پایتخت ایران دارای روابط سیاسی و با دولت ایران درحال مذاکره وگفتگو بوده، سیاستهای جمهوری کردستان را برای ایرانیها تشریح میکرد.
نهایتا در دوم بهمن ماه ١٣٢٤ خورشیدی حزب دمکرات کردستان در میدان “چوارچرا”ی مهاباد با همهی دشواریها و موانع پیش روی خود با حضور نمایندگان هر چهار بخش کردستان (ایران، عراق، ترکیه و سوریه) تأسیس جمهوری کردستان را اعلام نمود و باب نوینی از تاریخ مبارزه و جنبش آزادی خواهانهی مڵت کرد و فرهنگ “کردگرایی” مدرن گشود و به جهانیان نشان داد که “کرد” دارای اراده است و میخواهد و میتواند تعادل سیاسی را برای خود و برای منطقه حفظ کند، با این شرط که نادیده گرفتهنشود و با تبانی و کید و فتنه گری و توافقات نامشروع سیاسی با وی رفتار نشود.
هرچه باشد سوم شهریور ١٣٢٠ خورشیدی آغاز یک داستان پیچیدهی سیاسی و جالب توجه است که دستاوردی تاریخی برای مڵت کرد به همراه داشت، اگرچه با خون سرخ رئیس جمهوری کردستان (جناب پیشوا قاضی محمد) در سپیده دم دهم فروردین ١٣٢٦ خورشیدی پیراسته گردید.
درشمارهی٦٦٣ روزنامه «کوردستان» منتشر شده است