برگردان: رەوەز
مصمم بودند فاجعهای را خلق نمایند؛ فاجعهای به فرمان کسی که خود را نماینده خدا بر روی زمین میدانست و به خود حق میداد این ” کفار” را به ” جهنم” بفرستد. دسته دسته دختران و پسران جوان فراخوانده میشدند و بازگشتی به بندهای زندان در کار نبود، جایی که آنان بە اتهام آزادیخواهی در آن مبحوس بودند.
….
بیست و هفت سال پیش، در ششم مرداد ماه 1367 خورشیدی، خمینی رهبر و بنیانگذار رژیم جمهوریاسلامی ایران، فرمان قتلعام هزاران تن از زندانیان سیاسی را صادر کرد: کسانی که در زندانها بر مواضع و عقاید خود پایبند هستند، کافرند و باید از بین بروند.
آنان به اتهام شرکت در تظاهرات یا حضور در جلسات سیاسی و یا نوشتن شعارهای آزادیخواهانه بر روی دیوار زندانی شده بودند؛ حتی شماری از زندانیان مدت محکومیتشان خاتمه یافته بود، ولی بدون آنکه بتوانند از خود دفاع نمایند و یا فریادی سردهند توسط جلادان رژیم روانه کشتارگاهها شدند. قربانیان نمیدانستند زندگی و مرگ آنان به پاسخهایی بستگی دارد که به پرسشهای هیأت منتخب خمینی میدهند. هیأتی که بعدأ ” هیأت مرگ” نامیده شد.
علل این کشتار بزعم رژیم
بسیاری از سران رژیم و حتی برخی از افراد خارج از حلقهی حکومت نیز این کشتار سهمناک را به عملیات ” فروغ جاویدان” سازمان مجاهدین خلق که در اوایل مرداد ماه همان سال از خاک عراق آغاز شد، نسبت میدهند. اما این تفکر، هم از منظر تاریخی نادرست بود و هم به لحاظ اخلاقی و حقوق بشر، نارواست که این جنایت ضد بشری را به این عملیات مربوط سازیم.
براساس یادداشتها و خاطرات بسیاری از زندانیان سابق که به هر نحوی ازانحاء، از چنگ ” هیأت مرگ” رهایی یافتهاند، فشار بر زندانیان و کشتار آنان بسیار زودتر از این تاریخ آغاز گشته بود. در واقع رژیم خمینی از همان ابتدای به قدرت رسیدنش، برای از میان برداشتن مخالفان خود، از هیچگونه عملکرد ضد بشری دریغ نورزید. هدف رژیم امحاء و نابودی مخالفان بود. اعدام زندانیان سیاسی در سالهای 60 و 61 بیانگر این واقعیت است که جمهوریاسلامی همواره جهت از میان برداشتن مخالفان خود از هیچ جنایتی رویگردان نبوده است و قتلعام زندانیان در سال 67 نیز دقیقا در ادامهی اعدامهای اوایل به قدرت رسیدن رژیم بود. لیکن رژیم اینبار در آستانهی پایان جنگ با عراق، دست به قتلعام گستردهی زندانیان زد. سران رژیم پایان جنگ با عراق را شکستی بزرگ برای خود میپنداشتند و بر این باوربودند که مخالفان جمهوریاسلامی از این شکست بسود خود استفاده خواهند کرد. لذا به خیال خود با اعدام گستردهی زندانیان، به نوعی با مخالفان سیاسی خود تسویه حساب کردند.
رژیم برای ارعاب مخالفان خود هزاران تن از زنان و مردان و جوانان ایران را قلع و قمع کرد تا هر ندای آزادیخواهانه و دگراندیش را مسکوت و به قول معروف به مردم ” درس عبرت” بدهد. زندانیان اعدام شده به غیر از تنی چند از کسانی که قبلا حکم اعدامشان صادر شده بود، همانگونه که در فوق اشاره شد زندانیانی بودند که محکومیت خود را سپری کرده و در انتظار آزاد شدن بودند. جلادان رژیم پس از قتلعام زندانیان برای کتمان جنایت شنیع خود قربانیان را شبانە در گورهای دسته جمعی دفن کردند.
برملا شدن این جنایت
از بهار سال 1368 ملاقات خانوادهها با زندانیان لغو شده بود. در شهریور ماه خانوادهی زندانیان شایعات مربوط به این فاجعه را شنیدند. آنان نمیدانستند که چکار باید بکنند؛ آیا این حقیقت داشت؟ با ناباوری و نگرانی در انتظار بودند. چرا که بیشتر خانوادهها فرزندانشان قبلأ محاکمه شده بودند و دلیلی برای اعدام آنان نبود، معلوم نبود چه بر سر فرزندانشان آمده است؛ بویژه که رژیم نە اجساد هیچ یک از زندانیان را به خانوادههایشان تحویل داده بود و نه محل دفن نیز معلوم بود.
از اواخر مهرماه ملاقت خانوادهها با زندانیان مجددأ آغاز شد. هر خانوادهای که به دیدار فرزند خود میرفت برای بار دوم او را نمیدید و بدین سان معلوم میشد که فرزندشان اعدام شدەاست. جلادان رژیم به خاطر پافشاری خانوادههای زندانیان، دست آخر ناچار شدند خبر اعدام زندانیان را به والدین آنان بدهند و وسایل شخصی زندانیان را به خانوادههایشان باز گردانند. بدین سان بود که مردم ایران به جنایت بیسابقهی جمهوریاسلامی پی بردند. شماری از خانوادههای قربانیان سعی در یافتن مکان دفن فرزندانشان کردند و عاقبت آن را یافتند.
بارش باران و نشست آب در گورها و تجمع غیرعادی سگهای گرسنه در محل که به بقایای اجساد قربانیان این جنایت یورش برده بودند، همگان را متقاعد کرد که جلادان رژیم زندانیان اعدامی را در گورستان خاوران دفن کردهاند. از این پس این گورستان که رژیم آن را ” لعنت آباد” مینامید، از سوی خانوادهی زندانیان قتلعام شده و آزادیخواهان ایران به ” گلزار خاوران” تغییرنام داد. بدین گونه هزاران انسان بیدفاع به فتوای کسی که از وی به عنوان رهبر” مستضعفان” جهان یاد میشد پس یک به اصطلاح محاکمهی چند دقیقهای، به جوخههای مرگ سپرده شدند.
نامهی منتظری به خمینی گویای ابعاد گستردهی این جنایت است. در نهم مرداد ماه و سه روز پس از آغاز قتلعام، منتظری در نامهای به خمینی مینویسد. به هرحال اعدام چند هزار نفر درمدت چند روز انعکاس خوبی ندارد و بدور از اشتباه نخواهد بود! البته هنوز آمار دقیق زندانیان قتلعام شده معلوم نشده، ولی منتظری در خاطرات خود شمار قربانیان را بین 2800 تا 3800 نفر ذکر کردەاست.
سالگرد این جنایت شوم نباید تنها با رفتن خانوادهی قربانیان به مزار فرزندانشان برگزار گردد، بلکه همگان باید بکوشند قتلعام زندانیان در سال 67 و دیگر جنایات خمینی و رژیم جمهوریاسلامی را که تاکنون نیز علیه آزادیخواهان ایران و خصوصأ آزادیخواهان کرد ادامه دارد، افشا نمایند.
هرچند تاکنون رژیم جمهوریاسلامی به خاطر نقض حقوق بشر و اعدامهای بیرویهی زندانیان بطور مکرر محکوم گشته است، با این وصف همچنانکه شاهد هستیم روند شکنجه و اعدام زندانیان فروکش نکرده و هراز چندگاهی شماری از زندانیان اعدام میشوند.
هرچند فاصلهی زمانی کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 تاکنون به لحاظ زمانی چندان زیاد نیست و بیشتر شاهدان این جنایت و عاملان آن در قید حیات هستند، ولی نسل جدید و کسانی که در دههی 60 بدنیا آمدهاند، اطلاعات زیادی در مورد این جنایت ندارند و رژیم نیز میکوشد به هر طریقی که شده خاطرهی آن را از اذهان عمومی بزداید.
نیروهای اپوزیسیون ایرانی مؤظفند در هر شرایطی جنایت قتلعام زندانیان سیاسی را نه تنها در سالگرد آن، بلکه همواره یادآور شود و از خانوادهی قربانیان برای پیگیری این جنایت حمایت کند.
اینکه قربانیان قتلعام سال 67 دارای چه ایدئولوژی و دیدگاهی سیاسی بودند چندان اهمیت ندارد، چرا که آنان از فرزندان مردم ایران بودند و به ناحق توسط جلادان رژیم به قتل رسیدند. آنچه از اهمیت برخوردار است این است که بتوانیم زوایای پنهان این جنایت را روشن سازیم و بدینسان هم رژیم ضد بشری جمهوریاسلامی را رسوا نماییم و هم اجازه ندهیم جنایتکاران حاکم چرخهی اعدام زندانیان سیاسی را به سان گذشته سرعت بخشند.
درشمارهی٦٦٣ روزنامه «کوردستان» منتشر شده است