روز یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ میلادی (٢٠ شهریور ١٣٨٠) سه فروند هواپیمای مسافربری که از سوی تروریستهای سازمان تروریستی القاعده ربوده شدهبودند، خود را به دو برج سازمان تجارت جهانی در نیویورک و مرکز فرماندهی وزارت دفاع آمریکا “پنتاگون” کوبیدند و بدین سان بزرگترین و مرگبارترین عملیات تروریستی در داخل آمریکا و در سطح جهان را خلق کردند. در نتیجهی این عملیات تروریستی، علاوه بر ١٩ تن از تروریستها، ٢٩٧٤ نفر از مردم کشتهشدند و دهها میلیارد دلار خسارت ببار آمد. در پی این عملیات رئیس جمهور وقت آمریکا “جرج واکربوش” جنگ علیه تروریسم در سطح جهان را اعلامداشت و در نخستین گام، آمریکا همراه با متحدانش به افغانستان حمله کرد و رژیم ارتجاعی و ضدبشری طالبان را که از سازمان تروریستی القاعده حمایت میکرد، سرنگون نمود.
هرچند قبل از یازده سپتامبر نیز، گروههای افراطی و تندرو اسلامی در سطح جهان به اقدامات تروریستی زیادی دست یازیدهبودند، لیکن یورش به بزرگترین مراکز نظامی و اقتصادی آمریکا در خاک این کشور، از سویی عملیاتی غیرمحتمل و حیرتبرانگیز برای همهی مردم جهان بود و از سوی دیگر پیامدهای سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی بسیاری را درپیداشت. آمریکا و کشورهای پیشرفتهی جهان گرفتار جنگ و معضلات آنچنانی شدند که هنوز هم صدها میلیون نفر در جهان با آنها دست به گریبانند و به گونهای از تبعات آن رنج میبرند. طی مدت ١٤ سال اخیر گروهها و دستجات سلفی و بنیادگرای اسلامی در تمامی کشورهای عربی و مسلماننشین وجود خود را اثبات کرده و نشان دادهاند در نبرد با دمکراسی و مظاهر مدرنیته و کشورهای غربی، بویژه ایالات آمریکا، تا چند اندازه مصمم هستند. با این اوصاف این سوال مطرح میشود که آیا القاعده و بطور کلی تمامی گروهها و سازمانهای افراطی اسلامی که هر روز بطور فرایندهای مردم درماندهی افغانستان، پاکستان، خاورمیانه و شمال و شاخ آفریقا را بسوی فلاکت و عقبماندگی میبرند، از یازدهم سپتامبر بدین سو سربرآوردهاند.
پس از اشغال کشور افغانستان از سوی نیروهای شوروی سابق در سال ١٩٧٩، آمریکا و کشورهای عربی منطقه، چین و پاکستان و… ، برای مقابله با گسترش نفوذ شوروی، دست به تسلیح گروههای تندرو اسلامی افغانستان و سایر اسلامگراهایی زدند که برای به اصطلاح “جهاد” علیه اشغالگران و حکومت وابسته به آن، به این کشورسرازیر شدهبودند. در این رابطه دولت آمریکا و همپیمانانش بدین منظور دست به ایجاد خطی موسوم به “کمربند سبز” زدند؛ به سخنی دیگر، در راستای ممانعت از انتشار افکار و ایدئولوژی چپ و کمونیستی، نظامهای دیکتاتور و خود کامهی خاورمیانه و بطورکلی کشورهای اسلامی را بر ضد اتحاد جماهیر شوروی بسیج نمایند. لذا بدون در نظرگرفتن پیامدهای خطرناک این سیاست، با جدیت تمام به تقویت دول ارتجاعی منطقه و گروهها و سازمانهای اسلامی افراطی پرداختهاند و راه را برای گسترش عقاید و افکار سلفی و اسلام سیاسی در جهان هموار کردند.
درست است که پس از حملات یازدهم سپتامبر، آمریکا و متحدانش توانستند رژیم طالبان در افغانستان را سرنگون نمایند، ولی همچنانکه شاهد هستیم، برغم گذشت ١٤ سال از این واقعه، نه طالبان از بین رفته و نه آرامش و امنیت به این کشور برگشتهاست. در این مدت هزاران سرباز آمریکایی و متحدانش در افغانستان کشته و زخمی شدهاند و هزینهی این جنگ و بازسازی زیربنای اقتصادی این کشور نیز بالغ بر دهها و شاید صدها میلیارد دلار بودهاست. نیروهای آمریکایی توانستند در سال ٢٠١١ اسامه بن لادن، مؤسس سازمان تروریستی القاعده را از بین ببرند، ولی موفق به جلوگیری از گسترش میدان فعالیت این گروه در اقصی نقاط جهان نشدند. همانگونه که شاهدیم از گروه اسلامی “ابوسیاف” در فیلیپین که به القاعده نزدیک است تا گروه “جماعت اسلامی” در اندونزی که در سال ٢٠٠٥ در جزیرهی بالی، طی انفجاری بیش از ٢٠٠ نفر را به قتل رساند و همچنین در پاکستان، گروههای افراطی چون “لشکر طیبه” و “لشکر جنگوی” و همچنین “طالبان پاکستان” ، جملگی متأثر از القاعده و همگام با این سازمان تروریستی هستند.
فزون براین، القاعده در آسیای مرکزی، بویژه در ازبکستان و همچنین در یمن، عراق و اردن و بطورکلی در همهی کشورهای عربی و اسلامی فعالیت داشته و سازمانهای نیرومندی تحت نام و عنوان جنبش اسلامی و جماعت اسلامی و… ایجاد کرده و هماینک با شدیدترین و افراطیترین شیوهها در کشورها و مناطق تحت کنترلشان مشغول تحمیل به اصطلاح شریعت و در واقع تضییق و آزار و کشتار مردم بیدفاع هستند. در سال ٢٠٠٣ میلادی آمریکا و متحدانش، در ادامهی جنگ با تروریسم در جهان، به عراق حمله کردند و در عرض کمتر از یک ماه رژیم “صدام حسین” را سرنگون ساختند و شخصی به نام “پل بریمر” را بعنوان حاکم نظامی برای ادارهی این کشور تعیین نمودند. جنگ و ناآرامیهای عراق و خصوصا نارضایتی اقلیت عرب سنی، که از ابتدای تأسیس عراق تا سرنگونی رژیم صدام حسین همیشه حاکمیت را در دست داشتند، بستر و شرایط مناسبی را برای القاعده فراهم ساخت تا بر گسترهی نفوذ خود در این کشور بیافزاید و عملا جنگ خونینی بر علیه نیروهای آمریکایی و گروههای میلیشیای شیعه به راه اندازد. پس از خیزش کردهای کردستان عراق علیه رژیم بعث صدام حسین در سال ١٩٩١ میلادی، گروهها و دستجات سلفی و تندرو اسلامی در این بخش از کردستان تحت نام جنبش اسلامی، حزبالله، جندالاسلام و انصارالاسلام سربرآوردند. شمار زیادی از اعضای رهبری این گروهها بدلیل شرکت در جنگهای افغانستان “به کردهای افغانی” معروف بودند و چند سالی نیزبا حکومت اقلیم کردستان به نبرد برخاستند. در سال ٢٠٠٤ میلادی “جمعیت توحید و جهاد” به سرکردگی ابومصعب زرقاوی، وفاداری خود به القاعده را اعلام داشت و در مناطق عرب و سنینشین عراق جنگ خونینی را با آمریکاییان و نیروهای دولت اکثریت شیعهی این کشور آغاز کرد. هرچند سربازان آمریکایی توانستند پس از چند سال زرقاوی را از میان بردارند، با این حال کشتن وی موجب فروکش کردن شعلههای جنگ و کشتار نشد.
در سال ٢٠١٠ موج ناآرامیهای موسوم به بهار عربی ابتدا کشور تونس و متعاقب آن شمال آفریقا و بیشتر کشورهای عربی را درنوردید. این خشونتها نه تنها موقعیت و جایگاه القاعده را گستردهتر و مستحکمتر ساخت، بلکه موجب پدیدآمدن و رشد فراگیر “سرطان داعش” در عراق و سوریه شد. این گروه بشدت هار و انسان ستیز، در سال ٢٠١٣ به رهبری “ابوبکر بغدادی” از القاعده جدا شد و پس از خشونتهای سوریه که به جنگ داخلی در این کشور منجر گشت، مناطق شرقی سوریه را تحت کنترل خود درآورد و دولت اسلامی عراق و شام ” داعش” را بنیان نهاد و یک سال پس از آن به استان نینوا درعراق یورش برده و بزرگترین و کارسازترین پیروزی تاریخی خود را رقم زد. هماکنون داعش در عراق و سوریه با همهی طرفها، منجمله کردها و حتی با جبههی ” نصرت” که از سازمانهای وابسته به القاعده است در حال نبرد است و علیالرغم بمباران گستردهی جنگندههای آمریکا و متحدانش، قادر گشته با همکاری سلفیها، تکفیریها و افراط گرایان سراسر جهان، که به طور مداوم به صفوف این گروه به شدت ارتجاعی میپیوندند، بسیار منسجمتر و قویتر از گذشته در تمامی جبههها به نبرد ادامه دهد.
آمریکا و متحدانش به قول معروف باد کاشتند و طوفان درو کردند. بدون تردید متهم اصلی سر برآوردن القاعده و داعش و سایر گروههای ارتجاعی و جهادی که اینک خاورمیانه، شمال و شاخ آفریقا را به عرصهی تاخت و تاز خود تبدیل کردهاند، آمریکا و متحدانش، بویژه بریتانیای کبیر است. آنان بودند که بدون توجه به محتوای اسلام سیاسی و مخاطراتی که متوجه جامعهی بشری، مدنیت، پیشرفت و دمکراسی میشود، برای ضدیت و مقابله با اردوگاه سوسیالیسم، شرایط مناسب و بستر لازم برای گسترش این ایدئولوژی و باور ارتجاعی را فراهم آوردند. آنان بودند که بدون توجه به اسلام سیاسی و افراطی که درصورت بروز گروههای جهادی، سلفی و اسلامگرا، گریبان جامعهی بشری و دمکراسی و پیشرفت را میگیرند، شرایط و بستر لازم برای سربرآوردن این افکار و اندیشههای ارتجاعی را فراهم نمودند. آمریکا و متحدانش بودند که بدون توجه به روا بودن و یا نبودن معضلات پیچیدهای چون معضل اسرائیل و فلسطین، یکطرفه به سود اسرائیل موضع میگرفتند و تمامی قطعنامههای سازمان ملل متحد را علیه این کشور وتو میکردند. متعاقب جنگ 6 روزهی سال 1967 تا کنون دهها بار مجمع عمومی سازمان ملل متحد از اسرائیل خواسته به مرزهای قبل از آغاز جنگ برگردد، ولی اسرائیل وقعی به آنها ننهاده و آمریکا و بریتانیا و دیگر زورمندان غربی نیز در قبال آن ساکت بودهاند. این مورد و بسیاری دیگر از این دست موجب نارضایتی و خشم تودههای مردم در کشورهای عربی و مسلماننشین شده و به گسترش نفوذ گروههای جهادی و سلفی کمک کردهاند. حتی ظهور نامیمون جمهوری اسلامی که حامی سلفیت و بنیانگرایی اسلامی از منظر مذهب تشیع است، محصول اسلام سیاسی است و به جنبشی برمیگردد که سوار برموج نارضایتی منطقهای از سیاستهای آمریکا متحدانش شده است. نباید فراموش کرد جمهوری اسلامی به اندازهی القاعده و دیگر گروههای تکفیری افراطی اسلامی در خلق خشونت و آشوب در بیشتر کشورهای منطقه دست داشته و حتی سازمان تروریستی حزبالله لبنان نیز محصول این رژیم است.
اگر اینک به خاورمیانه و بطورکلی ممالک اسلامی و حتی کشورهای غربی بنگریم، نیک پیداست داعش، القاعده و دیگر سازمانهای تندرو اسلامی روز به روز بیشتر درحال رشد و گسترش هستند و فزون بر کنترل بخش بزرگی از خاک کشورهای عراق، سوریه، لیبی، نیجریه، افغانستان و یمن، معضلات بزرگی چون آواره شدن و فرار دسته جمعی تودههای مردم بسوی اروپا را خلق کردهاند. این بیانگر آن است جنگی که آمریکا پس از یازدهم سپتامبر علیه تروریسم در جهان آغاز کرده، قرین موفقیت نبوده و خطرات گروههای تروریستی بسی بزرگتر از آن است که آمریکا در ابتدا، آن را تصور میکرد. با اطمینان میتوان گفت اگر آمریکا و متحدانش با همکاری کشورهای خاورمیانه نتوانند هرچه سریعتر راهکاری مناسب برای حل معضل دردناک داعش و القاعده بیابند، نهتنها جنگ علیه تروریسم به نتایج دلخواه جامعهی جهانی نخواهد رسید، بلکه خطر بزرگ احتمال دستیابی این گروهها به سلاحهای شیمیایی و حتی اتمی نیز مطرح خواهد شد.
در خاتمه ضمن ابراز نگرانی از گسترش این ” سرطان بدخیم” ، لازم به ذکر است سادهانگاری محض است اگر فرض کنیم تنها ازطریق جنگ میتوان بشریت را از چنگ این بلای ویرانگر نجات داد، برای موفقیت در این جنگ و احتمال دوباره نشدن فاجعهای چون یازده سپتامبر، باید از سویی در تمامی زمینههای اقتصادی و فرهنگی و دینی با آنان به مبارزه پرداخت و از سوی دیگر آمریکا و متحدانش بکوشند معضلات و مشکلات ملی و مذهبی در خاورمیانه و آفریقا و دیگر مناطق مورد منازعه را بطور عادلانه حل و فصل نمایند. معضلات و مشکلاتی که خود در طی یکصد سال اخیر در خلق آنها دست داشتهاند و اینک گروههای افراطی و ضد بشری چون داعش و القاعده، جهت توجیه جنایات خود به آنها متوسل میشوند.
درشمارهی٦٦٤ روزنامه «کوردستان» منتشر شده است