روز ٣١ شهریور سالروز آعاز طولانی ترین جنگ قرن گذشته پس از جنگ ویتنام است. رویا پردازی و جاه طلبی و خصومت شخصی صدام حسین و خمینی در کنار اختلافات مرزی زمینه جنگی ٨ ساله را فراهم کرد که به جز ویرانی و کشته و زخمی شدن بیش از ١ میلیون انسان هیچ دستاوردی برای طرفین نداشت . بدون شک اگر رهبران ایران و عراق انسان هایی صلح طلب و بدور از احساسات و خیال پردازی های ایدئولوژیکی و قومی بودنند می توانستند مشکلات فی مابین را از راه های مسالمت آمیز حل و فصل کنند . صدام حسین آرزوی تسلط کامل بر جهان عرب و سپس قدم نهادن بر جای پای ابر قدرت ها را در سر می پروراند و خمینی هم رویای حکومت اسلامی در سرتاسر جهان ! نمونه کسانی در نقشه های بلند پروازانه خود آنچنان مغرورانه غرق می شوند که در محسبات خود اشتباهات بزرگی می کنند در تاریخ کم نیست، مانند حمله هیتلر به شوروی سابق بدون در نظر گرفتن امکان اتحاد شوروی با آمریکا و انگلستان و همچنین دست کم گرفتن ارتش بزرگ شوروی و حس میهن پرستی مردم آن کشور ، صدام حسین هم آنچنان تشنه شهرت و قدرت و تسلط بر خاورمیانه و جهان عرب بود که ارتش قدرتمند ایران و حس شدید مذهبی پیروان متعصب خمینی را که تازه به نقطه جوش رسیده بونند و حاضر بودند برای گسترش ایدئولوژی خمینی حتی جان خود را فدا کنند را بسیار دست کم گرفته بود ، پس از آنکه نیروهای ایرانی توانستند ارتش عراق را از خرمشهر بیرون کنند پیش نهاد آتش بس با پرداخت غرامتی از سوی عربستان به ایران شد اما ایران نپذیرفت ! آیا واقعا خمینی پس از برسی و محاسبات دقیق این تصمیمات را می گرفت ؟
صدام حسین پس از شکست نیروهایش در خرمشهر به این نتیجه رسیده بود که این جنگ عاقبت خوشی ندارد و نمی تواند به رویاهایش برسد ، از سویی کشورهای عربی به ویژه عربستان این جنگ خانمان سوز میان ایران و عراق را تنها به نفع اسرائیل می دیدند به همین جهت ضمن کمک به عراق خواستار پایان جنگ بودند اما آقای خمینی طور دیگری فکر می کرد ! اینکه آیا تصمیمات آقای خمینی بر اساس محاسبات دقیق سیاسی ، اقتصادی و نظامی بوده یا نه در این مقاله به طور کوتاه مورد برسی قرار می گیرد . پس از شکست عملیات بدر کشور عراق درخواست صلحی با پیش زمینه عقب نشینی نیروهای طرفین به مرزهای بین المللی به سازمان ملل داد اما آقای خمینی بازهم آن را رد کرد! هرچند ایران برای رد درخواست های صلح و آتش بس ظاهر دلایل معقولی از جمله به رسمیت شناختن متجاوز داشت اما در دنیای سیاست و در ساختار سیاسی جهان چیزی به اسم عدالت وجود ندارد و این قدرت ( اقتصادی ، نظامی ، سیاسی و فرهنگی ) است که حرف اول و آخر را می زند نه احساسات ! هرچند که سخنرانی های آقای خمینی و مقامات دولتی و نظامی ایران در آن زمان نشان می دهد که ایران رویای رسیدن به کربلا را در سر داشته نه دفع تجاوز عراق و به رسمیت شناختن متجاوز در سطح جهانی !
خمینی و استراتژی : هر سیاستمداری که با ساختار سیاسی جهان آشنا باشد به خوبی می داند که تغییر نقشه کشورها یا تصرف كشوری توسط كشور دیگر بدون پشتیبانی یا هماهنگی یکی از ابر قدرت ها به ویژه آمریکا و روسیه تقریبا غیره ممکن است و در صورتی که منافع ابر قدرت ها به خطر بی افتد با پشتیبانی قطعنامه ای در شورای امنیت برای سر جا نشاندن متجاوز حتی از قدرت نظامی هم استفاده خواهد شد برای نمونه حمله به عراق در پی تصرف کشور کویت ! آقای خمینی از همان ابتدای بدست گرفتن قدرت شعار صدور انقلاب به جهان را سر می داد و به جنگ ایران و عراق به عنوان فرصتی برای تسلط بر کشور عراق نگاه می کرد ، جدا از ین بحث که آیا امکانات اقتصادی ، نظامی ، تکنولوژیکی و سیاسی ایران امکان تصرف عراق را به رهبران ایران می داد یا نه باید آقای خمینی این مسئله را مورد برسی قرار می داد که واکنش قدرت های جهانی به ویژه شوروی و آمریکا و کشورهای عرب منطقه نسبت به نزدیک شدن نیروهای ایرانی به بغداد چه خواهد بود ، متاسفانه آقای خمینی نه خود توان و معلومات برسی چنین مسائل پیچیده ای را داشت و نه به حرف کسی هم توجه می کرد،بدون شک اگر ایران قادر بود ارتش عراق را در هم بشکند و به بغداد نزدیک شود با دخالت و واکنش مستقیم كشورهای عرب منطقه به ویژه عربستان روبه رو می شد و حتی آمریکا و شوروی هم اجازه تصرف بغداد بدست ایران را نمی دادند چون توازن منطقه بکلی بهم می خورد ، درک اشتباه و خیال پردازی آقای خمینی باعث شد جنگ ایران و عراق پس از عملیات موفق بیت المقدس و پیشنهاد آتش بس و دادن غرامت از سوی كشورهای عرب به ایران برای ٦ سال خونین دیگر ادامه پیدا کند و سرانجام در بدترین شرایط آتش بس را قبول کند و به تعبیر خودش جام زهر را سر کشد .
آن نامه تکان دهنده بود : پس از آنکه آقای محسن رضایی فرمانده سپاس طی نامه ای نیازهای پنج سال آینده نیروهای مسلح را برای شکست دادن عراق ارائه داد تعبیر آقای خمینی آن بود که آن نامه تکان دهنده بود ! شوکه شدن آقای خمینی از نامه آقای رضایی نشان از ناآگاهی رهبر ایران از مسائل نظامی و اقتصادی ایران بوده است چراکه در آن نامه هیچ چیز عجیب و غریبی ذکر نشده است و حتی لیست نیازهای نیروهای مسلح که در آن نامه ذکر شده بود برای تصرف عراق بسیار ناچیز بوده است و چون ایران قدرت اقتصادی و سیاسی خرید آن تجهیزات را نداشت مجبور به پذیرش آتش بس شد، برای نمونه در پایان جنگ عراق ٤٠٠٠ تانک در اختیار داشت در حالیکه ایران ١٠٠٠ تانک !!! و این در حالی بود که آقای محسن رضایی در نامه اش متذکر شده بود که تا پنج سال آینده برای تصرف عراق به ٢٥٠٠ تانک احتیاج داریم ! همچنین ایران در پایان جنگ ٥٠ فروند از هواپیماهای جنگنده اش عملیاتی بودنند در حالیکه عراق ٦٠٠ هواپیمای جنگنده عملیاتی در اختیار داشت و آقای محسن رضایی در نامه اش درخواست کرده بود که تا پنج سال آینده ٣٠٠ فروند هواپیمای جنگنده نیاز دارند تا بتوانند عملیات سراسری را انجام بدهند ، نکته جالب دیگر آن است که آقای رضایی چند سال قبل تر هم در نامه ای خواستار دریافت تجهیزات نظامی برای ادامه جنگ شده بود اما چون در نامه هیچ عدد و ارقامی ذکر نکرده بوده آقای خمینی که رهبر کشور بوده قادر به درک آن نامه نبوده چه برسد آن را تحلیل و برسی کند ! آقای رضایی چند سال پیش در مصاحبه با صدا و سیمای رژیم در مورد ناگفته های جنگ و نامه ذکر شده در بالا در جواب سوال یکی از میهمانان دیگر برنامه در مورد اینکه چگونه می خواستید تجهیزات را فراهم کنید جوابی داد که نشان از درک پایین و سطحی آقای رضایی از تکنولوژی و دانش تولید تجهیزات نظامی بود و باید از خود پرسید با توجه به دانش کنونی ایشان دانش و درک مسائل نظامی و تولید آنان در ٣٠ سال پیش که فرمانده سپاه بوده در چه حد بوده است ! آقای رضایی در جواب سوال گفت که همان گونه آلمان ها در جنگ جهانی در مدت کوتاهی چند برابر این تجهیزات را تولید کردنند ماهم می توانستیم در پنج سال آن نیازها را تامین کنیم این در حالی است که تجهیزات پیشرفته دهه ٨٠ میلادی و تولید پیچیده آن با دهه ٤٠ بسیار متفاوت بوده است ، لازم به ذکر است که ایران با گذشت نزدیک به ٣ دهه از پایان جنگ هنوز قادر به تولید و خرید تجهیزات نظامی در تعداد ذکر شده در نامه آقای رضایی نشده است !!!
از برسی و تحلیل سخنان و تصمیمات آقای خمینی و فرماندهان جنگ و دیگر مسئولان نظامی کاملا مشخص است که دانش و معلومات بسیار کمتری نسبت به سمت خود داشته اند و با رویا پردازی باعث ویرانی ایران و ریخته شدن خون صدها هزار انسان شدند ، آیا بهتر نبود آقای خمینی در قم مشغول تدریس علموم مذهبی می شد نه رهبر کشور !
درشمارهی٦٦٤ روزنامه «کوردستان» منتشر شده است