بعد از تحکیم استانداردهای بینالمللی بمنظور بررسی سطح پاسخگو بودن و مشروعیت دولتها، ارتباط در بین شهروندان و حاکمیت اهمیتی بیشتری پیدا کرد. به گونهای که خواست و انتظار شهروندان به متنی برای اهمیتدادن سیاست و موضوع اصلی برنامهریزی دولت برای حکمرانی تبدیل شد. به ویژه بعد از پایان جنگ سرد و بلوکبندی سیاسی شرق و غرب، مجموعهای مبانی با ارزش و حقوق بشر جا افتادە شدند یا بهتر آنکه گفته شود جایگاه بهتری کسب کردند.
جمهوری اسلامی هرچند در نتیجهی عصیان مردم بر سرکار آمد، مبارزهی مبارزانی که به نیت آیندهی بهتر از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برایش جانفشانی کردند، نتیجهی دلخواه خلقهای ایران از آن حاصل نشد.
رد کردن سیستمی سیاسی فاقد انسجام با دورهی خود و رویای تاسیس سیستمی مردمی و دموکرات و پاسخگو، خلقهای ایران را در مبارزه پیروز کرد که مسیری تاریخی و چند نسل را به شیوهای تراژدیک طراحی و تجربهای که بسیار برای مردم گران تمام شد و چندین نسل را قربانی کرد.
در حقیقت هر رژیم سیاسی ثمره میزان حدآگاهی و شعور آن مردمی است که بر آن حاکمیت دارد. برهم ریخته شدن این معادله، یا اصلاحات را در پی دارد و یا منجر به انقلابی خواهد شد. اما انقلاب فقط زمانی میتواند آزادی و دموکراسی و عدالت را به تحقق برساندکه جامعه به آن سطح از رشد فکری و اجتماعی رسیده باشد و تمامی این ارزشها در افراد یا اکثریت جامعه نهادینه شده باشند. به تعبیر دیگر، تغییر رژیم سیاسی بدون تغییر فرهنگ سیاسی جامعه روی نخواهد داد. تا زمانیکه مردم بطورکلی بدین نتیجه نرسند که این رژیم سیاسی را نمیخواهند و گونهای دیگر از جهانبینی در وجود تک به تک افراد جامعه ایجاد نشود و نتیجتا اینکه آن آمادگی ایجاد نشود که باید برایش اقدامی ممتد انجام دهند، تغییر بزرگی روی نخواهد داد.
انقلاب 1357 در ایران آن برهەی تاریخی که خواست برای تغییر در بخش بزرگی از جامعهی ایران که آمیختهای از ارزشهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی باشد، نبود. سازماندهی مدرن حزبی بیشتر از آنکه در نتیجه ی بینش و آگاهی از مشکلات جامعه باشد، تقلیدی یا وابسته بە ایدئولوژیهای دیگری بود.
این حزب و تحزب نبود تا افکار عمومی را جهتدهی و نقشهی حکمرانی را بریزد و برای استراتژی که برای آیندهی کشور داردط تبلیغات کند! بلکه عدهای فرصت طلب دینی با برانگیختن احساسات دینی جامعه، توانستند قدرت را در دست گیرند.
وضعیت کنونی ایران در مرحلهی کشمکش نسل جدید فکری جامعه برای زدودن آثار چهل سال حاکمیت دینی است. آماده بودن جامعهای ایران برای رسیدن به سیاستی که در آن به حقوق بشر احترام گذاشته شود و حاکمیت سیاسی دموکراتیزه گردد تا حدودی احساس می شود.
در ایران سیاست به معنای محدودش در قدرت سیاسی بکلی شکست خورده است. شکست بدین معنا چه در سطح خارجی و چه در سطح داخلی مشروعیت جمهوری اسلامی زیرسوال رفتهاست. آن اهدافی که جمهوری اسلامی که خارج از هنجارهای جوامع بین المللی و تحت عنوان توسعه ی انقلاب اسلامی که در سیاست خارجی برای آن تبلیغ میکند نه فقط به نتیجهای نرسیده است حتی زمینەهای وجود آنان نیز از میان برداشته شدهاند.
جمهوری اسلامی که برای برافراشتن پرچم انقلاب اسلامی در جهان اسلام تبلیغ میکرد اکنون نه فقط از جانب کشورهای غربی بلکه از سوی کشورهای اسلامی هم منزوی شده است. در حال حاضر کشورهای عربی ایرانی را دشمن اصلی خود میدانند نه اسراییل!
اخیرا شاهد پیمانهای توافق در بین اسراییل و بخشی از کشورهای عربی علیه ایران بودەایم. توافقی که شکست بزرگی به سیاست تشکیل “جبهه مقاومت” که جمهوری اسلامی آنرا تبلیغ و هزینهی هنگفتی هم برایش صرف کرد، وارد آورد. این اهداف نشان دهندهی آنانند که این مسیر صلح ادامه خواهد داشتد و کشورهای اسلامی دیگری هم بدان خواهند پیوست.
مداخلەهای جمهوری اسلامی در امور داخلی کشورهای منطقه، موجی از عصبانیت و نفرت را در این کشورها علیه ایران ایجاد کرد. دیدیم که چگونه معترضان در اعتراضات یکی دوسال اخیر در عراق و لبنان بصورتی آشکار شعار علیه ایران سر میدادند. انقلاب ایران که قرار براین بود، به کشوهای همجوار صادر شود و جبههی گستردهای علیه یهود شکل دهد برعکس جواب داد و نتایج خفت باری به روند اقتصادی و اجتماعی مردم ایران وارد کرد.
سیاست توسعهی تکنولوژی اتمی که نزدیک سهدهه بودجهی هنگفتی صرف آن شد نتوانست – همچنانی که در ابتدا برایش تبلیغ میکرد- انرژی برق نیز تولید کند و توانایی آنرا هم نداشت توان دفاعی ایران را افزایش دهد.
در نتیجهی چنین سیاستی، تردیدی همزمان با موضع گیری جامعهی بینالمللی علیه ایران را در پی داشت. در نتیجه با اعمال تحریمها بر ایران، فقر و بیچارگی را برای مردم ایران ببار آورد. پایین آمدن بهای ریال در برابر دلار و تورم افسارگسیخته اخیر در ایران مردم را به ستوه آورده و طبقهی متوسط را ضعیفتر کرده است. به گونهای که اکنون در ایران
طبقهای متنفذ در حاکمیت با استفاده از رانت دولتی توانستهاند، بخش اعظمی از ثروت و داراییهای کشور را تحت کنترل خود بگیرند و از سوی دیگر بیشتر مردم هم در زیرخط فقر قرار گرفتە که حتی توانایی تامین مایحتاج اولیهی روزانهی خود نیستند. این چنین تفاوت طبقاتی، صلح و آرامش اجتماعی و حتی اخلاق اجتماعی را بسوی فروپاشی بردهاست.
در خصوص وضعیت داخلی بدلیل نادموکراتیک بودن سیستم سیاسی در ایران با پیرویکردن از سیاست سرکوب و سانسور و همچنین پاسخگونبودن دولت در برابر خواستههای طبقات مختلف جامعه، جریان گستردهای نارضایتی را ایجاد و روز به روز ضمن گستردهتر شدن، منسجم تر و هدفمندتر علیه رژیم می ایستد. ادامهدار بودن این موج از نارضایتی کمکم ایران را بسوی وضعیتی انقلابی سوق میدهد.
شرایط انقلابی آن زمانی است که ادامه حیات جامعه به نسبت زیادی با شکاف افتادن در بین مردم و حاکمیت گستردهتر و تمامی شبکههای ارتباطی جامعه با سیستم سیاسی قطع شوند. بر همین اساس مردم در پی تغییرات اساسی خواهند بود و زمینههای نابودکردن نظم قدیم و آوردن نظمی جدید را ایجاد خواهند کرد. وضعیت انقلابی، وضعیت دوباره تعریف کردن تمام ارزشهای سیستم جامعه است.
با نگرشی بر آن بحرانهایی که یقه جمهوری اسلامی را گرفتهاند به ویژه در این سالهای اخیر، میتوان گفت: وضعیت انقلابی در آیندهی نزدیک در ایران قابل انتظار است. اعتراضات سراسری در بهمن 96 و آبان 98، اعتراضات کارگری و معلمان و صنعتگران و… که شعار اصلی معترضان تمامی سیستم سیاسی را مورد هدف و بە چالش کشید، مبرهن این واقعیت است که شکاف عمیقی در بین مردم و حاکمیت ایجاد شده است.