نزدیک شدن یک هواپیمای روسی به ناو هواپیمابر آمریکایی در نزدیکی شبەجزیره کره و همچنین عبور کشتی نظامی آمریکا در نزدیکی جزایر مصنوعی چین در دریای جنوبی چین و در پی آن اخطار چین به آمریکا در چند روز گذشته حوادثی بودند که اگر یکی از طرفین از خود خویشتنداری بیشتری نشان نمی داد، مطمئنا به بروز درگیری میان نیروهای حاضر در صحنه منجر میشد. افزایش حوادثی همچون نزدیک شدن هواپیماها و کشتیها و زیردریاییهای قدرتهای بزرگ به محدوده یکدیگر در یکی دو سال گذشته نمیتواند اتفاقی باشد و مطمئنا بیارتباط با قضیه اوکراین ، سوریه و مناقشات دریای جنوبی چین نیست، هرچند میزان تنشهای اخیر میان قدرتهای بزرگ بسیار کمتر از دوران جنگ سرد است، اما با توجه به مشکلات و تضاد منافع قدرتهای بزرگ و ظهور قدرتهای نو در نقاط مختلف جهان می توان این گونه رویدادها را سرآغازی برای شروع جنگ سردی نوین و صد البته خطرناکتر از جنگ سرد قبلی دانست. هر چند که دیگر نظیر دوران جنگ سرد اختلافات ایدئولوژیکی شدید مانند تضاد لیبرالیسم و کمونیسم وجود ندارند، اما تغییر آهسته موازنه قدرت در جهان و وجود اختلافات ارضی، ملی، قومی و مذهبی دو عامل اصلی افزایش تنش ها در جهان هستند که به مرور جهان را به طرف جنگ سردی نوین می برند که به اختصار بە بررسی آنها میپردازیم.
١) تغییر موازنه قدرت کشورها:
رشد سریعتر اقتصاد کشور چین و کشورهای جهان سوم مانند هند، پاکستان، برزیل، ترکیه، عربستان و … در مقایسە با کشورهای غربی و همچنین فراهم بودن شرایط توسعه و رشد اقتصادی در آن کشورها به مرور از فاصله میان کشورهای پیشرفته و قدرتمند جهانی با کشورهای جهان سوم می کاهد و کم شدن فاصله اقتصادی و تکنولوژیکی و در پی آن کم شدن فاصله قدرت نظامی، باعث برهم خوردن موازنه قدرت در سطح جهان شده و هرچه این فاصله کم تر میشود، موازنه یادشدە تغییر بیشتری می کند و در پی آن طرفین برای حفظ منافع ملی خود یا بدست آوردن منافع بیشتر و سهم بیشتر از قدرت جهانی درگیر تنش با یکدیگر می شوند، که در ٢ دهه گذشته و پس از فروپاشی شوروی و تغییر شرایط سیاسی جهان و پایان جنگ سرد میان بلوک شرق و غرب شاهد افزایش اینگونە تنشها به شیوەها و دلایل دیگری هستیم. این تغییرات هر چند نسبت به حجم اقتصادی کشورها کم است، اما به مرور زمان، تغییرات آنچنان بزرگ خواهد بود که تقریبا جایگاه کنونی بسیاری از کشورهای قدرتمند با کشورهای جهان سوم تغییر خواهد کرد. برای نمونه در سال ٢٠١٤ تولید ناخالص داخلی کشور هند حدود ٢٠٠٠ میلیارد دلار و کشور انگلستان حدود ٢٩٠٠ میلیارد دلار بوده که مؤسسه مطالعات گلدمن ساکس پیشبینی کرده است که تا سال ٢٠٥٠ تولید ناخالص داخلی هند حدود ٢٤٩٠٠ میلیارد دلار خواهد شد و کشور انگلستان حدود ٥٦٩٠ میلیارد دلار! این تغییرات به حدی بزرگ و شدید است که تا سال ٢٠٥٠ اقتصاد کشور هند از مجموع اقتصاد کشورهای انگلستان ، فرانسه و روسیه بزرگتر خواهد بود و این سؤال پیش خواهد آمد که آیا کشور هند خواهد پذیرفت که ٣ کشور نامبرده عضو دائم شورای امنیت باشند و سهم بیشتری از قدرت سیاسی جهان را دارا باشند! نمونه دیگر کشور چین است که در سال ٢٠١٤ با تولید ناخالص داخلی حدود ١٠٣٠٠ میلیارد دلار پس از آمریکا با ١٧٤٠٠ میلیارد دلار بزرگترین اقتصاد جهان بود، اما طبق پیشبینیهای مؤسسه مطالعات گلدمن ساکس در سال ٢٠٥٠ تولید ناخالص داخلی چین حدود ٥٢٦٢٠ میلیارد دلار خواهد بود که از مجموع تولید ناخالص داخلی کشورهای آمریکا ( ٣٤٥٠٠ میلیارد دلار ) و روسیه (٨١٠٠ میلیارد دلار ) و ژاپن ( ٧٣٧٠میلیارد دلار) بیشتر خواهد بود و به طور یقین چین از قدرت اقتصادی و نظامی خود برای افزایش جایگاه سیاسی و تاثیرگذاری بیشتر در تمام جهان استفاده خواهد کرد و این مسأله موجبات ترس و نگرانی قدرتهای بزرگ را فراهم آوردەاست. لازم به ذکر است که میان قدرت اقتصادی و قدرت نظامی رابطه مستقیمی وجود دارد و هر کشوری که قدرت اقتصادی بیشتری داشته باشد می تواند منابع مالی زیاتری را صرف تحقیق و تولید تسلیحات نظامی کند ( البته نباید برتری تکنولوژیکی را از یاد برد ). کشور چین در چند دهه گذشته همراه با رشد اقتصادی بودجه نظامی خویش را نیز را افزایش داده و اکنون پس از آمریکا با ٥٢٧ میلیارد دلار ( منبع مؤسسه گلوبال فایر پاور سال ٢٠١٤) با بودجه نظامی ١٤٥ میلیارد دلار در رتبه دوم قرار دارد و کشور روسیه با بودجه ٦٠ میلیارد دلار در رتبه سوم. البته علیرغم آنکه روسیه بودجه نظامی به مراتب کمتری از چین ، اما به دلیل دارا بودن تکنولوژی نظامی برتر نسبت به چین از این کشور بسیار قدرتمندتر است. اما بدون شک همانگونه که در دههای گذشته فاصله تکنولوژیکی چین با آمریکا و روسیه کمتر شده است، در آینده به علت سرمایه گذاری کلان چین در بخش تحقیقات و فنآوری، شاهد کمترشدن این فاصله خواهیم بود و چین به مرور جایگاه نظامی روسیه را خواهد گرفت. با اینحال بسیاری از کارشناسان نظامی بعید میدانند که چین تا سال ٢٠٥٠ از نظر قدرت نظامی از آمریکا پیشیگیرد، اما همانگونه که اشاره شد این تغییرات در جایگاه اقتصادی و نظامی، باعث تغییر در رفتار و سیاست کشورها خواهد شد.
٢) وجود اختلافات ارضی، ملی، قومی و مذهبی: هرچند که وجود اختلافات ارضی به تنهایی از عوامل جنگها و کشمکشها و مناقشات نبوده است، اما همیشه به عنوان یکی از دلایل اصلی جنگها و بعضی اوقات بهانه اصلی جنگها بوده است، پس از جنگ جهانی دوم جنگهای پاکستان و هند، آرژانتین و انگلستان، ارمنستان و آذربایجان و … بیشتر به دلیل اختلافات ارضی بوده و در بسیاری موارد اگر اختلاف ارضی وجود نداشت، جنگی صورت نمی گرفت.
در اینجا با توجه به محدودیت یک مقاله تنها به بررسی اختلافات ارضی چین با همسایگان بر سر دریای جنوبی چین خواهیم پرداخت که بدون شک به دلیل اهمیت این دریا و همچنین حضور چین به عنوان طرف اصلی ماجرا از بزرگترین و پر اهمیتترین و خطرناکترین اختلافات ارضی جهان است که در صورت لاینحل ماندن و افزایش تنشها احتمالا به جنگی فراگیر تبدیل شود که تمام جهان را مستقیم و غیر مستقیم درگیر سازد. دریای جنوبی چین که بعد از اقیانوسها بزرگترین منطقه آبی جهان است به دلایل اقتصادی و امنیتی دارای اهمیت فوق العاده بالایی می باشد. اختلافات چین با کشورهای ویتنام، فیلیپین و مالزی بر سر این دریا روز به روز بالا می گیرد و آمریکا هم به بهانه دفاع از حق کشتیرانی آزاد و تأمین امنیت آن منطقه وارد ماجرا شده و این امر تنشهایی را در روابط آمریکا و چین به وجود آورده که نمونه آن را در چند روز گذشته پس از عبور کشتی نظامی آمریکایی از این منطقه مشاهدەکردیم. نیت اصلی آمریکا مهار غیر مستقیم چین از راه توازن قوا است و با حمایتهای نظامی از کشورهای همسایەی چین می خواهد چین را آنچنان با مشکلات منطقهای مشغول کند کە نتواند در امور بینالمللی مداخله بیشتری نماید و همینطور با امنیتی کردن منطقه تا حدودی به اقتصاد چین ضربه بزند، چون کشورهای همسایه چین مایلند با آن كشور همکاری اقتصادی بیشتری داشته باشند و این به نفع همه آنها است، اما از طرفی بشدت از افزایش قدرت روزافزون نظامی و اقتصادی چین هراسانند و همین امر برای اقتصاد چین مضر است.
نمونه بارز اختلافات ملی و مذهبی کشور سوریه است که به مکانی برای زورآزمایی و جنگ نیابتی قدرتهای جهانی و منطقه ای تبدیل شده و بدون شک اگر از ابتدا مرزهای سوریه بر مبنای دیگری طرحریزی می شد و یا در طول چند دهه گذشته دموکراسی در آن کشور استقرار مییافت، اکنون دولت و ملتهای سوریه تاوان اختلافات قدرتهای بزرگ را نمیدادند. برخوردهای جزیی نیروهای نظامی قدرتهای بزرگ از آنجا مایه نگرانی است که اختلافات ارضی ، مذهبی ، ملی و قومی حل نشده در جهان همانند بشکهای باروتی میمانند که یک درگیری ساده می تواند اوضاع را از کنترل خارج کند و باعث انفجار بشود!
بدون تردید آمریکا نمی خواهد جایگاه ویژه خود را در جهان از دست بدهد و از طرفی کشورهای روسیه، چین، هند، پاکستان، برزیل، ژاپن، آلمان و … هم با توجە بە قدرت اقتصادی و نظامی خود به دنبال کسب جایگاه بهتری برای خویش هستند. منافع کشورهای جهان به حدی به همدیگر وابسته است که نمیتوان بیشتر کشورها را در دو دسته دوست و دشمن جای داد و همین امر مسأله را بسیار پیچیدەتر کردەاست و چە بسا با تغییر تدریجی موازنه قدرت در جهان شاهد افزایش تنشها و حتی ایجاد دسته بندیهای بزرگ باشیم که به جنگ سردی دیگر یا حتی جنگ جهانی سوم ختم گردد، مگر آنکه روابط بینالملل و ساختار سیاسی جهان و نهادهای بینالمللی از نو و بر اساس عدالت و حقوق همه انسان ها با ملیتها و ادیان مختلف پایەریزی شود نه بر اساس قدرت و زور چند کشور .
( منبع: آمار اقتصادی سال ٢٠١٤ بانک جهانی )
درشمارهی٦٦٧ روزنامه «کوردستان» منتشر شده است