جمهوری اسلامی ایران در حالی به حیات سیاسی خود ادامه میدهد که زندگی و وضعیت گذران مردم از هر زمانی دیگر دشوارتر و سختتر شدهاست. رهبران رژیم از یکسو در تلاشند تا شرایط کنونی را آنقدر که میتوانند طبیعی نشان داده و تا آنجایی بتوانند مانع از انفجار اعتراضهای جمعی شوند. تا جایی که رئیس جمهور خوش مشرب و زرگرشان، عیار رژیم را به حد و قوارەی آلمان میگیرد و ادعا میکند وضعیت کنونی اقتصاد ایران به مراتب بهتر از آلمان است!
از سوی دیگر رهبر رژیم هم مردم را به مقاومت بیشتر تشویق کردە و تقصیر تمامی مشکلات مردم را از دوش خود و رژیم برداشته و متوجە «دشمن»! کردە که موجب تحریمهای کنونی شدهاند.
تلاش رهبران رژیم برای گمکردن آدرس دلایل وضعیت اسفبار کنونی ایران بیهوده و آب در هاون کوبیدن است. بدین دلیل که بر کسی پوشیده نیست که تمامی بحرانهای کنونی کشور ثمرهی چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی و سیاست داخلی و خارجی این رژیم است.
رهبران رژیم از ابتدا با گفتمان ایدئولوژیک «صدور انقلاب» به تمامی کشورهای منطقه اعلام جنگ کردند. بعدها که دچار جنگ با عراق شدە و میشد در سال نخست بدان پایان داد، برای نیل بە هدفی سیاسی – که یکدست کردن حاکمیت به بهانهی شرایط جنگ- بیش از هفت سال آن را ادامه داد که آثار ویرانگر آن هم اکنون نیز بعد از سه دهه در کشور کاملا مشهود است.
در چهار دهه گذشته، پول ملی کشور سال به سال و ماه به ماه و اکنون حتی روز به روز بیشتر ارزش خود را از دست میدهد. اقتصاد کشور از منظر ناکارامدی در منجلاب فساد غرق شدە و مداوما در حال محدودتر شدن است. سرمایەگذاری خارجی بدلیل امتیازخواهی سپاهپاسداران و سیاست فتنهانگیزی رژیم در منطقه مداوما در حال کاهش و بخش خصوصی هم بسوی ورشکستگی و تجارت خارجی نیز چندین برابر کاهش یافتە و نفس اقتصاد کشور را به شماره انداخته است.
برای همین زمانی که مسئولین رژیم فروپاشی اقتصادی کشور را در چهاردهه گذشته حاکمیت خود میبینند و نه توانایی و ارادهی حل آنرا در خود میبینند؛ مقصر تمامی این چنین شرایطی را بر عهدهی عوامل خارجی میاندازند!
جمهوری اسلامی این عوامل خارجی را مسبب اصلی بحران در کشور ذکر میکند و احتمالا در آینده هم بیشتر از حال حاضر دامنش را خواهند گرفت. بدلیل اینکه جناح قدرتمند جمهوری اسلامی در مسائل بینالمللی که با مداخله در کشورهای منطقه و تدارک و مهیاکردن ملیشیا و گروههای مسلح برای بکارگیری در جنگی نیابتی محدودهاش بستهتر خواهد شد. برای مثال: در عراق حکومت مرکزی این کشور دیگر خواهان آن نیست که از زوایهی نرمش با حشدالشعبی و حاکمیت در پناه وابستگی بە جمهوری اسلامی منافع استراتژیکشرا با آمریکا و اروپا به خطر بیندازد.
در سوریه هم نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی نه تنها میدانداری بلکه توانایی هرگونه حرکتی را از آنان سلب کردهاند. کشورهای عربی منطقه و آمریکا و اروپا هم با علیرغم اختلاف نظر در مورد پارەای از موضوعات، اما در راستای روابط کلیدی فیمابین؛ ناچار بە اتخاذ مواضع مشترک علیە جمهوری اسلامی میشوند.
هر زمان نیز کە حلقهی فشار تحریمها بیشتر رژیم را در تنگنا قرار میدهد، مسئولان رژیم ناگهان به یاد مردم افتادە و آنان را سپر بلای خود قرار دادە و از مردم میخواهند که بیشتر مقاومت کردە و تاب بیاورند. اما نمیپرسند سهم مردم از ایجاد چنین بحرانهایی که برای کشور ایجاد شده چه مقدار است که اکنون باید آن مقاومت سهم آنان و وظیفهشان باشد؟ آیا این مردم هستند با دنیا در جنگ هستند یا رهبران نظام؟ آیا این مردمند که اختلاس میکنند یا مسئولان ریز و درشت حاکمیت؟ آنان، حتما مردمند که ارز برای واردات دارو و کالاهای ضروری میگیرند، اما یا ارز را بر نمیگردانند یا در عوض ماشینهای لوکسی همچون پورشه وارد میکنند؟ اینان مردمند یا وابستگان بە مسئولین؟ مردم از بیکاری وگرسنگی انقلاب نکردند اما اکنون گرسنه و بیکار و فقیرند. این تاوان کیست بجز خودشان و سهم مردم از این حاکمیت فقط محنت و فقر و بینوایی است که حالا هم باید سپر بلای حاکمیت کثیفشان باشند.
واضح است کە در بین مردم و جمهوریاسلامی قراردادی اجتماعی وجود ندارد تا مسئولین بدان پایبند باشند. جمهوری اسلامی خارج از آن مصیبتی که بر مردم و کشور روا داشته، خصومت تمامی دنیا را هم برایشان به ارمغان آورده است که هیچ، اکنون خود مردم نیز با سیستم دشمن هستند.
این رژیم چهار دهه است که برای جنگ با آزادیخواهان، حقطلبان و اقلیتهای قومی و دینی شمشیر از رو بسته و سطح سرکوب و نارضایتهای عمومی به سطحی رسیده که مردم آمادهی جان دادند تا آیندهی بهتر برای نسلهای بعدی ایجاد شود.
جمهوری اسلامی اکنون در سختترین روزهای عمر خود رسیده است. از یکسو حکومت دینی با خصوصیات تعصبی و تحجرش نمیتواند خود را با شرایط کنونی جهان وقف دهد و از سوی دیگر بدلیل نارکارآمد بودن در اداره کشور و فسادی که سراپای کشور را فراگرفته که دلیلی برای بروز انواع بحرانهایی که توانای حل آنرا ندارد، شده است.
با این اوصاف، چهار دهه هم به سیاست هژمون گرای تشیع با تخصیص منابع کلانی از کشور این رژیم را به خاک سیاه نشانده است.
آنکه رژیم در این روزها بدان تکیه کرده است نخست ددمنشی نیروها و نهادهای سرکوب می باشد که تاکنون نقش مهمی در تداوم عمر حاکمیت داشتە است. دوم؛ کورسو امیدی که به احتمال تغییرات در ادارەی سیاسی کاخ سفید در پی انتخابات ماه آیندەی این کشور، تا از این حیث نفسی تازە کنند و راهی برای رهایی از چنین بن بستی را بیابد. البتە تغییر رئیسجمهوری نیز نمیتواند فریادرس این رژیم باشد، چونکه مسائل کلیدی جمهوری اسلامی با ایالات متحده کماکان بە قوت خود باقیست.
جامعەی ایران بە انبار باروتی میماند که در انتظار جرقەای برای شعلەور شدن است. این وضعیت هم زمانی به نفع مردم خواهد بود که نیروهای مترقی و دموکراتیک بە عنوان آلترناتیو این رژیم در میدان باشد و بخواهد این تغییرات را مدیریت کنند.