هر چند روشهای مختلفی برای استقرار و برقراری موقت و گاها طولانی مدت هر حکومتی متصور است ولی مطلوب ترین روشهای برقراری و استقرار یک حاکمیت، قوانین مبتنی بر نیاز افراد جامعه یا حداقل اکثریت قابل توجهی از افراد آن باشد که ماحصل آن تقویت حس همراهی مردم با سیستم قانونگذاری و رعایت خودساخته قوانین باشد. معمولا میزان تبعیت از قانون یکی از سادهترین و ابتداییترین شاخصهای مشروعیت هر نظامی است – هر چند یک شاخص مستقل و دقیق نیست. البته در این مرحله به این که چه شکلی از حاکمیت معقول و ایدهال است کاری نداریم.
از این رو حتی نابسامانترین ساختارهای حاکمیتی که با بدنه جامعه فاصله معنیداری پیدا کردهاند. سعی میکنند ساختار قانونی خود را به شکلی تغییر دهند که بخشی از جامعه را با خود همراه کنند؛ چرا که اتکا به روال های سخت گیرانه و استفاده از زور هم بسیار پرهزینه است و هم این که به تدریج سطح آستانه تحمل عمومی به میزان فشار تغییر پیدا کرده و تحمیل فشار بیش از حد می تواند منجر به آن شود که کل ساختار از کنترل خارج شود.
در این بین یکی از عواملی که می تواند باعث شود که افراد جامعه تحمل بیشتری در پذیرش حکومت – حتی ساختار های تمامیت خواه – خصوصا در شرایط اضطرار را داشته باشند. باور به تلاش حاکمان برای حل مشکل و به سامان رساندن معضلات یا دفع شر بزرگ از جامعه است. یعنی با وجود این که روال طبیعی جامعه به دلایل مختلف از جنگ با کشور دیگر گرفته تا حوادث طبیعی یا سوء مدیریت و …. مختل شده است ولی باور جمعی آن است که حاکمان در صدد رفع محدودیت ها هستند. از این رو مردم با آستانه صبر بیشتری تلاش می کنند که دوران گذار را تحمل کنند و امیدواراند که این دوران موقت بوده و به زودی تمام شود.
هر چند اگر این مشکلات ریشه در ناکارآمدی و یا تضاد منافع حاکمان با آحاد جامعه داشته باشد، معمولا این حس کم رنگ تر میشود ولی به هر حال به دلیل این که درصد قابل توجهی از اکثریت هر جامعه ای در رسته طیف خاکستری قرار دارند – یعنی هر چند با حاکمان حس همراهی ندارند ولی آنچنان خود را در تضاد منافع نمی دانند که نسبت به روال موجود اعتراضی کنند -، سعی می کنند با قانع کردن خود و اعتماد به گفتار حاکمان؛ چشم خود را به واقعیت ها بسته و صبوری بیشتری پیشه کنند. ولی چیزی که امروزه در جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم که سیگنال ها و پیام های ضد و نقیض مسئولین به شکلی در جامعه منعکس میشود که حتی ساده دل ترین و خوشبین ترین افراد هم نمی تواند خود را قانع کنند که این چه که مطرح میشود قابل اعتماد است و عملا هر آنجا که حاکمیت قدرت اعمال مستقیم قدرت را ندارد شاهد آن هستیم که مردم به هیچ یک از گفتار و برنامه های حاکمان اعتماد ندارد و بسیاری از اوقات دقیقا برعکس آنچه که حاکمان انتظار دارند، عمل می کنند.
مثلا در بازار سرمایه و بورس که چند وقت است که نقل محفل بسیاری از مردم ایران است مردم با تشویق ارشدترین مقامات حاکمیتی یعنی از رهبری تا رییس دولت و … به این بازار به امید سود های خارج از انتظار که خود مصداق بارز عوام فریبی است، وارد شدند و امروزه می بینند که ظاهرا همه آنچه که گفته شد پوششی بود برای تامین منابع مالی مورد نیاز حکومت و امروزه حتی با تحمل ضرر و زیان سنگین هم شانس خارج کردن باقی مانده سرمایه خودشان را ندارند و هر وقت هر یک از مقامات حکومتی – با هر سطحی – سعی می کنند با نوید گشایش و تغییر و خبر خوب مردم را به ماند در بازار تشویق کنند؛ باور عمومی آن است که این ادعا ها کذب بوده و هدف آنها و حاکمیت در دایره منافع مشترک قرار ندارد.
البته مثال بورس صرفا یک نمونه فراگیر و قابل درک برای بخش عمده مردم ایران است والا هر کدام از ما تجربیات انفرادی و یا جمعی متفاوتی در این زمینه دارند که همان حس عدم اطمینان و عدم هماهنگی منافع حاکمیت و خودمان را درک کرده ایم.
مثلا بازار خودرو که با قیمت دستوری دلار ، ممنوعیت واردات خودرو و اجبار مردم به خرید خودرو های ایرانی منجر به بازار کاذبی شده است که مردم مجبور اند خودرو های قدیمی و کم کیفیت را به قیمت خودرو های به مراتب بروزتر و معقول جهان خرید و فروش کنند و ماحصل این سفته بازی و رانت خواری تحمیل هزینه اضافه به مردم و کسب درآمد برای ویژه خواران است و امروز هر کودکی می داند که با هزینه ای که امروزه برای خودروی مانند ال نود می شود می توان در سایر نقاط جهان خودروی به شکل قسطی و با کیفیت به مراتب بالاتر را تهیه کرد و اخبار محدود کردن میزان عرضه توسط شرکت های داخلی و بازی های که قیمت ها خود رو را روز به روز اضافه می کنند آنچنان زیاد است که هیچ کس باور ندارد که روند موجود یک روال طبیعی بوده است و عمل کرد و گفتار مدیران و حاکمان را با دلایل چون گران شدن واردات، اثر تحریم ها، حمایت از تولید ملی و جلوگیری از بیکاری از کارکنان فعال در این بخش و… همه را غیر قابل باور دانسته و به آن اعتماد ندارند.
امروزه به مرحله ای رسیده ایم که هر کدام از مسئولین و حاکمان حرفی می زند به جای دلگرمی به عنوان خبری ترسناک و یا بی ربط، موضوع طنزدر جامعه می شود که البته می دانیم طنز های این چنینی، ساده ترین شکل مخالفت و واکنش به سرخوردگی ها جامعه است.
در حال حاضر هر چند دامنه بی اعتمادی به حاکمیت تقریبا کل آن را هدف قرار داده است ولی برخی از جناح های داخل حاکمیت سعی در ارائه آدرس غلط داشته و با انتقاد از مثلا دولت – که می دانیم در ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی چندان نقش پرنگی بازی نمی کند – واکنش جامعه را به سمت آن معطوف کرده اند و نمود آن را در طنز پردازی برای رفتار و گفتار رئیس جمهور، معاون وی، رییس بانک مرکزی و امثالهم می توان دید به این امید که ناکارامدی و اعتماد از دسترفته از سایر بخش های حاکمیت را مخفی کنند ولی حتی خوش بین ترین افراد هم می دانند این دامنه بی اعتمادی به مراتب فراتر از دولت مردان تیم ریاست جمهوری است و دیر نخواهد بود شاهد طنز پردازی برای سایر افراد طبقه حاکم هم باشیم.
هر چند همین امروز هم بسیاری از افراد انتصابی و یا مقامات نظامی اسبق به شدت در معرض چنین انتقاد ها قرار گرفته اند. البته هنوز سطحی از حجاب و مرز ها در جامعه باقی مانده است که با کوچکترین اشتباه طبقه حاکم آن نیز از بین خواهد رفت و آن زمان – یعنی وقتی که بی اعتمادی عمومی به حاکمیت – علنی شود فاصله جامعه با فروپاشی و اضمحلال ساختار های حاکمی بسیار بسیار کم خواهد بود و در چنین شرایطی ایجاد جو اعتماد مجدد حتی در دوران پسا جمهوری اسلامی هم امری پیچیده و مشکل خواهد بود و جامعه ای که تفکر اعتمادی و اطمینان به دیگری در آن خدشه دار شده باشد ؛ التیام و درمان آن کاری زمان بر و طولانی خواهد بود.
نکته دردناک در این داستان این است که هر چند عموم افرادی که حداقل در طیف خاکستری جامعه قرار ندارند، می دانند دغدغه های جمهوری اسلامی و تلاش بر امریکا ستیزی و اسراییل ستیزی و نشر ایده حکومت ولایی، اصولا به هیچ رو با منافع عمومی مردم هم خوانی ندارد ولی با تمام این اوصاف حتی در اطراف همین طبقه حاکم حداقل افرادی که از کمترین بصیرت و آگاهی از باور عمومی جامعه داشتند هم وجود ندارد که به آنها متذکر شود که هر جمله ای را به زبان نیاورد و با سردادن شعار های بی پایه، باقی مانده اعتماد موجود را به فنا ندهد.
یعنی در کل ساختار حاکمان – چه دولتمردان و چه بخش انتصابی – یک نفر وجود ندارد که به رییس جمهوری بگوید که وقتی می دانی که در شرایط بحرانی قرار داریم بی خود دم از گشایش اقتصادی نزن یا با تبلیغات وسیع از اهدا کمک هزینه ماهانه 60 هزارتومنی برای 40 میلیون نفر و 120 هزار تومنی برای 20 میلیون نفر صحبت نکند. این خبر نشان می دهد که سه چهارم مردم کشور به کمک هزینه ای در حد روزانه یک یا دو عدد نان سنگک در روز نیاز دارند. و اگر هم عمق فاجعه آنقدر وسیع است لطفا آن را در خفا و بدون جار و جنجال انجام دهید که همگان ندانند که بین شعار عدم تاثیر تحریم ها و اهداف معوج امریکا ستیزی شما و وضعیت جامعه چقدر فاصله وجود دارد. و یا به اندازه سر سوزنی تردید کنید که ممکن است همین اکثریت محتاج کمک هزینه خرید نان روزانه به این شک بیفتند که اصولا چرا ما بین بیش از 200 کشور مختلف در جهان، باید تنها کشوری باشیم که هدف تحریم باشیم و یا رسالت مبارزه با کشوری را داشته باشیم که بقیه دنیا با آن مشکل آنچنان حادی ندارند و حتی در مورد اسرائیل که حاکمیت آن را غاصب سرزمین های اسلامی و اعراب می داند ، خود اعراب شروع به تنش زدایی کرده اند ولی ما که برای زنده ماندن به کمک هزینه خرید روزانه نان نیاز داریم مکلف به مبارزه با آن هستیم آن هم در شرایطی که در تمام این بیش از چهل سال هیچ گام مثبت و اجرایی در این زمینه بر نداشته ایم و فقط شعار سرداده ایم !
شاید بهتر بود مخاطب این متن حاکمان جمهوری اسلامی بود که تا دیرتر نشده است از شکستن بیشتر حریم اعتماد و اطمینان جامعه جلوگیری کنند و اعتماد را به جامعه برگردانند ولی با آنچه که امروز شاهد آن در جامعه هستیم این آرزوی دور از دسترس است و شاید بهتر باشد به خودمان یاد آوری کنیم عدم اعتماد به حاکمان کە رفتنی بودە و باید از آنان گذر کرد، به معنی عدم اعتماد به خود و دیگرانی چون خودمان نیست و به خودمان و اطرافیانمان یاد آور شویم و بیاموزیم که باید بیش از پیش به خود و هم فکران خودمان اعتماد کنیم و این بی اعتمادی به حاکمان را به خود تعمیم ندهیم.