بیراهه است اگر بگوییم در هزارەی سوم ساختار اجتماعی و اقتصادی و در نهایت سرنوشت روزهای آینده یک کشوربه تصمیم قوای حاکم بسته نیست و شرایط به تحول و تغییر کشوری دیگر وابسته است.
این ویژگی در ابتدای سدەی نوزده میلادی با مستعمرە نشینها امری قابل درک بود و عافیت مستعمرەای که تحت سلطه بود، در همه حال در گرو استعمار کننده بسته بود.
ایران هم در بحبوحه جنگ های اول و دوم جهانی با تراژدی که از سر گذراند کم و بیش در همین سرگشتگی سیاسی بسر میبرد و چشم به کشورهای اشغالگر دوخته بود تا در تعیین سرنوشتش افاضه فیض نمایند.
در سالهای مدرنیته شدن غرب که دغدغه داخلی بر سیاست خارجی اولویت داشت، کشورهای به اصطلاح جهان اول درگیر بازسازی ساختار و مکانیسم اقتصادی و سیاسی مبتنی بر دموکراسی خواهی جمعیت داخلی شدند. همین فرصت کافی بود تا ممالک مستعمره تنفسی تاریخی را تجربه کنند و راه دیگری در پیش بگیرند.
با این مقدمه غرض دست دادن پیشینەای از وابستگی کشوری به قدرت دیگر بود و خواننده محترم این سطور در استخراج جزئیات دیگر منابع متنوعی پیش رو دارد.
دور پیشین انتخابات آمریکا با روی کار آمدن دونالد ترامپ از حزب جمهوریخواه آبستن حوادثی غیر قابل پیش بینی برای ایران بود که رنگ واقعیت به خود گرفت.
ترامپ به غالب شعارهای تبلیغاتی خود بر خلاف رییس جمهوری ایران حسن روحانی، عمل کرد و نقطه عطف کمپین تبلیغیاش در سیاست خارجی را که خروج از برجام بود به کرسی نشاند.
نقطه مقابل او عملکرد ضعیف و به دور از اقتدار روحانی بود. روحانی با شعار کلید یکصد روزه خود بر کرسی ریاست جلوس کرد و دیری نپایید که همان نوید تبلیغاتیاش تبدیل به مضحکه خود و اطرافیانش گردید.
زندگی مردم در کشاکش مشکلات سیر قهقرایی طی میکرد و هئیت دولت با کاریکاتوری از وزرای فاقد توانمندی شعارهای کلیشەای را از خود به نمایش می گذاشتند.
سیاست فشار حداکثری هم که با تعجیل از سوی ترامپ اعمال شده بود دیگر قابل مهار نبود و هربار در تحریم، موسسه و بانک و اشخاص حقیقی و حقوقی بیشتری را شامل میشد.
رشد بی رویه بهای ارز خارجی و متعاقب آن سقوط پول داخلی از سویی و عدم اعتماد به ثبات در اقتصاد از سوی دیگر پیکانی بود که زندگی مردم را نشانه گرفته بود. طبقه فرو دست به قعر سقوط کرد و طبقه متوسط به آرامی جایگاه خود را از دست داد.
واخواهی مطالبات سیاسی و مدنی که در پی خود مولفەهای اقتصادی را هم شامل میشد به آرامی رنگ باخت و طبقه متوسط را از این گردونه خارج کرد. فساد اقتصادی با رانتهای دولتی و وابسته به دستگاه رهبری در داخل هر روز به این گمانەزنیها دامن می زد که هیچ کس یارای پاسخگویی به این آشفتگی نیست و نخواهد بود.
تحریمها نیز به واقع بازوی تقویت نظام حاکم در گسترش زیادەخواهی در منطقه را اندکی متاثر از خود کرد. مردم رنگ دموکراسی خواهی شان کمرنگتر شد و فی الواقع سفره نان شان تبدیل به اولویت اصلی گردید. گرچه در جای جای ایران اعتراضات مدنی هر بار و به هر بهانه رنگ و بوی قیامی جمعی به خود می گرفت اما ماهیت وجودی هر اعتراض به معیشت ختم میشد. از اعتراضات کارگری گرفته تا کمبود بستر زندگی از حیث تامین مایحتاج اولیەای چون آب و برق و گاز که خود از زمره معیشت بود تا اعتراض به افزایش نرخ بنزین همه و همه نشان از این مطالبه بود.
ماحصل تحریم ترامپ رشد بی رویه نقدینگی در بازار و کمرنگتر شدن مطالبه گری قشر متوسط را به آرامی درجامعه منجر شد و این به مرور می توانست قدرت نظام حاکم بر ایران را که متکی بر توتالیتاریسم مذهبی بود بیشتر تقویت کند.
به عبارت ساموئل هانتینگتون در کتاب “موج سوم دموکراسی” ؛ مهمترین عامل در دموکراتیزه شدن یک کشور اقتدارگرا ارتقای وضع اقتصادی آن کشور و پدید آمدن طبقه متوسط است که تنها طبقه حامل ارزشها و رفتارهای دموکراتیک است. هرجا که این طبقه کوچک و ضعیف ماند دموکراسی توفیقی پیدا نکرد. یک طبقه متوسط قوی ضامن اصلی و عامل بنیادین در دموکراتیک شدن جامعه است.
با این اوصاف آنچه که به نسبیت آن می توان باور داشت این است که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حتا برای سران نظام جمهوری اسلامی هم در اولویت برنامه ریزی جهت رسیدن به آمال است.
گسترش جنایات نظام اسلامی در کشورهای همسایه به بهانه محور مقاومت گرچه درین روزها به واسطه توازن مالی اندکی دستخوش نوسان شده، اما سران ایران بی توجه به معیشت و سلامت مردم همچنان در انتظار گشایش مالی در فرآیند پیش رو هستند.
فساد اقتصادی که سخن از آن دیگر تبدیل به عادات روزمره مردم در کوچه و خیابان شده برای حاکمیت هیچ محلی از اعراب ندارد. این عرصه چنان قبح خود را فرو ریخته که حتا در رسانەها هم برای عرض اندام مقابل جناح های سیاسی یکدیگر را متهم به فساد می کنند. رجوع به سخن اخیر رئیس کل بانک مرکزی در روزهای اخیر که عنایت فرمودن؛ 70 تن از صادرکنندگان که ارز را برنگردانده اند ” کارتن خواب ” بوده اند، عمق فاجعه را بیش از پیش نشان می دهد.
با آنچه که پیشتر رفت می توان به جمع بندی سادەای دست یافت که ابهام در اقتصاد سیاست ایران پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تنها به یک عنصر مشهود گره خورده است!
تغیر بنیادین افکار سیاست اسلامی که اسلام سیاسی را با ساختار کهنه خود بر جامعه تحمیل کرده و عملا از اداره امور روزانه مردم نیز عاجز شده و رو به سوی کعبه سفید خود دارد بلکه ازآن امامزاده شفاعتی برای خود حاصل کند.
ضعیف تر شدن مردم و در پی آن حیران گردیدن برای تهیه لقمه ای نان جز فرتوت کردن جامعه و پروار شدن حاکمیت هیچ ثمری نخواهد داشت.
باید به طور قاطع گفت که این نظام مردم را در کوچه بن بست زندگی از یاد برده و راه خروج را نیز مسدود کرده است. یا دیوارها را باید فرو ریخت یا با زانوی اندوه در بغل انتظار مرگ را به سوگ نشست.
واقعیت این است کە نه ترامپ و نه بایدن هیچکدام دغدغه مردم ایران را یدک نمی کشند. هردو با شکلی متفاوت به اجبار هم که شده میخواهند ایران را از چنگ روسیه و چین حتا برای اندک زمان صدارت خود نیز که شده دربیاورند.
سرنوشت مردم را خود رقم می زنند؛ نه این و نه آن که بر ینگه دنیا حاکماند و نه این یکی که به دعا مشغول چپاول است.