انقلاب ایران در سال ١٣٥٧ شمسی محصول مجموعە تحولاتی در مناسبات نوین اقتصادی و اجتماعی بود کە حداقل از اوایل قرن بیستم در ایران اغاز شدە بود. هرچند پروژەی تشکیل دولت-ملت ایران برخلاف غرب، حاصل پروژەی توسعەی همزمان سیاسی و اقتصادی نبود، ولی نهایتا منجر بە ظهور دولت در قالب مدرن آن گردید. تاسیس سازەها و نهادهای دولتی و ایجاد بوروکراسی اداری و بسط کنترل دولت در اقصی نقاط جغرافیای ایران در دوران پهلوی اول کلید خوردە و منجر بە تشکیل دولت در همەی مناطق ایران با تمام تمایزات ملی و فرهنگی گردید کە اتفاقا در تضاد کامل با فلسفەی دولت شهروندی قرار داشت. دولتمردان مرکزنشین تنها راه تاسیس دولت را در یکسانسازی ملل ایران تحت لوای هویتی واحد می پنداشتند و تعدد زبانی، فرهنگی و هویتی را بزرگترین مانع سر راه تاسیس چنین دولتی برمی شمردند. طبق چنین قرائتی از دولت می بایست یک زبان و یک فرهنگ و یک هویت واحد بر دیگر زبانها، فرهنگها و هویتها تحمیل گردد کە آنهم متضمن اعمال قدرت هم از لحاظ سخت افزاری و چە از لحاظ نرم افزاری بود.
ملت کرد از همان آغاز تاسیس دولت مدرن در ایران، بە مقابلە با سیاست یکسانسازی فرهنگی و زبانی پرداخت و ضمن تبری جستن از خصومت با “دیگری”، هویت خود را حفظ نمود. نخبەی مرکزگرای فارس پس از گذشت یک قرن از تلاشهایشان برای تشکیل هویت متحد ایرانی، هنوز بر پروژەی شکست خوردەی “ملت ایرانی” اصرار می ورزند. در حالیکە انکار هویتخواهی ملل غیرفارس و بویژە ملت کرد حتی از جانب یک مرکزگرای وابستە بە حاکمیت دشوار است. اعتراف بە تمایزات فرهنگی و قومی (بە گفتەی مرکزگرایان) چە حاصل مبارزات هویتخواهی ملل فرودست ایران باشد و چە حاصل فهم نخبەی مرکزگرا باشد، گامی مهم در راستای گشودن درهای دیالوگ و گفتگو و توسعەی سیاسی است.
پخش مصاحبەای از سادق زیباکلام، استاد دانشگاه و از مسئولین جمهوری اسلامی در کردستان پس از انقلاب، از جهاتی قابل توجه و نوگرایانە است. قبل از آنکە بە محتوای مصاحبە بپردازم، لازم است اشارە کنم کە بە هیچ وجه قصد ارزیابی شخصیت زیباکلام و یا دیدگاههایش در رابطە با نظام جمهوری اسلامی را ندارم، بلکە تنها در بە ارزیابی دیدگاههایش در ویدئوی مذکور و با توجە بە جایگاه نامبردە می پردازم. از طرفی دیگر موضعم را در رابطە با اظهارات نامبردە نە بە عنوان یک ناسیونالیست کرد، بلکە در چارچوب مفهوم توسعەی سیاسی – کە زیباکلام در این مصاحبە بدان پرداختە است- مطرح میکنم.
- دغدغەی اصلی زیباکلام بە عنوان یک مرکزگرای ایرانی، حفظ ایران متحد است حتی بە قیمت دفاع از دیکتاتوری. وی تنها راه نجات ایران از تبدیل آن بە ایرانستان را حفظ جمهوری اسلامی میداندو ادعا میکند کە با سقوط جمهوری اسلامی، حداقل دمکراسی موجود نیز بە فنا میرود. این در حالیست کە نامبردە علنا بە جمع اضداد پرداختە و جمهوری اسلامی را بدون وجود حداقل شاخصهای دمکراسی، تا حدی دمکراتیک میداندو نگران عقب نشینی دمکراسی در ایران در نبود جمهوری اسلامیست!
- زیباکلام از منظر مقولەی توسعەی سیاسی نظرات خورد را بیان کردە و بە واقعیاتی اعتراف میکند کە در نوع خود کم نظیرند. وی بە درستی معتقد است کە مرکزگریزی حاصل سیاستهای غلط مرکز (جمهوری اسلامی) است. زیباکلام فوبیای خود از تجزیەی ایران را در عقب نشست دمکراسی و بروز آشوب و ناامنی میبیند، چنانچە در وضعیت کنونی ایران کە بە گفتەی وی حاکمیت و جامعە ازهم پاشیدە و نسبتا غیردمکراتیک است (البتە نمرەای غیرواقعی برای دمکراسی موجود در ایران قائل است)، حکومت مرکزی ضعیف شود، جامعە بە آشوب کشیدە شدەو دمکراسی تضعیف میشود.زیباکلام اذعان میکند کە نظام سیاسی در ایران نیاز بە اصلاح گستردە دارد و حتی در این بارە بە رهبر رژیم و نهادهای تحت حاکمیت وی همچون شورای نگهبان، قوە قضائیە و … نیز اشارە میکند. دیدگاه نامبردە در رابطە با حفظ تمامیت ارضی از منظر توسعەی سیاسی، با دیدگاه اکثر نخبگان مرکزگرا چە در عصر پهلوی و چە در دوران حاکمیت کنونی کە تنها بە آسیمیلاسیون هویتهای غیرفارس و تک ساختی کردن ایران می اندیشند، تفاوتی اساسی دارد.
- زیباکلام در بخشی از اظهاراتش مدعی میشود کە در آغاز پیروزی انقلاب، اکثر مردم ایران اعم از قومیتها، بە رهبری خمینی و حاکمیت جمهوری اسلامی و بودن در جغرافیای ایران را پذیرفتەاند، در حالیکە سیاست تبعیض آمیز مرکز موجب شدە است در خواست کردها و دیگر ملل غیرفارس برای ماندن در ایران تردید کنیم. نامبردە با اشارە بە حوادث پس از انقلاب در کردستان میگوید چنانچە کردها در آن زمان آمادە بودند بە گفتەی وی خندق بین ایران و کردستان را پر کنند، اکنون حاکمیت تهران را نمی پذیرند. وی دلیل این تحولات را در نبود دمکراسی و عدم توجه بە خواست کردها نسبت میدهد و در عین حال بە حقوق زبانی، فرهنگی و حتی سیاسی ملل ایران اعتراف کردە و رفراندوم را حق طبیعی آنان میداند با این پیش شرط کە در زمینەای دمکراتیک برگزار شود. نامبردە با تعجب بە گستردگی و فراگیری اعتصاب عمومی ٢١ شهریور ١٣٩٧ اشارە میکند کر در پی حملات موشکی سپاه پاسداران بە مقرات حزب دمکرات کردستان و اعدام سە جوان کرد برگزار شد و حتی بە نوعی خود را در چنین رفتارهایی سهیم میداند و میگوید “… سە جوان کرد را اعدام کردیم، … مقرات حزب دمکرات را هدف حملات موشکی قرار دادیم”، اینجاست کە نە بە عنوان یک آکادمیسین و یا تلیلگر سیاسی، بلکە در قامت سخنگوی نظام و بعنوان بخشی از این نظام ظاهر میشود.
- زیباکلام بطور واقعبینانە بە جامعەی سیاسی دوقطبی ایران اشارە میکند کە بە گفتەی وی در دو سوی دو قطب جریانات تندرو قرار گرفتەاند و آن را محصول توسعەنیافتگی سیاسی در ایران قلمداد میکند و نتیجە میگیرد کە توسعەی سیاسی باید در اولویت قرار گیرد و تا زمانیکە دمکراسی بارور نشود نمیتوان بە توسعەی اقتصادی امید بست. همچنین نامبردە معتقد است درمان تبعیض اقتصادی و مدیریتی در کردستان، خوزستان و دیگر مناطق حاشیەای ایران تنها در تبلور دمکراسی نهفتە است کە این مسالە مستقیما خواست مرکزگریزی را تضعیف میکند. با استناد بە اظهارات فوق میتوان گفت تا زمانیکە قدرت فدرالیزە نشدە و بر همەی جغرافیا و ساکنان این سرزمین اعم از ملیتها و دیگر اقلیتها بطور عادلانە توزیع نشود نمیتوان بە توسعەی اقتصادی امید بست.
- اعتراف بە این مهم کە تشکیل دولت-ملت در ایران تنها با اتکا بە توسعەی سیاسی امکان پذیر است در سخنان زیباکلام مشهود است. این در حالیست کە نخبەی فکری و سیاسی مرکزگرای ایرانی چە پس از مشروطە و چ در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی با رویکرد انزواگرایانە بە ملل غیرفارس، توسعە سیاسی و دمکراسی را تنها در چارچوب گفتمان برتری طلبانەی مرکز تعریف کردەو دمکراسی را فدای پروژەی یکسان سازی فرهنگی و زبانی میکنند. پروژەای کە جهت اجرای آن همەی نهادهای فرهنگی و آموزشی و پلیسی را بە خدمت گرفتەاند و در این راه بە صورت گستردە حقوق بشر را نقض کردەاند. این سیاست برخلاف خواست تمرکزگرایان، منجر بە مرکزگریزی هرچە بیشتر ملل غیرفارس در ایران شدە و اتحاد سرزمینی ایران را بشدت تضعیف کردە است. زیباکلام هنگامیکە امیدواری خود را بە دمکراتیزاسیون جمهوری اسلامی و نتیجتا تضعیف خواست مرکزگریزی اعلام میکند، یا در دام تحلیل غیرواقعی افتادە است یا موقعیت و جایگاهش در نظام باعث شدە است تحولات را در ورای پایگاه آکادمیکش بسنجد.