ایران کشوری کثیرالملە متشکل از فارس، ترک، کورد، بلوچ، عرب و چند ملت کوچک دیگر است. این کشور بە درازای تاریخ حاکمیتش دست بە دست شدە و مرزهایش تغییر یافتەاست، لذا همەی ملتهای ایران در کشورهای همجوار نیز وجود دارند و مرزهای ایران همانند مرزهای اکثر کشورهای جهان بر اساس ترکیب ملی کشیدە نشدە و در واقع دستساز و مصنوع است. بعبارتی دیگر جنگ و لشکرکشی حاکمان منطقە، بطور مثال جنگهای سلسلەوار صفویها با عثمانیها و جنگهای قاجار و روسیە تزاری ملتهای منطقە را پارچە پارچە کردەاند، همانند ملت کورد کە بر چهار بخش عمدە تقسیم شدە و در نتیجە نتوانستە همانند سایر ملتهای منطقە بە استقلال دست یابد.
بەغیر از فارسها کە بسان ملت بزرگتر در مقایسە با دیگر ملتها( نە تمامی جمعیت ایران) حاکمیت را در دست دارند دچار ستم ملی نشدەاند، سایر ملتهای ایران هموارە با ستم ملی مواجە بودەاند. سیاست حاکمیت در ایران در قبال ملتهای غیر فارس، سیاست محو و از بین بردن هویت ملی بودەاست. البتە حاکمان در این راستا تاحدودی موفق بودەاند و توانستەاند هویت ملی را در میان بخشی از تودەهای مردم غیر فارس تضعیف سازند. برای مثال میتوان بە ملتهای گیلک و مازنی اشارە کرد کە تمامی شروط ملتبودن، همانند زبان مشترک را دارند، ولی هویت ملیاشان بسوی ذوب شدن در هویت و ملت فارس سیر میکند.
پس از اضمحلال سلسلەی قاجار و بەقدرت رسیدن رضاخان میرپنج، سرکوب بیرحمانەی خلقهای ایران آغاز شد و رضا خان کە بعدأ شاە ایران شد، همەی جنبشها، همانند جنبش جنگل بە رهبری میرزا کوچکخان و جنبش شیخ خزعل در خوزستان و همچنین خیزش اسماعیل آغا شکاک(سمکو) در کوردستان را سرکوب کرد. پس از آن رضا شاە با دنبالەروی از مصطفی کمال در ترکیە، پروسەی ملتسازی در ایران را با پیروی از تئوری دولت-ملت آغاز کرد. حاکمیت میکوشید از تمامی ابزارها برای محو ملتهای ایران سود جوید و تلاش میکرد برغم تمامی تمایزها در چارچوبی مصنوع و نامأنوس بە نام “ملت ایران”هویت سایر ملتها را بزداید. تلاشی کە در ترکیە با سیاست سرکوب خفقان و کوچ اجباری تاحدود زیادی بەبار نشست و غیر از کوردها در کوردستان ترکیە کە توانستند برغم ضربات سهمگینی کە بە شخصیت و شعور ملیاشان وارد آمد، خود را در برابر موج فاشیستی آسمیلاسیون و ترک شدن محفوظ دارند، از بیشتر ملتهای این پهنەی جغرافیایی همانند “لاز”، “چرکس” و “ارمن”ها تنها نامی باقی ماندە و در واقع ذوب شدند.
اما این سیاست در ایران برغم تداوم گستردەی آن در تمامی عەصەها، بەدلیل جنگ دوم جهانی و اشغال ایران از سوی اتحادجماهیر شوروی و بریتانیا و سقوط رضاشاە نەتنها بە موفقیت نرسید، بلکە احساسات ملی و هویت طلبی و حقطلبانە در میان ملتهای ایران شکوفا شد. تأسیس جمهوری کوردستان از سوی پیشوا قاضی محمد و حزب دموکرات و تشکیل حکومت ملی آذربایجان بە رهبری جعفر پیشەوری و فرقەی دموکرات آذربایجان، صرفنظر از عمر کوتاە آنها، همانند دو حاکمیت نشأتگرفتە از درون ملت کورد و ملت ترک در آن دورە، بیانگر اعتلای شخصیت و هویت ملی بودند. بەهمین دلایل برای مقابلە با این ناسیونالیسم در حال شکوفایی ملتهای ترک و کورد، بە فرمان محمدرضاشاە بە آذربایجان و کوردستان لشکرکشی شد واین دو حاکمیت ملی و مردمی فروپاشیدند و بار دیگر چرخەی ملتسازی در شکل ملت ایران بەحرکت درآمد.
در ادامەی پروسیە تبعیض و امحاء ملتهای ایران کە پس از تحکیم پایەهای قدرت محمدرضا شاە و دولت مرکزگرا، بسان جنگ سفید(نرم) تداوم داشت، تلاش میشد هویت ایرانی بودن بر تمامی افراد و ملتهای ایران تحمیل گردد؛ در این راستا حتی در مدارس و ادارات دولتی نیز بر دیوار تابلوهایی دیدە میشد کە بر روی آنها نوشتە بودند بە زبان فارسی حرف بزنید. هر گونە خواستها و مطالباتی، حتی فرهنگی نیز بە اتهام تجزیەطلبی سرکوب میشد و در این میان ملت کورد بیش از سایر ملتهای ایران هم برای تحقق خواستهایش مبارزە کرد و اوراق زرینی از مبارزە را بەثبت رساند و هم بیش از دیگر ملتها سرکوب شد و فرزندانش بەدار آویختە شدند.
هرچند رژیم پادشاهی در سال ١٣٥٧ خورشیدی و پس از انقلاب خلقهای ایران سقوط کرد و طومار بیش از ٥ دهە سیاست امحاء ملتها و ملتسازی و تغییر هویت ملی درهم پیچیدەشد، اما خمینی و آخوندهای تازە بە قدرت رسیدە خیلی زود سیمای واقعی و کریە خود را عیان نمودند و نشان دادند نەتنها هیچ اعتقادی بە ملتهای ایران و حقوق ملی ندارند، بلکە حتی هیچ اعتقادی بە مفهوم ملت نیز ندارند و در ضدیت با هویت ملی از اسلاف خود بسیار از جریتر هستند. اگر رضاشاە و پسرش قیام خلقهای ایران را با توسل بە سلاح و یورش نظامی سرکوب کردند و سپس جنگ “سفید” را برای مخدوش کردن کرامت و هویت ملی ملتهای غیر فارس آغاز نمودند، آخوندها از همان ابتدای سلطەی خود سیاست سرکوب خونین خلقهای ایران و تمامی احزاب و سازمانهای سیاسی را درپیش گرفتند و در این میان خلق کورد در این بخش از کوردستان و در جریان سرکوب خونین و جنایتکارانەی جمهوری اسلامی متحمل بیشترین کشتارها شد. این سیاست ضدبشری و جنایتکارانە بیش از چهل سال است کە ادامە دارد و جمهوری اسلامی برای حفظ حاکمیت سیاە خود بە هر جنایت و اقدام تبهکارانەای توسل جستە است. یورش بە کوردستان بسان دژ آزادیخواهان ایران، ترور مخالفان، کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندانها، بستن درب دانشگاەها و بطور کلی دەها و صدها اقدام سرکوبگرانە و ضدخلقی، تنها بخش کوچکی از پروندەی سیاە جمهوری اسلامی طی مدت حاکمیتش است.
اگر سیاست تبعیض و امحاء هویت ملی و فارسیزە کردن خلقهای غیر فارس در ایران در دوران سلطنتی پایەهای اصلی سیاست حاکمیت در قبال خلقهای ایران بود، در دوران جمهوری اسلامی این سیاست نەتنها بە لحاظ هویت ملی، بلکە صبغەی دینی و مذهبی نیز بەخود گرفت و آخوندها بە شیوەی رسمی و بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی سیاست تبعیض علیە اقلیتهای دینی و مذهنی را نیز اعمال کردند. در این میان بیش از نیمی از ملت کورد و همچنین بلوچ و ترکمنها هم از لحاظ ملی و هم مذهبی از حقوق مسروع خود محروم شدند.
در اوائل بەقدرت رسیدن جمهوری اسلامی، ارتش و سپاە پاسداران برای سرکوب جنبش حقطلبانەی خلق کورد با فرمان مستقیم خمینی بە کوردستان هجوم آوردند و برغم جانفشانی پیشمرگان کورد، توانستند پس از یک نبرد نابرابر کوردستان را اشغال کنند. اینک نیز جنگ جمهوری اسلامی با ملت کورد در همەی عرصەها ادامە دارد و نگرش آخوندها بە ملت کورد نگرش خصمانە و امنیتی است و از منظر حاکمان کنونی ایران کوردستان همانند سرزمینی اشغال شدەاست کە باید ثروت و منابع آن را بە تاراج برد.
البتە این سیاست تنها مختص بە کورد نیست و در این میان ملتهای بلوچ و عرب نیز اگر نە بیستر از ملت کورد، ولی در هر حال گرفتار سیاست سرکوب و تبعض و ستم و کشتار و تاراج مناطق منابع مادی خود شدەاند. اگر در کوردستان مردم مناطق مرزی ناچارند برای امرار معاش بە کولبری روی آورند و با تیراندازی مستقیم نیروهای جنایتکار رژیم کشتە، مجروح و معلول میشوند،در بلوچستان نیز مردم درماندە و محروم از ابتداییترین حقوق حیات، ناچارند برای زندەماندن بە سوختبری تن دردهند همانند کوردستان هدف تیراندازی جنایتکاران رژیم قرار گیرند و کشتە و مجروح شوند. نمونەی این اقدامات جنایتکارانە کشتە و مجروح کردن دەها تن در سراوان بلوچستان در دو هفتەی اخیر بود کە برغم قطعی اینترنت و اخلال در اطلاعرسانی، بازتاب زیادی در جهان و در میان نهادهای مدافع حقوق بشر داشت. در خوزستان نیز از همان آغاز تأسیس دولت مدرن، سیاست آسمیلاسیون اعراب و تغییر در دموگرافی و بافت جمعیتی این استان، سیاست اعلام نشدە، اما واقعی و کرداری حاکمیت مرکزی بودەاست. در این استان کە دارای بیشترین ذخائر نفت و گاز ایران است، شهروندان عرب آن بویژە در روستاها از ابتداییترین مایحتاج زندگی همانند آب آشامیدنی محروم هستند و با تانکر از دیگر مناطق آب تهیە میکنند.
تودەهای مردم ایران بطور عام بە دلیل سیاستهای جمهوری اسلامی طی مدت چهار دهەی اخیر، بطور فزایندەای با محرومیت، فقر و گرسنگی مواجە شدەاند، ولی حتی در گرسنگی و محرومیت نیز این ملتهای کورد، بلوچ و عرب بودەاند کە بیشتر گرسنگی را کشیدە و بە حاشیە راندەشدەاند. سکوت در قبال تبعیض و بەحاشیە راندەشدن ملتهای ایران و جنایاتی کە حاکمان خلق میکنند، همانند کشتار زندانیان سیاسی، بازداشت دستجمعی فعالان مدنی کشتار روزانەی کولبران و سوختبران، در واقع تسلیم شدناست در برابر اعمال جمهوری اسلامی و این رژیم را در انجام اعمال تبەکارانەاش ترغیب و تشجیع میکند. بیدلیل نیست رژیم کوردستان و بلوچستان را بدینگونە میلیتاریزە کردە و بیشترین جنایات نیز در این دو منطقە انجام میگیرد. جمهوری اسلامی نیک میداند در میان کوردها و بلوچها هیچ جایگاە و پایگاهی ندارد و این دو منطقە نقطەی ضعف این رژیم هستند و در صورت وقوع هر حرکت احتمالی، این دو منطقە بەپا میخیزند.