نظامی که برای شنیدن صدای مردم و تحقق خواستههای شان گوش خود را بسته نگه دارد، ناگزیر باید شاهد تشکیل هستههای مقاومت از انواع مختلف آن باشد.
هستەهای مقاومت عمدتا به نیت دادخواهی شکل میگیرند اما در گذر زمان دچار تحولاتی درونی میشوند و بعضا برخی از آنان مسیرشان از آنچه که در اهداف و پروتکلهای اولیه آنان آمدە است، فاصله عمیقی میگیرند. گروه منصورون کە در خرداد سال 49 هسته اولیه آنان با تفکر ایدئولوژیک شکل گرفت نمونه بارز این ادعاست. گروهی که بعدها لابی قدرت در دستگاه جمهوری اسلامی را به راه انداختند و آموزش ترور و سرکوب نیز از آموزه های اولیهشان بود. ترورهای سال50 به این سوکه معمولا نظامیهای سلسله پهلوی را شامل می شد، بخشی از اقدامات و کارنامه منصورون تلقی میشود.
منصورون گروهی بود که هسته اصلی راه اندازی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در خرداد 58 بود، یکی از ماموریتهای در ابهام ماندهشان به آتش کشیدن سینما رکس آبادان بود. سینمایی با 400 تماشاچی از مردم عادی و بی گناه در 28 مرداد سال 57 که به تماشای فیلم “گوزنها” از مسعود کیمیایی نشسته بودند. ترور احمد کسروی و دگراندیشان دیگر نیز در زمان خود ایده اسلاف ایدئولوژیک همین مجموعه بود که اعضای فدائیان اسلام وقت عامل آن بودند.
همین تفکر حذف و ترور بود که بنیاد حکومت جمهوری اسلامی بر آن استوار گردید.
حسن هرمزی، محسن رضایی، مجید بقایی، محمدباقر ذوالقدر، علی شمخانی، باقر قاضیانی از اعضای اولیه منصورون بودند که در خوزستان عهد اخوت و ترور با یکدیگر بستند و بعدها در دستگاه حاکمیت جمهوری اسلامی هم پست های کلیدی را عهدەدار شدند. نکته جالب عضویت محسن مخملباف در این مجموعه بود. کسی که دست پروردەی ترور و خشونت انقلاب اسلامی بود و بعدها در لباس فیلمساز ناراضی و روشنفکر از کشور خارج شد و به دسته ناراضی پیوست. سینماگری که دستش به خون همان مردمی آلوده بود که برای دیدن فیلم به سینما رفته بودند، به دور از هرنوع ایدئولوژی! همین گروه هم در راەاندازی هسته اولیه سپاه نقش بسزایی داشت. سپاه پاسدارن که اکنون بازیگر اصلی اختلاس و رانت و فساد و مافیای قدرت در ایران است و محسن رضایی و جهانآرا و شمخانی در راه اندازی آن نقش بسزایی ایفا کردند.
حاکمیت جمهوری اسلامی با همین هسته اولیه فکری بود که برای حذف دگراندیشان در خارج از کشورو در داخل زمان را از دست نمیداد و بی فوت وقت ترورهای متعددی را برنامەریزی و اجرا میکرد. ماشین ترور جمهوری اسلامی از هر نقطەای که آغاز کرده باشد، دستگاه کاربردی بوده که حاکمیت بر سواری و بکارگیری آن همچنان اصرار میورزد.
خوزستانی که روزی این گروه را بە قصد مبارزە با ظلم و جور ستمشاهی در مهد خویش دیده بود، اکنون پس از چهار دهه خود تبدیل به جغرافیای سرکوب توسط همین حاکمیت گشته است. قطع اینترنت در اعتراض های اخیر خوزستان به بیآبی و خشکسالی که نتیجه سیاست چپاول و به یغما رفتن منابع این سرزمین است تبدیل به ابزاری شده تا دستگاه امنیتی خانه به خانه معترضین را با خشونت جمعآوری و دستگیر کنند. فاجعهای که نقش مستقیم خامنه ای در اخبار چند روز اخیر در خشکسالی آن به وضوح اعلام گردید: خشک کردن هورالعظیم به بهانه استخراج کم هزینەتر نفت و گاز در خشکی و فروش آن به چینی ها.
جغرافیایی که اکنون مردم مظلومش قربانی همان دستگاه تروری شدند که کنار دستشان نطفه اولیه آن نقش بست. با چهره هایی چون محسن رضایی و دیگران که برای آرمانهای حاکمیت سرکوب از قربانی کردن فرزند خود هم ابایی نکردند.
سرزمین متفاوتها، مردم زحمتکش و بی پناه که چون بیگناهان در آتش سینمای رکس اکنون؛ در حال سوختن هستند و چهره های منفوری چون شمخانیها و بقاییها و مخملبافها با نقاب دوگانه ای که بر چهره دارند.
سرزمین آه و فغان، خوزستان.
مهد منصورون بە کژراهە رفتە و حال زار و نزار مردم تشنه و مظلوم اکنون.