دراین روزها بیدارشدنمان مقارن است با تحولات افغانستان.
همه به افغانستان میپردازند جز خودشان. کشوری که تنها مزیتش برای جهان سرمایهداری عبور خط لوله گاز از میان آن است و حالا به حال خود رها شده تا دوباره برگردد به بیست یا سی یا نیم قرن پیش خودش.
آمریکا به نیت مبارزه با القاعده در سال 2001 پس از حمله به برجهای دو قلو به آنجا لشگرکشی کرد.
از آن پس حتی در سینمای هالیوود هم سوژه شخصیتها برای نشان دادن خدمت در سختی و رنج، نام افغان بر زبان هنرپیشه ها جاری میشد. نکته آنجا بود که این سرزمین پیش از اشغال شوروی سابق هم چندان حال و روز خوشی نداشت.
احمد شاه مسعود شیر دره پنجشیر را شاید بتوان از معدود مبارزان وطنپرستی دانست که مبارزه را برای روزهای طلایی آینده در پیش گرفته بود. روزهایی که زنان و کودکان افغان در کشوری آرام بتوانند زندگی را به مفهوم آرامش آن تجربه کنند.
اما نشد، آنچه که این دست وطن پرستان در خیال داشتند.
حضور نظامی غرب و به قدرت رسیدن افراد نالایق در راس حکومت بهانەای شد تا این سرزمین دوباره مهد پرورش و قدرت گروههای افراطی اسلامگرا شود.
القاعده، طالبان و این اواخر داعش محصول تناقضی بود که در پشت پرده سیاسی حاکم بر خاورمیانه در دوره های مختلف چون قارچی سمی به جان این دیار افتاد.
ایران و روسیه و چین هم در آشفتهتر کردن این کشور برای گل آلود شدن اوضاع به نوبه خود نقش آفرینی کردند تا ملغمه افغانستان پیچیده تر شود.
اصرار بر اسلام افراطی با دست یازیدن به جنایت بارترین رفتارهای غیر انسانی از خصوصیاتی بود که گروه های تشکیل شده از آن به عنوان اهرمی ایدئولوژیک بهره میبردند.
حیاط خلوت رشد این گروه های افراطی هم جایی نبود جز پاکستان که تبحر شگفتی در زایش این نوع تفکر دارد.
نقش اولیه پاکستان به حدی واضح بود که هیاتی دیپلماتیک از افغانها در سالهای پیشتر پاکستان را با الفاظ رکیکی تهدید کرده بودند. ایران هم نقش امالفساد خود را درین صحنه گردانی به خوبی ایفا کرد تا با چرخشی سیصدوشصت درجه ای طالبان را به یار غار خود تبدیل کند.
قتل خبرنگار ایرانی به همراه 8 دیپلمات دیگر در مزار شریف به تاریخ 17مرداد سال 77 چالشی بود تا جمهوری اسلامی حتی به مرز لشگرکشی مرزهای افغانستان هم نزدیک شود.
اما چه شد که اینگونه وقایع رقم خورد؟ طبیعی ست اگر حکومت طالبان را نسخهای هم عرض آخوندیسم حاکم بر ایران تلقی کنیم و در سیاستورزی آنها را دو روی یک سکه بدانیم. امروز همان طالبان تروریست تبدیل به دیپلماتهای برادر در کشور همجوار شدەاند.
این تزویر تاریخی خصیصه حکومت های ایدئولوژیک است برای همرنگ سازی خود با اوضاع روز که توانایی تبدیل کردن فعل حرام به حلال را در خود احساس می کنند.
حالا دوباره پس از بیست سال مهد تروریسم خواب مردم افغانستان را آشفته کرده است.
مردمی تحت سلطه حکام فاسد و بی لیاقت که چون همسایه جمهوری خود دهه ها در فقر و رنج و سردرگمی باید روزگار سپری کنند و دوباره خواب سرزمین رویای خود را در کابوس بیابند.
باید صبر کرد و دید که در آینده تاریخ پرده از شرمساری هایی براندازد که قدرت های حاکم در سقوط امروز و دیروز افغانستان تا چه حد نقش ایفا کردند.
مردم رنج دیده افغان شاید نسل ها برای دوباره آرام زیستن قربانی زمان کنند.
در این آشفتگی یک قهرمان می توانست احساسات جمعی را برای وطن پرستی دوباره متبلور کند.
شاید شیر دره پنجشیر دوباره باید در این سرزمین متولد شود و آه و فغان را از مردمش دور کند. مردمی که باید بیاموزند نجات دهنده ای در کار نیست و قهرمان از دل خویشتن خودشان است که ریشه می گیرد و رشد می کند.
طالبان با راه انداختن امارات اسلامی، این سرزمین را با کودکان و زنان ستم کشیدهاش نسخهای دیگر از جمهوری اسلامی می سازد که این روزها کمر به نابودی مردم خود بسته است.
اسلام افراطی و خاورمیانه آشفته! نسخه ای که شیر می دهد… اما به وقت مقتضی لگد هم می زند تا همه چیز بازگردد به روز اول خود.