ماه آبان در سال های پس از انقلاب پنجاه و هفت را میشود بزنگاه حادثه در تاریخ معاصر به حساب آورد.
در گرماگرم آغاز حکومت جمهوری اسلامی بر ایران ماه آبان نقش تعیین کنندهای برای سرنوشت آتی ایران رقم زد. اشغال سفارت آمریکا در این ماه و به گروگان گرفتن کارمندان سفارت که منجر به اسارت چهارصد و چهل و چهار روزهشان شد، رفت تا سرنوشت سیاسی ایران را به دست تحولات ناخوشایند گره بزند. اگر با دقت بیشتری به این ماه نگاه کنیم خواهیم دید که در دهههای بعد نیز همین مقطع زمانی آبستن تحولات گوناگون بود.
اشغال سفارت، دولت کارتر را بر آن داشت تا به دنبال راه حلی برای گشایش این گره باشد. دیپلماسی از طریق کشورهایی که با جمهوری اسلامی از همان آغاز رابطه ای کجدارومریز داشتند نتوانست راهگشا باشد. حادثه طبس که خمینی از آن با عنوان دست خدا یاد می کرد منجر به از بین رفتن تجهیزات و کماندوهایی شد که آمریکا برای اجرای نقشه آزادسازی گروگانگیرها طراحی کرده بود. البته بعدها نقاط کوری از این واقعه آشکار شد که دست روسیه را در ایجاد طوفان شن و استفاده از سلاحهای ناشناخته عیان کرد تا در نهایت پروندهاش به بایگانی فراموش تاریخ پیوست شود.
ایجاد تحریم های گسترده بین المللی آغازش از همین زمان کلید خورد که مصیبتش در آینده بر زندگی مردم ایران کاملا مشهود بود. گره زدن نام آبان در روز سیزدهم به نام روز دانشجو میرفت تا طالع ایران را به وقایع میمونی رقم بزند که اینچنین نشد. اسطوره سازی حسین فهمیده که باز هم تاریخ نویسان جنگ بر دروغ بودن آن تلویحا صحه گذاشتند این باور را تقویت میکرد که جمهوری اسلامی بیش از فروردین و بهمن جاویدش، نیاز به ماه دیگری دارد تا فصل قصههای خیالی را برای خود به تاریخی خیالی تبدیل کند.
اما تاریخ درسهای منحصر به خود را دارد.
در آبان هشتادوهشت جبهەای شکل گرفت که از درون پوسیده شدن نظام را برای جهانیان آشکار کرد. قیام جبهه سبز که افرادش حاصل و دستاورد خود نظام بود خامنه ای را وادار کرد تا در نمایش نماز جماعت جمعه معروفش با مظلوم نمایی اشک مخاطب سادەلوح خود را درآورد. او با گفتن اینکه جسم ناقصی دارد و اندک آبرویی که خود می دانست در شرف بر باد رفتن است دستور آتش به اختیاری صادر کرد تا عوامل خودسرش دست به کشتاری بی سابقه بزنند.
آبان اول فقر و تحریم خود خواسته را بر مردم تحمیل کرد و آبان دوم نقطه جوشی بود تا زنگ خطر را برای جمهوری اسلامی به صدا در آورد. آبان سوم اما در سال ٩٨ در اعتراض به گران شدن بنزین با گستردگی بیشتری به وقوع پیوست. آبانی که وقتی به خامنەای خبر خیزشش را داده بودند فتوا داده بود که به هر قیمتی شده اعتراضات باید سرکوب شود. همین فتوای “باید” بود که منجر به کشته شدن بیش از ١٥٠٠ نفر و زندانی شدن چندین برابر این تعداد شد. خانوادههای کشتهشدگان تهدید شدند تا مراسمی برای عزیز بناحق کشتە شدەی خود نگیرند و به گرفتن دیه بسنده کنند! جمهوری اسلامی پا را پیش تر گذاشت و در عملی غیر اخلاقی به خانواده ها فشار آورد تا با چشم پوشی از شکایت، رضایت دهند تا نام کشتهشدگان شان در بنیاد شهید با عنوان شهید ثبت شود، کە با پاسخ دندان شکن خانوادەهای قربانیان مواجه شد.
روایت است که از دفتر ریاست جمهوری به بیت رهبری نامه ای نوشته شده بود با این عنوان؛ که با آمار کشته گان آبان چه کنیم؟ بیت رهبری در کمال ناباوری و وقاحت فقط پرسیده بود؛ کدام آبان؟
البته میتوان ازین زاویه هم اینگونه به قضیه نگاه کرد که واقعا پرسش بیت رهبری درست بوده است!
چون آبانهای مکرر گره کوری شده تا جمهوری اسلامی برای حل بحرانش مقطع تاریخی آن را به درستی نتواند تشخیص دهد.
با آنکه شلیک موشک سپاه در ١٨ دی ماه سرنگونی هواپیمای مسافربری با ١٧٦ سرنشین بی گناه شد، اما در آبانهای بعدی تلاقی آن کشته شدهها با کشتههای آبان علتی برای مطالبهگری جمعی گردید. دلیلی که سران حکومت جمهوری اسلامی از نزدیک شدن به آن تاریخ در تقویم هراس خود را نمی توانند پنهان کنند.
اسطورههای دروغین حکومت ایران با گذر زمان اکنون دارند تبدیل به بدل غیر قابل قیاس خود در جبهه مقابل میشوند. حسین فهمیدههای ساختگی جای خود را به آرامی با نام های جاوید و حقیقی دیگری چون “پویا بختیاری”ها و “ابراهیم کتابدار”ها و “برهان منصوری” و جوانان به خون غلتیده دیگری میدهند.
کودکان و جوانانی که نامشان با آبان تلاقی گردیده و ماندگار شدن خون سرخ به ناحق ریختهشان در اعصار آینده با همین آبان به خاطر می آید.
جهموری اسلامی با آبان اول میرفت تا ماهی به نام خود در کنار نام بهمن تاریخی ثبت کند. بی خبر از اینکه نیتش به عملکردی برای تقابل با خود تبدیل شد. آبان خونینی که میرود تا طلیعه سقوط خود خواستەای برای حکومت دیکتاتوری مذهبی در تقویمها ثبت و ضبط کند.