عجیب نیست که نظامهای دیکتاتوری در بطن خود مردمان مطیع و کوتوله را تربیت میکنند. این از جمله خصیصههای متعدد است تا در درون ساختاری سهمیهبندی شده بر اساس تعهد به نظام یک سویه، تعدادی انسان به خدمت گرفتە شدە، بازیچه و نیز بازیگردان نظامی توتالیتر شوند.
کارخانجات تولید این دسته آدمها در جمهوری اسلامی حاصلش محصول مداومی بوده که در این چهل و اندی سال خوراک مورد علاقه حکومت را تامین کردە است. دروغ و فساد سیستماتیک برای ثروتاندوزی اقلیتی که به گرد بیت رهبری در آمده، نقطه بارزی است کە دربارەی آن کم گفته نشده است.
از خبرنگاران آزادهای که دغدغەی حرفەای و مردمی دارند تا فعالین مدنی در این سالها به کرات به عمق این فاجعه پرداختهاند و حاصلش شکنجه و زندان و سر به نیست شدن بوده است. فرافکنی و متمرکز ساختن اذهان عمومی به مشکلات حاشیه نیز، حربەی کلیشهای بوده که جمهوری اسلامی در تولید آن تبحر ویژەای دارد.
سلسلەای از آدمهای طبقهبندی شده که گهگاه قدرت را به دست میگیرند تا سهم خود را از این فساد حکومتی برداشت کنند، هنر حکومت بوده تا همیشه در زنده نگه داشتن دستگاه تبلیغاتی خود فعال باشد.
سوال اینجاست که این رویه تا چه زمانی می تواند به حیات خود ادامه دادە و بە کمک رژیم بیاید؟ چرا با این هجمه از نشانهها از روشنگری در این باب، هنوز اتفاقی که منجر به تغییر ساختار باشد در جمهوری اسلامی و مهم تر از آن در ایران رخ نداده است؟
ده سال پیش در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰، محمد بوعزیزی دستفروشی در شهر کوچک سیدی بوزید در جنوب تونس مقابل فرمانداری خود را آتش زد. گاری چوبی که او بر روی آن میوه و سبزی میفروخت، در همان روز برای چندمین بار از سوی یک پلیس زن ضبط شدە و این پلیس به صورت او نیز سیلی زده بود.
آیا خودسوزی بوعزیزی یک اعتراض سیاسی بود یا یک احساس شخصی از تحقیر و زبونی؟ هرچه بود آتشی را شعلهور کرد که دامنه آن به دیگر کشورهای عربی نیز رسید: مصر، لیبی، سوریه و نام “بهار عربی” بر خود گرفت.
در ایران بنا بر آمار رسمی روزانە حداقل 15 نفر با اقدام بە خودکشی بە زندگی خود پایان میدهند، بە تعبیری دیگر صدها هزار انسان چون محمد بوعزیزی در ایران از احساس مشترک تحقیر شدن و به گرداب فقر و فساد در افتادن، ترجیح میدهند به زندگی خود پایان دهند. سوال اینجاست؛ پس رخدادی مشابه بهار عربی چگونه است که در ایران دور از خیال است و مردم هر روز به روزمرەگی خود تن می دهند و مشکلات مشترک اکثریت اهمیتی برایشان ندارد؟
ریشەیابی اینگونه پاسخها معمولا ما را دچار بازنگری در تاریخ متاخر ساختە تا در گذر دلایل این بی انگیزگی، نشانههایی برای جواب آن بیابیم. از عمده دلایل، توتالیزه بودن حکومت با مولفههای مذهبی را میتوان در برانگیختن حرکت مردمی حربه حکومت دانست.
حکومت با رواج خرافهگرایی در باورها و اعتقادات مذهبی در مهار این احساس، برنامهریزی بلند مدتی را در پایگاههای خود طراحی کرده و با نهایت سعی خود در سطح کلان بە آن اهتمام میورزد.
از سویی بە تربیت طلبه برای رواج این هدف پرداختە و از سویی دیگر با صرف هزینههای هنگفت سیاسی هر بار اعتراضهای عمومی را توسط دستگاه امنیتی و پلیسی در نطفه عقیم میسازد.
در تازەترین مورد، خیزش اصفهان در اعتراض به کمبود آب بود که با حضور چند آخوند در میان جمعیت ابتدا سعی بر همدلی ریاکارانه نمود و درست اندکی بعد با توجه به کارساز نبودن این خدعە، دست به سرکوب و قلع و قمع خونین کشاورزان نمود.
حال با توجه بە ضعف اپوزیسیون کە بتواند جنبشهای اعتراضی داخل کشور را رهبری و مدیریت کند، چگونه میتوان در هدایت جمعی یک انزجار یا اعتراض ضد حکومتی به قیام سراسری دل بست؟
جمهوری اسلامی با اتاق فکر سرکوبگرش در همان آغاز نیز به این پدیده اندیشیدە و با رخنه در اعتقادات و باورهای مردمی شکاف را به خوبی ایجاد کرده است. شکافی که نمی توان پیش بینی کرد تا چه زمانی بدین قوت خواهد ماند.
تحقیر جمعی آنگونه که باعث خیزش مردم تونس و متعاقبا چند کشور عربی دیگر شد را شاید نتوان از جنس ظلم و ستم به مردم ایران توسط حکومت جمهوری اسلامی دانست؛ اما در هر شکلی رخ دادن چنین سرکوب محقرانه نمیتواند توجیهی برای تحمل یا ترس باشد.
دستگاه سرکوب با بوقچیها و تبلیغ کنندههای محقر و کوتوله خود شاید بتوانند چند سحری دیگر بە عمر این رژیم بیافزاید، اما وقتی درد چون خونی در رگهای جامعه تسری پیدا کرد، دیگر نمیتوان راهی برای فوران آن جوشش سد نمود و اینجاست که دیگر مردم برای خواسته مشترک جمعی به پا میخیزند.
این خیزش ممکن است برای رفع گرسنگی یا برای از هم گسیختن بندهای اسارت و حقارتی باشد که سالیان درازی است بر تن زخمی مردم ایران سنگینی میکند.
اینها همه و همه اظهر و من الشمس ماجراجویی حاکمان ولایت فقیه در منطقه و اقدام به نسلکشی با تفکر صدور شیعه افراطی است که نه کشورهای همجوار از آن خیری نصیبشان گشتە و نه مردم ایران از آن دل خوشی دارند. کاشتن گندمی است به خیال سیر کردن، اما با خون آبیاری شدن. نان گندم از خون مردم!