موسسات دانشگاهی در ایران نهادهایی گستردەاند کە دو عنصر اصلی دانشگاه و دانشجو نقش اساسی را درآن دارا هستند و پتانسیل یک جنبش اجتماعی را درخود فراهم کردەاند. وقتی دانشجویان به عنوان افراد پرانرژی و آرمانگرا و هم فکران یک نهاد دانشگاه محور، بر موضوع مبتنی بر جهانبینی خود یا در ادامه پارادایم غالب جامعه تمرکز و با فعالیتهای گوناگون، مردم و گروههای دیگر را دور یک موضوع جمع میکنند، پایه و اساس تغییر را فراهم میسازند. برخی از فعالیتهایی که محتوای سیاسی یا جامعه محور دارند، در تضاد با قدرت سیاسی غالب شکل میگیرند و بیشتر در جبهه مخالف و اپوزیسیون قراردارند و در نهایت توسط جنبش دانشجویی فرم میگیرند.
جنبش دانشجویی در ایران از آغاز تا سالهای اخیر جنبشی آمیخته با سیاست بوده و بر مسائل مربوط به جامعه مدنی، حقوق شهروندی، حقوق ملی، دموکراسی و آزادی متمرکز بوده است. بدون نگاه به قدرت، کمبود فضا یا ضعف، جایگاە خالی احزاب سیاسی را در فضای بسته سیاسی ایران پر کرده و در برابر ظهور اقتدار حاکم موضع گرفته و در چندین مرحلەی حساس تاریخی هیمەی انقلاب بوده و حتی محور جنبش مسلحانە نیز گردیدە است.
به عنوان یک پرنسیپ کلی، جهت سیاسی جنبش دانشجویی رو بە سوی شکوفایی نهادەاست، و ممکن است با نهادینەشدن دموکراسی، احقاق حقوق و ایجاد یک نظام پلورالیست بەکلی از سیاست دور گردد. اما در شرایط امروز ایران بودن و فعالیت یک جنبش دانشجویی بسیار مهم است. در حالی که رژیم اسلامی ایران از تامین آسایش و امنیت، رفاە زندگی مردم درمانده گردیدە، خیابانها تریبون ناراضیان گشتەاند و مردم بەطور گستردەای بە دنبال تغییرات خارج از ساختار اقتدار رژیم اسلامی هستند و رژیم در برابر انقلاب دیجیتالی که کنترل اطلاعات را غیرممکن کرده و راه تبلیغات دروغین را سد کردە است، مواجە گشتە؛ صدای جنبش دانشجویی اگر خفە هم نشده باشد، گویی سکوت را انتخاب کرده، یا به نوعی دچار یک چرخش تاریخی شده و سایەی دوری از سیاست بر سیمایش نقش بستەاست.
این سکوت تصادفی و ناگهانی نبود. رژیم اسلامی به طور کلی و نهاد «ولایت فقیه» بەطور خاص در دانشگاهها در طول دو دهه گذشته تلاش کردەاند تا از طریق تغییرات بنیادین همچون کنارزدن معلمان سکولار، تغییر محتوای کتابهای درسی، کم ارزش نشاندادن علوم اجتماعی یا اسلامی کردن آنها، جایگاه دانشگاه را در تغییرات تضعیف کنند. بەطور خاصتر در دو سال گذشته رژیم با تشویق دانشجویان به دور ماندن از سیاست، اصرار بر اهمیت توسعه علمی، مشغول نگه داشتن دانشجویان به مسائل ظاهری و سادە و اتخاذ استراتژی ترس و ارعاب برای تغییر جهت سیاسی جنبش دانشجویی به مسائل دیگر در این راستا کوشیدەاست.
یکی دیگر از عوامل این خاموشی، جهانی شدن و نیروی تکنولوژی بودەاست. اگر فعالان سابق دانشجویی پیش از این خواستار تریبونهای آزاد و دادن اجازه تظاهرات مدنی بودند، اکنون بدون گفتمان مشترک و نطقهای آتشین در دانشگاە، به دور از سانسور کلاسیک، در رسانەهای اجتماعی اظهار نظر و انتشار مقالە می کنند. شبکەهای اجتماعی جایگزین شوراهای اسلامی، سازمانهای مستقل دانشجویی، کانالهای فرهنگی و هنری، نشریات حرفەای و دانشجویی شدەاند و زمینه را برای نوعی لومپنیسم هموار کردەاند که به جای گفت وگو و تبادل نظر، افکار عمومی را در حمایت از کار جنبش دانشجویی متفرق و گمراه میکند.
اما اینها پیامدهای تغییر ناپذیریای که به معنای مرگ سیاست در درون جنبش دانشجویی باشد نیستند، بلکه شبیە بە پایان یک مرحله سیاسی و آغاز تحولی نوین دراین عرصە است. این مرحله که آمیختەای از رادیکالیسم دانشجویی میباشد خواستار اصلاح ساختاری و تغییر اساسی است. یعنی جنبش دانشجویی از اصلاح دولت و دولت محوری خسته شده و امیدی بە آن در میان جنبش دانشجویی باقی نماندە است، اگرچه تقاضا برای تغییر اساسی چیز جدیدی در درون جنبش دانشجویی نیست و همواره و کم و بیش با اکسیژن دانشجویی آمیخته بوده است، اما در مرحله جدید پس از حوادث دی ماە سال ۹۶ بیشتر و بیشتر احساس می شود. در آن زمان بسیاری از دانشگاەهای ایران با حمایت از تظاهرات خیابانی و حقوق قربانیان سقوط هواپیماهای اوکراینی کە بر اثر پرتاب موشک توسط سپاە تروریست پاسدارن انجام گرفت و همچنین برای مقابله با “دروغگویی سیستماتیک” رژیم اسلامی راهپیمایی کردند و بر ضد دیکتاتوری حاکم شعار سر دادند. در دانشگاه کردستان قطعنامه دانشجویی صادرو مانیفست جدید جنبش دانشجویی اعلام شد و شجاعانه در گوش استبداد حاکم فریاد کشیدند که «از وضعیت موجود خسته شدەایم و برای تغییر اساسی گام برمۍداریم». این مانیفست در همبستگی با جنبش کارگری، زنان و معلمان ناراضی از حوادث خونین آبان ۹۸ و به دنبال آن تظاهرات کارگران و صدای مردم علیه وضعیت ناپایدار اقتصادی، عمق یک استراتژی تغییر طلب انقلابی را توسعه داده است.
یکی دیگر از شاهدان این چرخش، انتخابات ریاست جمهوری پیشین بود. اگر جنبش دانشجویی در انتخابات ریاست جمهوری ٩٦ محافظەکارانەتر خواستەهایش را به گوش حاکمیت رساند و خواهان فضای بازتری از هر نظر شد، در آخرین انتخابات ریاست جمهوری با سکوت معناداری از کنار آن گذشت و تنها با یادآوری سرنوشت قدرتهای آشوبگر و توتالیتر، به قدرت حاکم بر کشور هشدار داد. سازماندهی کامل انتخابات ۱۴۰۰ و یکدست شدن حاکمیت برای خامنەای و حلقه تنگ اطرافش، بخشی از یک پروژه بزرگتر به نام اسلامی شدن اجباری سراسر کشور بود و هدف آن رسیدن به «جامعه اسلامی آرمانی» مدنظر رژیم، اما برای احزاب سیاسی و سازمانهای مدنی از جمله جنبش دانشجویی مرگ جمهوری خواهی و عبور از صندوقهای رای بود. با توجه به اینکه رژیم حاکم و جامعه ایران به طور کامل ازهم گسستەاند و اکثریت جامعه ایران اصول رژیم را نمیپذیرند، ارائه خطوط کلی جامعه اسلامی که گمان میکنند اوتوپیای انقلاب اسلامی است و هنوز محقق نشده است، نیازمند دست اندازی بیشتر سپاە و بسیج در خیابانها و تصرف نهادهای ناراضی جامعه مدنی ایران است. بە هراندازەای نظامیگری توسعه یابد و اختلال در خیابانها گستردەتر شود، جنبش دانشجویی روی رادیکال خود را بیشتر نمایان میکند.
در حالی بە استقبال روز ١٦ آذر روز دانشجو در ایران میرویم که جنبش دانشجویی در مقایسه با سالهای گذشته شاهد پراکندگی غیرطبیعی میباشد و راهکار نجات از این پراکندگی را در نکات زیر میتوان یافت
نخست استقلال جنبش دانشجویی از احزاب سیاسی، به ویژه قدرت حاکم به عنوان یک اصل اساسی، اگر نهادهای دانشجویی از احزاب سیاسی یا قدرتهای حاکم اطاعت کنند، در درازمدت جایگاە خود را در میان دانشجویان از دست خواهند داد. استقلال در تصمیمگیری و جهتگیریهای سیاسی از نکات اصلی تداوم و نفوذ جنبش دانشجویی میباشند.
دوم اینکه مانیفست جنبش دانشجویی باید مخلوطی از خواستەهای حرفەای و سیاسی باشد. جنبش دانشجویی از پیشگامان مبارزه مدرن است و نقش مهمی در شکلگیری خواستەهای یک جامعه خواهان تغییر دارد. درست است که دانشجویان در اعتراضات سیاسی صدای بلندی دارند اما اگر جنبش دانشجویی نتواند حامل خواستەهای واقعی و درخور شرایط موجود جامعە باشد، به یک گروه سیاسی جداگانه از جنبش دانشجویی تبدیل خواهد شد. نمایش همزمان خواستهای سیاسی و خواستهای حرفەای، باعث پیوند هرچەبیشتر بدنەی دانشجویی با جنبش دانشجویی میشود.
سوم – عامل دیگری که میتواند هم نقطه ضعف و هم نقطە قوت جنبش دانشجویی قلمداد شود، سطح همکاری و همکاری نهادهای دانشجویی با یکدیگر است. اگر جنبشهای دانشجویی در دانشگاەهای مختلف بتوانند بستر جنبش دانشجویی را در سراسر کشور تشکیل دهند، قدرت و حمایت عمومی بیشتری جذب خواهند کرد و گامهایی کە برمیدارند تاثیر بیشتری خواهد داشت.
چهارم- جنبش دانشجویی به دلیل روان بودن، جوانی و رادیکالیسمی کە در خود دارد در معرض خطر پیشی گرفتن از جمعیت دانشجویی و جامعه خود قرار میگیرد، بسیار مهم است که جنبش دانشجویی با وجود مخالفت با قدرت، از جامعه خود دور نماند و مبارزه مشترک برای جنبش ملی، هویت طلبی و دادخواهی را همگام با جنبش زنان، کارگران و معلمان انجام و در متن حوادث باشد و در صورت عکس آن بە احتمال زیاد گوشەگیر و منزوی خواهد شد.
پنجم- مهمتر از همه باید دیدگاه اوپوزیسیون خارج از کشور نسبت به جنبش دانشجویی تغییر یابد و بدانند کە جنبشهای دانشجویی فرصتی برای احزاب سیاسی نیستند و نمیشود با دید یک نیروی آزادی بخش بە آنها نگریست و نمیتوان انتظار داشت که انقلاب را رهبری کنند. حتی اگر به نوعی نقش اونگاردیسم به جنبش دانشجویی داده شدە باشد باید این نقش را از او پس گرفت. در طول تاریخ جنبش دانشجویی در محدوده بین استبداد-دموکراسی فعال بوده و شعار تاریخی آن نهادینەکردن آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی است. اگر از مسیر سیاسی خود دور شود یا با مسائل حزبی آمیختە شود، در یک چرخه بیهودە و منفعل قرار می گیرد و در آخر پایگاه مردمی خود را از دست می دهد. در نهایت مخالفان و احزاب سیاسی باید به طور رسمی پتانسیل جنبش دانشجویی را به عنوان شریک به رسمیت بشناسند و بپذیرند کە گستردەترین طیف مخالفان باید در این جنبش سازماندهی شوند.