برای وارد شدن به موضوع ملتها و چندوچون همکاریشان در سطح کشور باید دو موضوع مهم را ملاک قرار دهیم. نخست حقایق ساختار ملی ایران و دوم نیروهای مخالف یا جریانهای هم راستا با موضوع. بر کسی پنهان نیست که با وجود نزدیک به یک قرن کار نیروهای نخبه و مقامات دولتی، ملت حاکم بر ایران، برای آسیمیلە شدن ملتهای غیر فارس و تاکید بر ایران یک دولت-ملت اما نتوانستهاند به هدف خود دست یابند. ملتهای زیردست نه تنها ذوب نشدند، بلکه روز به روز خودشناسی و هویت طلبی در میانشان بیشتر گسترش یافتە است. تا آنجا که به ملت کورد مربوط میشود، بسیار بیشتر پیش رفته و این هویتطلبی ملت کورد، هم از نظر سیاسی توسعه یافته و خود را سازماندهی کرده است، چه در راه مبارزه حزبی و چه در چارچوب جامعه مدنی.
از سوی دیگر نیروی ملت فرادست دچار شکافهای زیادی شده و به چندین شبە جبهه تقسیم شده است. تاکنون بزرگترین نیرویشان که مسلح به انواع سلاحهاست، شبە جبهه رژیم اسلامی با تمام دسته و گروههایش میباشد، از تندرو و اصلاحطلب گرفته تا هوادار و مماشاتگرا، این جبهه اکنون در تنگنا و بحرانی حل نشده دست و پا میزند. بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی گریبانگیر آنها شدە و خارج شدن از آن بسیار دشوار است. این بحرانها که محصول سیاست غلط، ناکارآمدی مسئولان و ایدئولوژی متحجرانە رژیم است، به هیچ وجه توسط خود این رژیم حل نمیشوند. دلیل آن هم این است که تمام این بحرانها ساختەی هویت و ماهیت خود رژیم است و برای حل آنها باید هویت و ماهیت رژیم تغییر کند که در این صورت رژیم ازهم فرو خواهد پاشید. برای همین است کە رژیم اسلامی اکنون در تنگنا قرار گرفتە و برای رهایی از آن بە هر سویی کە فرار کند باید بخشی از ماهیت وجودی خود را دور بیاندازد و دریچەای بر روی خود بگشاید. اگر هم بخواهد در همین دایرە دور باطل بزند، بدون شک طومار عمر خود را پیچیدە خواهد دید. بنابراین میتوانیم از این مقدمە به این نتیجه برسیم که رژیم جمهوری اسلامی استقرار و آیندهای طولانی ندارد.
کسانی هم که در آن سوی ماجرا ایستادەاند، از جملە اپوزیسیون داخلی و خارجی، در واقع به چند شبە جبهه تقسیم شدەاند. بخش اصلی جوامع ناراضی داخل کشور هستند که هیچ امیدی به رژیم یا تغییرات دموکراتیک در این رژیم برای حل مشکلات خود ندارد.
در میان مردم داخل کشور هم نظرات متفاوتی وجود دارد و با دیدگاەهای مختلفی به جایگزین رژیم مینگرند. آنها نیروهای اصلی و اصیل این مسئله هستند، اما راهنما یا پلتفرم و بستر مشترکی ندارند و خود را به خوبی سازماندهی نکردەاند. این بخش کاملا از رژیم قطع امید کردەاند و شعارهایشان روزبەروز رادیکالتر میشود. جنبش اعتراضی این مردم هرچند روزبەروز گستردهتر و بزرگتر خواهد شد، اما چون برنامە راە و گفتمان و رهبری توانمندی ندارد در درون خود، منسجم نیست و دچار چند صدایی گشتە است.
همانطور که بخشی از آنها بە جای برنامهریزی برای آینده بە گذشتە پناە میبرند و بە افتخارات و بزرگی نداشتەی دیکتاتور سابق میبالند و این مصداق از چالە درآمدن و بە چاە افتادن و زدن دور باطل است. در این میان مخالفان خارجی هم سعی دارند از این امر استفاده کنند و همانند انقلاب سال ۱۳٥۷ چتری یافتە و در زیر سایە آن بە نان و نوا و قدرتی دست یابند. قسمت اعزم اپوزیسیون داخلی که میتوانم بگویم بیش از ۷۰ درصد جامعه ایران را شامل میشود، از رژیم قطع امید کردە، اما هنوز جایگزین مورد نظر خود را پیدا نکردەاند. به همین دلیل است که تاکنون انرژی و پتانسیل مبارزهگری خود را به طور کامل استفاده نکردە و آنرا ذخیرە میکنند. همانگونە کە اشارە کردم در داخل کشور بستر و رهبری مشترکی بە وجود نیامدە و در درون اپوزیسیون خارجی هم هیچ جایگزین مناسبی نیافتەاند.
اپوزیسیون خارجی هم که بەطورکلی در تلاش برای تصاحب جنبش و حرکت نیروهای داخلی هستند تا بە وسیلەی آن جلودار قدرت در تهران باشند، کە بە چهار شبە جبهە متفاوت تقسیم میشوند:
شبە جبهه سلطنت طلب، همراە با مشروطەخواهان و طرفداران پادشاە. آنها میخواهند در نبود آلترناتیو مناسب از آب گلآلود ماهی بگیرند و با صرف ثروت و پولی کە وقت خود از خزانه مردم ایران خارج کردەاند و با آن دلار ۷ تومنی خریدەاند و در لس آنجلس، سانفرانسیسکو و دیگر مراکز مهم اقتصادی جهان غرب سرمایه گذاری کردەاند و همچنین با امکانات کشوریی که پس از سقوط رژیم اسلامی، بە چنگشان میافتد سکان حکومت در ایران را به دست گیرند و سوار موج اعتراضات شوند و بار دیگر سیستم شکست خورده دهەها پيش را زندە کنند.
شبە جبهەی دیگر جمهوریخواهان از همه انواع مختلف خود هستند. از جبهه ملی و سازمان جمهوری خواه گرفتە، تا شورایگذار و شخصیتها و رسانههای فارسی زبان. آنها هم دو غم و دغدغەی اصلی دارند، بە د
ست گرفتن قدرت و حفظ یکپارچگی خاک ایران. آنها هم بەخاطر فوبیای گسترش جنبش، ملتهای زیردست ایران و درنهایت تقسیم ایران آمادەاند با شیطان هم متحد شوند، برای همین هم هر چند بە گفتە خودشان جمهوریخواەاند اما در عمل آماده همکاری و حتی متحد شدن با سلطنت طلبان هستند.
دیگر شبە جبهە، احزاب و گروەهای چپ با همەی طیف و اندیشەهای خود هستند. اضطراب و دغدغەی آنها کسب مجوز فعالیت داخلی و کمک به حفظ یکپارچگی خاک ایران است. برخی از این احزاب مانند حزب تودە و چریکهای فدایی خلق اکثریت، اگر اکنون رژیم بە آنها اجازە حضور آزادانە در ایران را دهد سراسیمە و با کمال میل باز خواهند گشت و شروع به سر دادن شعارهای ضد امپریالیستی میکنند و اگر تحت فشار قرار گیرند، دوبارە به عنوان پناهنده به همین کشورهای امپریالیستی باز خواهند گشت. بخش دیگری از سازمان های چپ، اگرچه دارای پرنسیب و اصول هستند، اما در عمل بسیار ضعیف و پراکندەاند.
یکی دیگر از نیروهای فعال سازمان مجاهدین خلق ایران است، که با روشها و شعارهای پنج دهە پیش فعالیت میکند اما از سازوکارها و تجهیزات دوران مدرن به ویژه دیپلماسی بەخوبی بهره میبرد. این سازمان در چارچوب ایدئولوژیک و هژمونی خود میخواهد تا حدودی به موضوع ملتهای ایران نگاه کند و حتی اعلام کرده که آماده است طرح خودمختاریی را که در سال ۱۳٦۲ (١٩٨٣) با حزب دموکرات امضا نمودە برای دیگر ملتهای ایران هم به رسمیت بشناسد. اما سازمان مجاهدین نیز دو مشکل عمده دارد. اولی هژمونیخواهی است که با دموکراسی (که مورد درخواست اکثریت ایرانیان است) مطابقت ندارد. دوم مرجعیت دینی یا همان “اسلام سیاسی” است که پس از نمونەی سیاهی کە رژیم خمینی از اسلام بە نمایش گذاشت، شکی نیست که از حامیان چندان زیادی در میان مردم ایران برخوردار نخواهد بود. البته مجاهدین در این اواخر در مورد دولت سکولار صحبتهایی کردهاند و دموکراسی هم کە از دیرباز ورد سر زبانشان بوده است. آنها اگر این هژمونیخواهی را کنار بگذارند و واقعا از دولتی سکولار، دموکراسی و حقوق ملتهای دیگر حمایت کنند، میتوانند در ارض واقع با احزاب و سازمانهای ملیگرا برای سرنگونی رژیم همکاری کنند.
در برابر این نظرات و سازمانهای مختلف و متنوع سراسری در ایران، نیروهای سیاسی متعلق به ملتهای زیردست قرار دارند کە نیروهای کورد سازمان یافتهترین و قدرتمندترین آنها بەحساب میآیند. این نیروها و احزاب ملی اگر بخواهند در آینده ایران جایگاه مناسبی داشته باشند، باید در بین خود متحد بودە و بر روی یک نظام فدرال بر اساس ساختار ملی پافشاری نمایند. آنها نباید با هیچ نیروی سراسری همکاری کنند و نباید با آنها در یک جبهە قرار گیرند که به چند ملیتی بودن ایران و وجود برنامەای برای حل مسئله ملتها اعتقادی ندارد. اگر آنان با هم متحد شوند، شکی نیست که به بزرگترین نیروی میدانی در ایران تبدیل خواهند شد و هر دولتی در تهران سرکار بیاید باید برایشان حسابی باز کند و به خواستەهایشان گوش دهد. اما دیناموی سازماندهی و همبستگی نیروهای ملی نیز میتواند جبهەی کوردستان باشد. یعنی احزاب با نفوذ کورد ابتدا باید خود را از درون سازماندهی کنند، سپس بە کمک یکدیگر یک جبهەی کوردستانی تشکیل دهند و آن محور هم میتواند بستر تشکیل محور متحد ملتهای زیردست باشد. بزرگترین نقش برای تشکیل محور کوردستان را نیز میتواند حزب بزرگ دموکرات عهدەدار شود. اما نیاز اصلی برای ایفای این نقش بزرگ این است که با همکاری هم خانواده بزرگ دموکرات را متحد و حزب محبوب و پرنفوذ دموکرات را دوباره سازماندهی کنیم.