برگردان: سروش
کمتر ناظر سیاسی وجود دارد کە معتقد نباشد ایران کشوری است بحران زدە. رژیمی کە در معادلات سیاسی اصطکاک بسیاری با جامعەی جهانی دارد و در داخل کشور نیز از مقبولیت برخوردار نیست. بحرانهای اقتصادی ناشی از سیاستهای این رژیم مردم و جامعە را در تنگنا قرار دادەاند و این امر موجب گردیدە کە مردم بیش از گذشتە بە اعتراض برخاستە و بە خیابانها بیایند. ایران بە کدام سو میرود؟ جایگاە مردم در تحولات پیشروی ایران کدام است؟ این مسائل را با آقای ناصر باباخانی، تحلیلگر سیاسی در میان گذاردەایم.
ـ بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند کە ایران بدلیل فشارهای سیاسی خارجی و بحران اقتصادی و نارضایتی داخلی در مقابل یک تحول اساسی قرار دارد، آیا فشارهای خارجی میتوانند تعین کنندە باشند؟
شاید پاسخ این سٶال را بتوان در خود سٶال یافت. بدرستی بە دو عامل خارجی و داخلی اشارە کردید کە هر دو عامل عمدتا” جنبەی اقتصادی دارند. یعنی فشار و تحریمهای اقتصادی آمریکا بعنوان فشار خارجی (Economic Pressure Maximum) و بهمریختن اوضاع اقتصادی کشور بعنوان یک عامل داخلی. اما در اینجا باید این سٶال مطرح شود کە براستی این دو عامل آنقدر توانمند هستند کە بە تعبیر شما باعث ایجاد یک تحول اساسی در ایران گردند؟ یا باید برخی عوامل دیگر نیز بە این دو عامل یاری رسانند، نظیر حرکات سیاسی و جنبشهای مدنی و اجتماعی در داخل ایران.
بە نظر من موضوع مهمتری از عوامل فوق در میان است و آن عبارتست ا ز اینکە باید بە عواملی کە موجب بقای جمهوری اسلامی میگردند، بعنوان نقطە قوت این حکومت نیز توجە کرد. بە عبارتی دیگر درست است کە دو عامل فوقالذکر در راستای نابودی جمهوری اسلامی مٶثر هستند، اما برای آنکە بتوانیم تحلیل درستی از معادلات داشتە باشیم، باید بە عوامل پیدا و نهان بقای این رژیم نیز اشارە نمایم. البتە منظورم از عوامل پیدا، درست آنچیزهایی است کە در برابر دیدگان ما قرار دارند ولی میتوان همچون جنبەی سختافزاری (بعناوان نمونە خشونت) از آنها یاد کرد. اما آنچە کە میخواهم بدان اشارە کنم برخی عوامل نهان و ناپیدا اما تعیین کنندە در بقای این رژیم هستند کە میتوان آنها را جنبەی نرمافزاری در قالب پارادایمهای ویژەی جمهوری اسلامی توصیف کرد.
- مثلا؟
جمهوری اسلامی ایران پس از مرگ خمینی، سیاستهای خود را از سیاست عریان و کشتار مخالفان و خاموش کردن صدای متفاوت، بسوی کنترل نامحسوس روانی جامعەی ایران سوق داد ( هر چند سیاست سیسات عریان پیشین را هم کنار ننهاد). سیاست کنترل روانی جامعە را نیز با استفادەی ابزاری از مذهب شیعە در داخل بە پیش برد و بعدها بر همین مبنا هم این سیاست را در سوریە و عراق و یمن و لبنان و…. کە در جغرافیای هلال شیعە قرار دادند، دنبال کرد بە چە صورت؟ جمهوری اسلامی با تحلیلی کاملأ ایدئولوژیک و مطلوب خویش از مذهب شیعە، میتوان گفت کە شیعەگری سیاسی را بە تمامی کنج و زوایای زندگی فردی و اجتماعی ایران رسوخ داد و با بهرەگیری از احساسات مذهبی و عاطفەی مذهبی مردم، دوقلویی ایجاد کرد بنام ” امام حسین- یزید” کە در کلیەی بحرانهای داخلی و بینالمللی بە امر مهمی جهت خلاصی از اوضاع بحرانی بدل میگردید.
در دوران جنگ ایران و عراق، “صدام حسین”، “صدام یزید کافر” خواندە میشود و در منازعات میان آمریکا و ایران بوش و اوباما و ترامپ، یزید توصیف میشوند و حتی در این اواخر در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی، “محمد بنسلمان” یزید، نامیدە میشود و در مقابل همەی اینها رهبر رژیم، خامنەای، نقش “حسین مظلوم” را ایفا مینماید و در این میان در مناسبتهای مذهبی و عزاداریها، هیأتهای شیعە بە شیوەی سیستماتێک و برنامەریزی شدە، موظفند خامنەای را در شکل و شمایل حسین فرزند علی بە مردم عامی نشان دهند. البتە هدف سناریوی دوقلوی ” حسین- یزید” آن است کە جمهوری اسلامی را میراثدار حکومت علی، امام اول شیعیان و شورش پسرش حسین بە مردم ایران و جغرافیای هلال شیعی معرفی نمایند. همانگونە کە گفتم این وظیفە کاملا” برعهدەی هیأتها و مداحان است کە بە شیوەی سیاسی این هدف را بطور کامل دنبال میکنند.
بدون تردید در این میان حاکمیت با طرح سناریوهای گوناگون نظیر ایجاد فضایی برای بر زبان راندن انتقادهای شدید، حتی بە قول خودشان عبور از خط قرمز و حملە بە چند مقام بلند پایەی حکومت، “تخلیەی روانی” جامعە را نیز بە نحوی از انحاء مدنظر دارد و اینگونە کارها نیز از طریق صداوسیمای جمهوری اسلامی، ائمەیجمعە و دیگر نهادهای بە اصطلاح خیریە و…. انجام میپذیرد، اما در نهایت همەی اینها بە شیوەی موازی بە سناریوی “حسین- یزید” یاری میرسانند. بدون هیچ شک و تردیدی نیز از بندوبست با رفرمطلبان و معاملە با باند احمدینژاد هم غافل نیستند.
در واقع بە درازای تاریخ، این مقولە یعنی دوقلوی “حسین – یزید” ابزاری بودە در دست آخوند شیعە تا اهداف خود را در جامعە بە تحقق برساند، شما حتی اگر بە حکومت بەاصطلاح سکولار پهلوی نیز توجە کنید درمییابید کە این مقولە بە شیوەی متفاوت در درون جامعە رواج داشتە است. هنگامی کە بە سینمای قبل از انقلاب خلقهای ایران و فیلم فارسی دقت کنید متوجە میشوید کە در این سینما کە ظاهرا” رقص زنان عریان و مشروب خواری دو ویژگی اصلی فیلمها هستند، اما باز دقلوی “حسین – یزید” بە شیوەی برجستەای خود را نشان میدهد و کاراکتر اصلی فیلم در کسوت یک لات و درونمایەی یک آخوند ظاهر میشود. بە همین دلیل میتوان فیلم فارسی را بە نوعی بەعنوان یکی از کاتالیزورهای انقلاب ایران نیز تلقی کرد.
نکتەی دیگری کە باز بە مذهب شیعە بازمیگردد، مقولەای است بنام “تقیە”. شیعیان معتقدند کە در زمانیکە تحت فشار هستند، میتوانند مسلمان بودن خود را نیز انکار نمایند! بە همین دلیل جمهوری اسلامی این مقولە را بە سلاحی جهت توجیە هرگونە اقدامی کە تا دیروز حرام شمردە میشد، بدل میسازد و بە آن رنگ و بوی اروپایی میدهد. بعنوان نمونە در جنگ میان ایران و عراق خمینی از ” جام زهر ” سخن بە میان آورد و خامنەای در زیر فشارهای آمریکا از “نرمش قهرمانانە” سخن میگوید. همگی اینها عقبنشینی از سخنان و عملکردهای گذشتەشان بشمار میرود! دور نرویم، روز سیام خرداد ماە گذشتە خامنەای بشدت علیە کنوانسیونهای بینالمللی بویژەFATF ، موضوعگیری میکند، اما هنگامیکە مشاهدە میکند اوضاع بحرانی است، پس از سە ماە اجازە میدهد مجلس جمهوری اسلامی پیوستن ایران بە این کنواسیون را تصویب نماید!
ـ کم نیستند صداهای کە از سازش ایران و آمریکا سخن میگویند. بە نظر شما امکان سازش میان دو طرف تا چە اندازە متحمل است و آیا با سازش پنهانی ایران و آمریکا، جمهوری اسلامی از این معضل نیز خلاصی خواهد یافت؟
مایلم در پاسخ بە این پرسش چند کلمە ازمایکل والزر استاد فلسفەی سیاسی در آمریکا – همان فردی کە بە شدت از کردهای سوریە در مقابل اردوغان حمایت کرد بعاریە بگیرم. والزر میگوید:
“شاید همە چیز برای من تعجب آور باشد. درک ما استادان دانشگاە و اندیشەورز، در قبال جهان، کامل نیست. آنهایی کە در خصوص اتحادجماهیرشوروی تحقیق میکردند، فروپاشی این کشور را پیشبینی نمیکردند، آنهایی کە رویدادهای جهان عرب را دنبال میکردند بهار عربی و حتی شکست این جنبش را هم پیشبینی نمیکردند. من و همکارانم نیز از پدیدەی دونالد ترامپ غافلگیر شدیم. من تصور میکنم کە همەی اینها نمونەهای امید بخشی هستند کە نشان میدهند سیاست هنوز هم در نقطەای است کە ممکن است، ما در آنجا غافلگیر شویم، هر چند برخی از این غافلگیریها بسیار پر مخاطرە هستند”.
برمبنای این گفتەها میخواهم بگویم کە پیشبینی کردن امر دشواری است، بویژە تحلیل مواضع مقامات جمهوری اسلامی کار سختی است. شما بە تاریخ چهل سال گذشتە توجە کنید، ببینید حکام این کشور چند بار در گفتەها و عملکرد خویش دچار پارادوکس شدند، در گفتههایشان پایبندی به هیچ اصول اخلاقی و عرفی به چشم نمیخورد. رهبر این کشور میگفت: اگر جنگ (جنگ میان عراق و ایران) بیست سال نیز ادامه یابد، ما کماکان ایستادگی میکنیم، لیکن در نهایت دیدیم که چنین نبود. همانگونه که پیشتر گفتم، فرهنگ شیعی راههای فرار را در سیاست برای آنها فراهم ساخته است که روزی به جام زهر خمینی و برخی اوقات هم به نرمش قهرمانانهی خامنهای ختم میگردد. این سیستم برای نجات خویش از این وضعیت به نظر من مجددأ به خواست آمریکا گردن خواهد نهاد. اما برای آنکه داخل کشور را نیز قانع سازد، شاید مقولههایی چون نجات اسلام و رهایی مردم از فشارها را بر سر زبانها بیاندازند. به همین دلیل برای من تعجبآور نیست اگر در خفا این سازش به شیوهای که اشاره کردم در خصوص مسئلهی اتمی ایران عملی گردد. اما همانگونه که میدانید جمهوری اسلامی مشکلات عدیدهی دیگری نیز دارد، نظیر: نقض حقوق بشر، موشکهای بالستیک، حمایت از تروریسم، تهدید اسرائیل، ایجاد کمربند امنیتی یعنی هلال شیعی و دخالت در امور داخلی کشورهای همسایه و .. به همین دلیل بنظر من پروندهی جمهوری اسلامی، پروندهی همیشه بازی است.
ــمردم در این میان چه نقشی ایفا میکنند؟ در کجای این معادلات قرار دارند؟
سئوال بجایی است. در واقع مردم ،مرکز و کانون معادلات هستند. چگونه؟ همانگونه که گفتم تاکنون چنین بر میآید که امیدواری کم نظیری وجود دارد تا فشارهای خارجی مشخصأ تحریمهای اقتصادی آمریکا، جمهوری اسلامی را بزانو درآورد. اما همانطور که اشاره کردم سیاست آمریکا قطعی نیست. بسیاری اوقات مشاهده کردهایم که انتظارات ما در رابطه با یک واقعهی سیاسی کاملأ متفاوت و بسیار بوده است. به همین دلیل عجیب نیست که این امیدواری در آینده تحقق نیابد، بنابراین برنامهی جایگزین چیست؟ برنامهی B کدام است؟ بنظر من در این شرایط، حتی پیشتر نیز، مردم و کلیهی خلقهای ایران تنها راهکار و عامل اصلی رهایی کشور از این منجلاب هستند، به همین خاطر پلان A و B و C و… خود مردم هستند.
بگذار با صراحت بیشتری بگویم. از دسامبر گذشته تاکنون معادلات بسیاری در داخل ایران دستخوش تغییر گشته است، که بنظر من مهمترین آنها بازگشت خیابانها به دست مردم بود. مردم سراسر جهان، مالک خیابانها هستند. خیابانها بزرگترین نیرو در مقابل چهار دیواری است که صاحبان قدرت خود را در آن پنهان میسازند. بنابر این از این بە بعد ترسها فرو ریخته و خیابانها از آن مردم هستند و هرگاه که مایل باشند و اراده کنند میتوانند به خیابانها بریزند. این درست همان پدیدهای بود که چهل سال است جمهوری اسلامی با تمام توان میکوشید از تحقق و تبدیل شدن آن به یک امر واقع جلوگیری نماید، در این راستا نیز از هیچگونه سرکوب و زندان و کشتاری دریغ نمیورزید.
بگذار به نمونهای اشاره کنم. مردم کردستان پس از موشکباران قلعهی حزب دمکرات کردستان و اعدام سه جوان کرد، در روز 21 شهریورماه با اعتصاب و باقیماندن در منزل و اینبار خالیکردن خیابانها در قالب نافرمانی مدنی (که این امر نیز نوعی حاکمیت مردم بر خیابانهاست) حکومت جمهوری اسلامی را کیش و مات کرده و توطئهها و برنامههایش را خنثی مینماید! به همین دلیل به اعتقاد من خیابانها بویژه در کردستان ایران مقولهی متفاوتی است. پدیدهای زنده که برخی اوقات با ازدحام و گاهی هم با سکوت، نقش خود را ایفا مینماید و اکنون به سلاح قدرتمندی در دست تودههای مردم بدل گشته است.
_برداشتی وجود دارد مبنی بر اینکه مردم خواهان زندگی هستند و نمیخواهند بمیرند، سوریه و یمن و عراق را نیز مشاهده کردهاند، این امر نیز پوئنی است در دست حاکمیت. نظر شما در این مورد چیست؟
تبدیل شدن ایران به سوریه مدتی است که از سوی رفرمطلبان ایران مطرح شده است و در واقع این امر حاوی نوعی هشدار است برای مخاطبان خویش (در اینجا مردم ایران) که اگر ایران در احتمال جنگ داخلی به سوریه بدل گردد، جوی خون براه خواهد افتاد و باید “شرایط فعلی” را حفظ کنیم. حاکمیت به شیوهای سیستماتیک در این راستا فعالیت میکند، لابیهای جمهوری اسلامی در خارج از کشور، مهرههای رژیم در رسانههای گوناگون، بویژه رسانههای فارسزبان و در داخل نیز رفرمطلبان در راستای این موضوع کار میکنند.
این امر، اوج وقاحت گروهی است که میخواهند مردم ایران تحت این همه فشار باقی بمانند، تا حکومت جمهوری اسلامی کماکان بر مسند قدرت باقی بماند. خوب چرا به جای تبدیل شدن به سوریه، از یک پارادایم دمکراتیک غربی سخن به میان نمیآورند، بعنوان مثال رفراندوم و همهپرسی، بگذار بدانند که مردم پس از چهل سال در مورد این حاکمیت چه نظری دارند؟ آنها بجای آنکه توپ را به زمین حاکمیت بیاندازند، مردم درمانده و مصیبتزدهی ایران را مخاطب قرار داده و از آنها میخواهند که سکوت کنند تا جمهوری اسلامی بر سر پا باقی بماند. با وجود موجی که بخاطر فشارها در حال براه افتادن است، بنظر نمیرسد که سناریویی بداد جمهوری اسلامی برسد.
ـ سطح مقاومت مردم چه اندازه است؟ آیا حکومت میتواند بر کلیهی بحرانها فایق آید؟ بازیهای حکومت تا کجا کاریایی خواهند داشت؟
بدیهی است حکومت نە تنها نتوانسته است طی چهل سال گذشته بر بحرانها چیره گردد، بلکه دائما کوشیده است ظاهر و صورت مسألەی مشکلات را پردهپوشی نماید و در پی حل و فصل مشکلات نبوده است. از همان ابتدای استقرار جمهوری اسلامی تا کنون، استراتژی اصلی این حکومت برای داخل و خارج بر مبنای تحریف واقعیات جامعهی ایران در کلیهی زمینهها بوده و بدین ترتیب کوشیده است سیمای واقعی خود را پنهان نموده و خود را بر خلاف واقیعات بنمایاند. بدین منظور نیز جهت لاپوشانی واقیعات و تحریف آنها به شیوهی پارانوئیدی( بیاعتمادی) از تاکتیکهای عجیب بسیاری بهره گرفته است. بعنوان مثال این واژهها بطور مرتب در گفتمان سیاسی حاکمیت تکرار میشود: توطئه، دشمن، طمع، جاسوسی، نفوذ، خیانت، تهدید خارجی، دستهای پشت پرده و… این پارانوئید یا بی اعتمادی دیرپا نیز در نهایت موجب گشته که سدی همیشگی در برابر پلورالیزم سیاسی در این کشور ایجاد گردد.
آمار مراکز تحقیاتی مورد اعتماد بینالمللی از اوضاع اسفبار ایران حکایت دارند، اما در رسانههای جمهوری اسلامی اشارهای به آنها نمیشود. دست اندرکاران این کشور با ارائهی آمار نادرست به مردم کوشیدهاند ایران را بهشت موعود نشان دهند. اما این بازیها دیگر به فریادشان نمیرسد، شکم با نان سیر میشود نه با حرف! به همین دلیل به نظر من همانگونه که گفتم در نهایت، این مردم به جان آمده هستند که معادلات را برهم خواهند زد. کارد به استخوان رسیده است.
ایران آن کشوری نیست که حکامش میگویند، ایران در کلیهی زمینهها دچار فروپاشی و اضمحلال گشته است و بدون تردید هیچ کشوری را در جهان نخواهید یافت که نظیر ایران با بحران داخلی، منطقهای و بینالمللی دست بهگریبان باشد. ایران به درختی میماند که از درون پوسیده است و چه بسا امروز یا فردا بر زمین خواهد افتاد.
_تصور نمیکنید نارضایتیها در کردستان به شیوهی دیگری هستند؟ عقبتر یا ساکتتر هستند، آیا این امر دلیل ویژهای دارد؟
درست است… نارضایتیها در کردستان با مطالبات مردم مناطق مرکزی ایران و شهرهای بزرگ فارسنشین، تفاوت جوهری دارند. اما از لحاظ خواستهای ملی با دیگر ملیتهای ایران نظیر عرب و بلوچ و آذری نقطهی مشترکی چون هویت ملی داریم، هرچند در این مورد نیز ما کردها بدلیل تاریخی کهنتر و دارابودن سازمان سیاسی از حدود صد سال پیش، با آنها نیز تفاوت داریم. من این تفاوت را به عنوان مقولهی “هوشیاری ملی” مورد نگرش قرار میدهم که در برآورد با دیگر ملیتها قابل قیاس نیست!
خیر درست برعکس، شما در کجای ایران برگزاری اعتصابی سراسری نظیر 21 شهریور را مشاهده کردهاید؟ حتی کردستان را میتوان به عنوان پیشاهنگ مبارزهی مدنی مورد نگرش قرار داد. درست پس از اعتصاب همگانی کردستان ایران بود که مردم دیگر شهرهای ایران در روز 16 مهرماه بازار و مغازههای خود را تعطیل کردند.
_به اعتقاد شما اکنون نیز عمدهترین مسئلهی مردم در کردستان هویتطلبی باشد؟
بدون تردید مسئلهی کرد هرچند شاید در برخی موارد با خواستها و مطالبات مردم بویژه از لحاظ حقوق شهروندی و رفاه و مسائل اقتصادی همسویی داشته باشد، اما مسئلهی کرد یک مسئلهی هویتطلبانه است. این برداشت که خواست و مسئلهی کرد را تا سطح مجموعه مطالبات اقتصادی تقلیل میدهد نیز مدت چندانی نپایید. بە عبارتی دیگر درست است که کرد نیز نظیر مردم دیگر تحت فشار اقتصادی قرار دارد، اما تاریخ خلق کرد و تاریخ مبارزاتی این خلق بویژه طی یکصد سال اخیر، نشان داده که مسئلهی کرد یک موضوع سیاسی بوده است، حتی یک موضوع فلسفی گرهخورده به بود و نبود و مبارزه علیه انکار این خلق.
بگذار به نمونهی مشخصتر و امروزیتر اشاره کنم. شما یک دختر کرد پیشمرگ هستید، درست است؟ آیا خواستهای شما با مثلأ یک زن فارس یکی است؟
بعنوان نمونه زن ایرانی با تمام هم و توان خود پروژهی چهارشنبهی سفید را بهراه میاندازد – با همهی احترامی که برای این حرکت قائلم – اما شما جان خود را کف دست نهادهاید و او نیز یک روسری سفید را آویزهی یک چوب کردهاست، به همین دلیل بهنظر من خواستها متفاوت هستند، تاریخ چنین میگوید!
_اگر تحولات بهسوی رویارویی خشونتآمیز، یا قیام تودهای سوق پیدا کند، کردستان با توجه به پیشینهای که در مبارزهی حقطلبانه دارد و نیز سرشت خواستها و مطالباتش در چه جایگاهی قرار میگیرد؟
بدیهی است کرد در مقایسه با دیگر ملتها و سازمانهای ایرانی از تاریخی دیرینهتر برخوردار بوده و از لحاظ ارگانیزاسیون نیز در سطح بالاتری قرار دارد. اما این امر به تنهایی کافی است؟ در عرصهی پراکتیک و عملی، کرد در چه جایگاهی قرار دارد؟ آیا در برابر طرف مقابل از گفتمان مشخصی برخوردار است؟ تلاشهای پراکنده و منفرد احزاب و جریانها تا کجا مؤثر خواهند بود؟ بسیاری اوقات شنیدهایم که ابرقدرتی چون آمریکا به کردهای پراکندهی کردستان ایران میگوید: با یک دیدگاه و یک جبهه وارد عمل شوید. فاجعه اینجاست که جریانهای اپوزیسیون ایرانی نیز چنین میگویند و کرد را به وحدت صفوف فرا میخوانند! من شخصأ خوشبین نیستم، دستکم بر مبنای اوضاعی که اکنون احزاب در آن به سر میبرند.
_به نظر شما از سوی نخبگان جامعه و احزاب و سازمانها تمهیدات لازم برای این مرحله اتخاذ شده است؟
نخیر، به هیچ وجه؛ چرا که در واقع شکافهای بسیاری داریم، شکاف به معنای جامعهشناسی آن، نظیر شکافهای طبقاتی، شکافهای حزبی، شکافهای دینی و مذهبی، شکافهای جنسیتی، شکافهای نسلی و… کلیهی این شکافها نهایتأ بر رفتار سیاسی جامعه تأثیرگذار خواهند بود و شکافهای سیاسی را عمیقتر کرده و به مانعی بر سر راه ایجاد یک گفتمان مشترک بدل خواهند گردید.
در حال حاضر این شکافها در کردستان ایران بیش از هر زمانی به چشم میخورند و حتی بسیاری اوقات به مرز رویارویی پر مخاطره در آینده میرسند. به همین دلیل باید مکانیزمهایی برای پرکردن این شکافها یافت شود. شاید در این راستا همانگونه که شما نیز اشاره کردید، راهنمایی نخبگان جامعه (Elite-directing) بهترین مکانیزم حال حاضر باشد.
نخبگان بهعنوان “عوامل تغییر” تعریف میشوند که از توانایی تأثیرگذاری برخوردارند تا رویدادها را به طرف ویژه و مشخص سوق داده یا مانع وقوع رخدادی گردند. البته نخبگان یادشده الزامأ نباید تنها و تنها رهبر سیاسی یک حزب باشند، درست برعکس، با توجه به شرایط کردستان ایران، این نویسندگان، هنرمندان، فعالان مدنی، روزنامهنگاران و ادبا هستند که میتوانند شکافها را پر نموده و یک موازنهی سیاسی برای ایجاد یک گفتمان مشترک فراهم سازند.
مشکلی که در اینجا ظهور میکند عبارتست از اینکه خود نخبگان داخل و خارج از کردستان ایران با یک شکاف علمی و آنتولوژیک دست بهگریبانند، در خصوص مسائل، نگرش متفاوت و دور از همی دارند و شاید این امر بزرگترین خطر برای اوضاع سیاسی و اجتماعی محسوب شود. بنابراین برای پرکردن شکاف داخل و خارج در وهلهی اول باید یک انتقاد گفتمانی میان هر دو ایجاد گردیده و آسیبشناسی گردد، نقاط مشترک و یا مورد اختلاف مشخص شود و در نهایت این دو خط از حالت موازی بودن خارج شده و در یک نقطه به یکدیگر برسند و این نقطه به نقطه عطفی برای پرکردن شکافهای ذکرشده بدل گردد.
_کرد از تجربهی رویدادهای پس از انقلاب 57 برخوردار است، به نظر شما دور تسلسل باطل دیگری در انتظار کرد است؟
من با این پیشداوری موافق نیستم. درست است که انشقاق و دو دستگی نیروهای سیاسی کردستان و عدم وجود گفتمانی مشترک خسران بزرگی است، اما فراموش نکنیم که نیروی اصلی کرد، تودههای مردم کردستان است. خوشبختانه مردم از هر لحاظ از احزابمان و کردهای دور از وطن، مسئولانهتر و حتی بسیاری اوقات دقیقتر عمل میکنند، به همین دلیل مردم کردستان ایران، به دور از جار و جنجال و پراکندگی احزاب، در حال ترمیم ناسیونالیزم و گرهزدن این مقوله در داخل با دیگر بخشهای کردستان هستند، منظورم از گرهزدن آنستکه؛ اگر به جنبش ملی خلق کرد در کردستان ایران توجه کنیم از منظر آسیبشناسی، همانگونه که پیشتر نیز اشاره کردم میبینیم که همواره با مشکلی به نام “شکاف” دست به گریبان بوده که همیشه مانعی بوده بر سر راه انسجام ناسیونالیستی ملت کرد. اما بهنظر میرسد که حضور مردم کردستان ایران در خیابانها و هم خالی کردن خیابانها، میرود تا شکافهای گوناگون کردستان ایران را پرکند و در واقع انسجام ناسیونالیستی مورد اشاره، به شیوهای صریح در حال حاضر احساس میشود، هم در جنبههای داخلی و هم در رابطه با دیگر بخشهای کردستان.
در خصوص جنبههای داخلی، شاید اگر به آخرین نمونهها اشاره کنیم، بتواند موضوع را روشنتر سازد.
نخست: همکاری جمعی در رابطه با فاجعهی زلزلهی کرماشان و توجه دقیق به این همکاری جمعی و تحلیل کلیەی رخدادهای خیابانهای کردستان ایران، مٶید این واقعیت هستند کە شمال و جنوب کردستان ایران بهعنوان دو قطب کردهای سنی مذهب و شیعە مذهب و یارسان به هم گرە خوردەاند، ارادەی خلق ورای خواست قدرت حاکم بەشیوەی مقاومت، با فرد و جامعەی کردستان همطراز است. بە عبارتی دیگر کامیونهایی کە لوازم ضروری را بە مناطق زلزلەزدە منتقل میکردند، همگام با طی هر کدام از مرزهای میان شهرهای کردستان ایران، در واقع بە مفهوم ترمیم عدم انسجام تاریخی شهرها و مناطق بود. این امر یعنی بازتولید مقولەی و مفهوم ملتگرایی در بطن جامعەی کردستان و اعتلای هویت ملی.
دوم: خارج نشدن مردم از منازل خود در روز ٢١ شهریور، نوعی از همبستگی را میان مثلث مبارزە ایجاد کرد. هشتک ” من از خانە خارج نمیشوم تمام گوشە و کنار سوشیال میدیا را درنوردید و طی مدت سە-چهار روز ذهنیت داخلی را برای یک عکسالعمل گستردە، کاملأ آمادە کرد! فعالان سیاسی و مدنی داخل، فراخوان احزاب و نیروهای سیاسی کردستان در زیر چتر مرکز همکاری احزاب کردستان ایران و بالأخرە خواست نویسندگان، روزنامەنگاران و فعالان سیاسی در خارج از کشور، با یک گفتمان، بە مقابلە با موشکهای جمهوری اسلامی برخاستند. آنها با این”هشتک” بە جنگ با “موشک” رفتند! در اینجا یعنی در دنیای مجازی نیز انسجام ناسیونالیستی بهروشنی خود رانشان میدهد.
بە همین دلیل بە نظر من شرایط حاضر با وضعیت چهل سال پیش تفاوت بسیار دارد، هر چند احساس نوعی نگرانی هم میکنم. بە همین جهت باید مثلث یاد شدهی مبارزە، مانع رخدادن اتفاقات تلخی گردند کە متأسفانە در اوایل انقلاب خلقهای ایران دامنگیر ما گردید.
ـ آنچە کە بدان عمل نشدە و اکنون باید انجام شوند کدامها هستند و چە کسی باید آنها را انجام دهد؟
شاید خود این سٶال بە تنهایی پاسخ آنقدر مفصلی داشتە باشد کە در چارچوب مصاحبەی مطبوعاتی نگنجد. اما بطور خلاصە از منظر آسیبشناسی باید بگویم کە جامعەی ما، جامعەی پرسشگری نیست و سالهاست کە با واژەی ” چرا ” بیگانە هستند! آن معدود کسانی هم کە ” چرا “هایی را مطرح میکنند، آماج یورش ناروای ذهنیت عشیرەای کە خود را عین سیستم میپندارد قرار میگیرند. (در واقع جامعەی ما از مجموعە طوایف و عشایر بهظاهر مدرن، اما با عقلانیت محدود مصلحت طلب، تشکیل شدە است. حال این مصلحت در مورد طایفە یا عشیرە باشد یا حزب و سازمان یا گروە کوچکی بعنوان جزئی از جامعە. این اجزاء جامعە، مادامیکە انسجام میان آنها ایجاد نگردد، بە یک ملت بدل نخواهند شد).
[مرحلەی نخست: لزوم عبور از مرحلەی عشیرەای بە مرحلەی ملت سازی]
این یک فاجعە است کە شاید در حال حاضر کمتر آن را احساس کنیم، اما در آیندە بە سرآغازی برای ایجاد یک جامعەی بستە بدل خواهد شد. جامعەای کە دیگر ارزشی برای ” توانمندی و ابتکار و روحیەی انتقادی ” قائل نیست و با تمام ساختار و سیستمهایش حتی اجازە نمیدهد نقطە نظرات متفاوت خود را در قالب انتقاد مطرح نماید و بسیاری اوقات با این توجیە کە آنچە تو میگویی انتقاد نیست، سعی دارد شما را بە سکوت وادارد.
[مرحلەی دوم: لزوم ایجاد یک جریان روشنفکری منتقد مستقل]
یعنی این جامعە نە تنها در پی یافتن قشر دارای قابلیت و توانایی تولید نیست ، بلکە در صدد محو سٶالات و تردیدهایشان است. نمونەهای تاریخی زیاد هستند. در جایی کە پرسش را سلاخی میکنند، بهواقع روح انتقاد را کشتەاند و در چنین شرایطی بە تعبیر “پوپر” بهسوی جامعەای بستە گام مینهیم و بە تدریج فاشیزم سر برمیآورد.
[مرحلەی سوم : تلاش در راستای ایجاد یک جامعەی باز با کلیەی ویژگیهای اساسیاش نظیر آزادی و دمکراسی]
بطور کلی از هر لحاظ کم کاری شدە است، بهویژە از سوی احزاب. هم از لحاظ سازمانی و هم بە لحاظ فکری. حتی بسیاری اوقات در سیاستهایشان دچار تناقض میگردند! البتە روشنفکران و نویسندگانمان را نیز بە این لیست اضافە کنید. آنچە کە امروز مشاهدە میشود عبارتست از اینکە ما بعنوان کرد از یک برنامە و استراتژی منسجمی برخوردار نیستیم، حتی تاکتیک کوتاە مدت نیز نداریم.
آیا جامعە و جنبشمان را آسیبشناسی کردەایم؟ آیا نقاط قوت و ضعفمان را مشخص ساختەایم؟ آیا میدانیم تهدیدات و فرصتها کدامها هستند؟ تا چە حد از اوضاع داخلی اطلاع داریم و شکافها را چگونە تعریف میکنیم؟ آیا در راستای ایجاد یک گفتمان مشترک ملی تلاش بعمل آمدە است؟
بدون دارا بودن یک زمینەی فکری و تئوریک، در عرصەی پراکتیک و عمل دچار اشتباهات کشندەای خواهیم شد. بە همین دلیل بدون ترمیم جنبەی فکری و سازمانی مثلث مبارزە، هر چە انجام پذیرد، دور تسلسلی بیش نخواهد بود.