هگل معتقد است فرد با ترک عادات، غرایز و خواستهای طبیعیاش بە آستانەی آگاهی و خودآگاهی میرسد و آنزمان سرآغاز انسانیت راستین او است. این خودآگاهی در قلمرو خانوادە شروع میشود و پس از آن قلمرو غرایز اولیە را پشت سر نهادە و بە سرزمین اخلاق اجتماعی کە همان جامعەی مدنی است وارد میشود. با تشکیل جامعە مدنی افراد در یک نظام اقتصادی بەعنوان انسانهای اقتصادی بە تولید، مبادلە و توزیع کالا میپردازند. (سبزەای، ١٣٨٦. ٧٨).
او همچنین اعتقاد دارد این شهروند دو بعد دارد، یک بعد اقتصادی اجتماعی دارد کە با بعد سیاسی آن کاملا متفاوت است و بعد دوم آن مفهوم بورژوایی است، یعنی شهروندانی کە بەدنبال منافع شخصی خودشان هستند. هگل جامعەی مدنی را نهادی میداند بین خانوادە و دولت. او معتقد است شهرواندان یک جامعە مدنی با یک اخلاق عینی آشنا میشوند کە ناکامل است و در شکل دولت، شکل کامل خود را بەدست میآورد بە همین دلیل جامعەی مدنی را نظام نیازها میداند. “نیاز ذهنی است کە از این راەها بە عینیت خود، یعنی رضای خود میرسد: (الف) چیزهای برونی کە دارایی و محصول نیازها و ارادەهای دیگران است و (ب) فعالیت و کار، همچون میانجیای میان دو جنبە. هدف نیاز ذهنی رضای ویژگی ذهنی است، اما، در ارتباط میان آن و نیازها و ارادە خودسرانە و آزاد دیگران، کلیت خود را ابراز میکند، و آن نمودی از بخردانگی کە در پهنە تناهی، نتیجە میشود، فهم است.” (هگل، ١٣٧٨. ٢٤٢).
یعنی جامعە مدنی مجموعەای از افراد کە بەدنبال رفع احتیاجات اقتصادی خودشاناند و بەخاطر این احتیاجات نە در نهاد خانوادە و نە در دولت قرار نمیگیرند. بەعقیدەی هگل همە چیز در جامعەی مدنی بستگی بە ارادەی خودسرانەی افراد دارد کە برای رسیدن بە نیازهای خود بر یکدیگر تاثیرگذار و تاثیرپذیر هستند و این تاثیر خودسرانەی افراد منجر بە آفرینش صفات و فعالیتهایی بە ظاهر پراکندە و حساب نشدە زیر تاثیر ضرورتی میگردد بەنام کار کە موضوع اقتصاد سیاسی است. دانشی کە بە تفکر اعتبار میبخشد، زیرا قانونی را کشف میکند کە بر انبوهی از رویدادهای احتمالی حاکم است. “اقتصاد سیاسی، دانشی است کە با نظرگاەهای مذکور آغاز میکند، اما باید، همچنین، پیشتر رود و روابط تودەای و حرکتهای تودەای را در صفات و پیچیدگی کمی و کیفی آنها توضیح دهد. در پهنەی نیازها، شناخت این نمودهای بخردانگی کە در موضوع حضور دارد و در درون آن فعال است، از سویی، تاثیری آشتی دهندە دارد؛ اما از سویی دیگر، اینجا زمینەای است کە فهم با هدفهای ذهنی و عقاید اخلاقی خود، ناراضی و خشم اخلاقی خود را بروز میدهد” (هگل، ١٣٧٨. ٢٤٢).
هگل طرح خانوادە-جامعەی مدنی-دولت را جانشین طرح خانوادە-دولتشهر ارسطو کرد. ارسطو جامعەی مدنی را مترداف با دولتشهر میدانست، زندگی در پلیس ارسطو هم ماهیتی اجتماعی و هم ماهیتی سیاسی داشت، از اینرو ارسطو برای دولت و جامعە ماهیتی یکسان قائل بود.هگل برخلاف ارسطو کە دولتشهر خود را بە دو حوضەی خصوصی (خانوادە) و فرمانروایی (آزادمردان) تقسیم کردە و اقتصاد را بە خانوادە دادە بود، جامعە را بە سە بخش خانوادە (نهاد خصوصی)، جامعە (نهاد عمومی) و دولت (نهاد فرمانروایی) تقسیم میکند و اقتصاد را از خانوادە میگیرد و بە جامعە میدهد. این مسالە یکی از تفاوتهای عمدەی هگل با ارسطو است. “در نزد هگل خانوادە یگانگی، جامعەی مدنی جزئیت و دولت کلیت نامیدە میشود کە بە ترتیب همان <<نهاد>>، <<برابر نهاد>> و <<همنهاد>> است. کشمکش میان “یگانگی” خانوادە و “جزئیت” جامعەی مدنی در نمود “دولت” بەمثابە واقعیت “نظم کلی” حل میشود.” (سبزەای، ١٣٨٦. ٧٨).
منابع:
١-هگل، گئورگ ویلهلم فردریش. ١٣٧٨. عناصر فلسفە حق. ترجمە مهبد ایرانی طلب. تهران: نشر قطرە
٢-سبزەای، محمدتقی. ١٣٨٦. بررسی مقایسەای دیدگاەهای هگل، مارکس و گرامشی دربارە دولت و جامعە مدنی. پژوهش علوم سیاسی. ٤ (بهار و تابستان ١٣٨٦): ٧٧-١٠٣.