بعد از پیروزی انقلاب در سال ١٣٥٧ و عروج تفکر اسلامی، اغلب شهرها و روستاهای کردنشین دورانی بسیار فشرده و سخت از جنگ و خونریزی را تجربه کردند.
شهر نقده یکی از نمونههای خونین جنگ و کشتار را در اوایل سال ١٣٥٨ تجربه کرد. گفته میشود این درگیری بر مبنای برافروختن آتش تعصبات اتنیکی و دینی به واسطه دخالت کینهجویانه برخی چهرههای مذهبی چون «غلامرضا حسنی» ایجاد شد.
کردها و ترکها در نقده سالها با صلح و دوستی در کنار هم زندگی و معاشرت میکردند، اما تحریکها کار خود را کرد و آتشی برافروخت که جان دستکم ۳۰۰ تن را گرفت و صدها خانواده را آواره کرد.
“سلیمان کاشانی”، فعال سیاسی کرد اهل نقده که اکنون ساکن سوئد است، به «ایرانوایر» گفت که چهگونه مردم عادی ترک و کرد، حتی در گرماگرم جنگ افراد مسلح دو طرف، به کمک هم میشتافتند.
سلیمان کاشانی در این گفتوگوی اختصاصی، تجربه اداره شورایی شهر، دلایل اساسی جنگ نقده و نقش افرادی را که سرنوشت شهر را تغییر دادهاند، روایت میکند. او رابط کمیته مردمی کردها و ترکها بود و بعد از این که هر دو کمیته در شورای شهر نقده ادغام شدند، یکی از اعضای آن شورا بود.
***
اخیرا «صادق زیباکلام»، استاد علوم سیاسی «دانشگاه تهران»، در صفحه اینستاگرام خود ضمن روایت ربودهشدنش به دست نیروهای «حزب دموکرات» در ٢٢مهر١٣٥٨، نکاتی را هم در رابطه با جنگ ترکها-کردها و نقش «غلامرضا حسنی» در کردستان مطرح کرده است. غلامرضا حسنی از افراد نزدیک به «روحالله خمینی» و رئیس کمیتههای انقلاب اسلامی در اوایل انقلاب و همچنین امام جمعه ارومیه تا زمان مرگش در سال ۱۳۹۷ بود.
زیباکلام نوشته است که به عنوان نماینده نخستوزیری وقت، «مهدی بازرگان»، به مهاباد اعزام میشود تا آوارگان کردی را که به دلیل جنگ نقده فرار کرده بودند، به زادگاه و خانه و کاشانه خود بازگرداند.
اما سلیمان کاشانی روایت دیگری دارد؛ پدر او یکی از آنها بود که بازگردانده شدند: «بعد از این که آوارگان به شهر بازگشتند، تعداد زیادی از آنها بدون این که جرمی مرتکب شده باشند از سر کینخواهی حسنی و برخی عوامل و عناصر تحت امر او، بازداشت و اعدام شدند. مثلا، پدرم که نه مسلح بود و نه دخلی به ماجرا داشت، در ایام جنگ به منطقه شارویران فرار کرد، اما بعد از بازگشت بلافاصله بازداشت و در سال ١٣٦٠ در تبریز در سن ٧٤ سالگی به جوخه اعدام سپرده شد.»
صادق زیباکلام در ادامه روایت خود میگوید ابتدا همراه با تیم اعزامی به ارومیه عازم شده و بعد از دیدار با «جمشید حقگو»، استاندار وقت ارومیه، به اتفاق هم به دیدار غلامرضا حسنی رفتند: «در حیات منزلش به استقبال آمده بود و به محض آن که چشمش به ما افتاد قبایش را زد کنار و چند بار زد روی اسلحه کمریاش و گفت “به بازرگان بگو این تنها زبانی است که کردها میفهمند؛ شما از تهران دخالت نکنید. ما خودمان مسئله را اینجا حل میکنیم.” بلافاصله گفتم حاجآقا اگر خودتان میتوانستید مسئله را حل کنید، بعد از یک ماه آن را حل کرده بودید.»
وی در ادامه میافزاید: «وقتی آمدیم بیرون حقگو دلش طاقت نیاورد و گفت کار درستی نکردید با ایشان آن طور صحبت کردید، شما ایشان را عصبانی کردید. حسنی همهکاره استان و منطقه است.»
حجتالاسلام «غلامرضا حسنی» معروف به ملاحسنی، برآمده از یک خانواده سنتی، مذهبی، زمیندار و متمول بود که بعد از انقلاب به عنوان نماینده ولیفقیه در آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه منصوب شد. کردها، حسنی و نیروهای تحت نفوذ او را مسبب اصلی جنگ خونین نقده در ٣١ فروردین ماه ١٣٥٨ میدانند.
گفتنی است که ملاحسنی پسر بزرگ خود، «رشید حسنی»، را به دلیل این که به «سازمان چریکهای فدایی خلق» گرایش داشت، لو داد و او بلافاصله اعدام شد. حسنی در خاطرات خود نوشته است: «وقتی خبر اعدامش را شنیدم، اصلا ناراحت نشدم، چون به وظیفه خود عمل کردم.»
تشکیل شورای منتخب شهر و وظایف آن
روز ٢٢بهمن١٣٥٧ در حالی که نهادهای حکومت پهلوی توان و اقتدار قبلی را از دست داده بودند، تظاهرات مردمی در نقده هم آغاز شد. ابتدا رئیس شهربانی خود را تسلیم کرد و سپس مردم به سمت ژاندارمری حرکت کردند. ژاندارمها به سوی مردم تیراندازی کردند و چند نفر نیز کشته و زخمی شدند که در نهایت تعدادی از ژاندارمها اسیر شدند و بقیه فرار کردند. مردم اسلحهخانه ژاندارمری را ضبط کردند و مسلح شدند. آخرین پایگاه حکومت پیشین به تصرف کامل درآمد و شهر نظم اجتماعی جدیدی را طلب میکرد.
سلیمان کاشانی، غیر از روایت فوق و توصیف چهگونگی آزاد شدن نقده، میگوید: «همین روز و در جریان تظاهرات و اعتراضات مردمی، یک مغازهدار کرد به دلایل نامعلومی کشته شد که برخی از کردها معتقد بودند ترکها مسبب بودهاند، اما با پادرمیانی افراد خوشنام و مردمی ترک-کرد موضوع فیصله یافت.»
بر اساس روایت سلیمان کاشانی، کردها در نقده قبل از تصرف ژاندارمری کمیته مردمی خود را از میان طیف وسیعی از جمله کارگران، معلمان، محصلان، بازاریان، دانشجویان در مسجد جامع منطقه کردها انتخاب کرده بودند: «البته ترکها نیز کمیته خود را بسیار سریع و از همین طریق ایجاد کردند. هر چند ترکیب سیاسی، اجتماعی، طبقاتی، سنی و صنفی کمیته کردها متنوعتر، سکولارتر و مترقیتر و مورد حمایت امام جمعه نقده، ملا “صالح رحیمی”، بود که پیش از انقلاب هم امام جمعه شهر نقده بود. وظیفه من قبل ادغام هر دو کمیته در شورای شهر، ایجاد ارتباط و هماهنگی با کمیته ترکها بود.»
او که هم زبان ترکی را به خوبی میدانست و هم با فعالان و مسئولان اصلی تظاهراتها و جامعه ترکها ارتباط بسیار صمیمانه و دوستانهای داشت، میگوید ایجاد شورا ناشی از ضرورتی بود که بعد از انقلاب به وجود آمده بود: «فعالان هر دو طرف احساس کردند که نیاز مبرمی به ایجاد امنیت و محافظت از شهر به وجود آمده است. در نتیجه، بعد از اعلام تشکیل شورای شهر، کلیه جلسات شورا شهر در فرمانداری برگزار میشد. مثلا جلساتی گرفته میشد در مورد تامین امنیت و ایجاد پستهای نگهبانی در ورودی و سطح شهر. با اعضای شورا شبانهروزی و به طور مشترک و ادواری در سطح شهر نگهبانی و گشت میدادیم تا از ایجاد درگیری، دزدی و ناامنی جلوگیری کنیم.»
سلیمان کاشانی ضمن اشاره به سرمای بهمن ماه و وظیفه شورا برای تامین و توزیع نفت گفت: «شورا شهر برای توزیع و جیرهبندی نفت تصمیم گرفت که به طور مشترک سرشماری در سطح شهر را آغاز کند و بر اساس سرشماری، به شکل برابر نفت در سطح شهر توزیع شود. طبق سرشماری شورای وقت، نقده ۳۰هزار نفر جمعیت داشت.»
ملا حسنی
ملاحسنی در کتاب خاطرات خود نوشته است که در فروردین ماه ١٣٥٨ از طریق فردی به نام «عزیز آقا»، فرزند «میرزا آقا»، که یکی از اهالی روستای «چیانی» از توابع شهر نقده بوده، او را از توطئهای در آیندهای نزدیک توسط حزب دموکرات کردستان مطلع کردهاند مبنی بر این که: «ایادی این حزب به طور مرتب در مناطق مختلف و حومه شهر نقده میتینگ برگزار میکنند و قصد دارند شهر نقده را به تصرف درآورند.»
حسنی بعد از اطلاع از این موضوع مدعی میشود که: «حرفهایش را مطابق با واقع یافتم و گفتم اگر این شهر تصرف شود، راه ارتباطی سردشت، پیرانشهر، جلدیان و پسوه با ارومیه قطع خواهد شد و پادگانهای لب مرزی بدون زحمت و دردسر در اختیار آنان قرار خواهد گرفت و دیگر مردم آذربایجان غربی و کردستان برای همیشه در حسرت آرامش و امنیت خواهند ماند.»
اما سلیمان کاشانی در گفتوگوی خود با ایرانوایر صحت این موضوع را رد کرد و گفت که در واقع مسئله صرفا برگزاری یک میتینگ سیاسی بود، نه تصرف شهر: «میتینگ بهانه بود. اتفاقا، در این فاصله زمانی برخی خانهای منطقه و مزدوران حکومت قبلی در نقده از طریق اشرار و معرکهگیرهای شهر غیر از نفرتپراکنی در میان مردم شهر، بهشدت مشغول سازماندهی خود و ایجاد ارتباط با ملاحسنی و تدارک جنگ بودند. هدف آنها به طریق اولی ایجاد شکافی عمیق میان ترکها و کردها و نهایتا تحمیل جنگ بر هر دو طرف بود تا از طریق ایجاد تشنج، درگیری و جنگ، شهر را به آشوب بکشند و مردم نیاز به حضور ارتش را احساس کنند و خواستار ورود و دخالت سریع آنها شوند.»
میتینگ حزب دموکرات و آغاز جنگ
سلیمان کاشانی میگوید اواخر فروردین ماه ١٣٥٨ خبر برگزاری میتینگ وسیع سیاسی حزب دموکرات در استادیوم فوتبال در شهر نقده، که در منطقه ترکها واقع بود، در سطح شهر پیچید: «برخی از نمایندگان ترکها به ما گفتند که بهتر است میتینگ در منطقه ترکها برگزار نشود، چون احتمال دارد “معبودی” و افراد تحت امر او برخی جوانان ترک را تحریک و فضا را متشنج کنند. بنابراین، توصیه میکنیم که میتینگ در منطقه کردها برگزار شود.»
بر اساس روایت سلیمان کاشانی، «ملاصالح» و «ملاابراهیم» از برگزاری میتینگ حزب دموکرات در منطقه ترکها و احتمال درگیری و تشنج به شدت نگران و معتقد بودند که در صورت هر گونه درگیری کنترل اوضاع از دست خواهد رفت و شهر به آشوب و جنگ کشیده خواهد شد: «شخصا از سوی ملاصالح و ملاابراهیم مامور شدم که نگرانیها و ملاحظات آنها پیرامون مکان برگزاری میتینگ را به مسئولان کمیته حزب دموکرات برسانم. کمیته حزب دموکرات در خیابان بالخچی بود. به آنجا رفتم و با مسئولان حزب دموکرات صحبت کردم. آنها هم در جواب گفتند “ما که نمیخواهیم با مردم وارد جنگ شویم.” البته خبر دارم که افراد دیگری نیز عین همین ملاحظات و نگرانیها را به مسئولان کمیته حزب دموکرات گوشزد کرده بودند.»
وی به نقش مخرب معبودی در تحریک سازمانیافته معرکهگیرهای شهر به آغاز درگیری و جنگ اشاره کرد و گفت که: «در نهایت میتینگ در استادیوم منطقه ترکها برگزار شد. در همان دقایق آغازین میتینگ چند هزار نفره، فردی به نام “سلیمان” که پدرش دوچرخهساز و از همان قماش دور و بر معبودی بود، از پشتبام یکی از خانههای همجوار استادیوم شلیک هوایی کرد. گردهمایی به هم خورد، فضا متشنج و درگیری آغاز شد.»
بر اساس روایت این فعال سیاسی، روز اول حدودا ١٠ نفر کشته شدند و شورای شهر تلاش کرد تا اوضاع را آرام کند: «من و دو آخوند ترک و دو نفر از شورای شهر سوار بر ماشین جیپ و با بلندگو به هر دو زبان کردی و ترکی از مردم میخواستیم که تیراندازی نکنند. حدود یک ساعت ما در تمام مسیرها تردد کردیم اما فایده نداشت، دیگر کار از کار گذشته بود. اما نکته قابل توجه این بود که در این بلبشو حتی یک گلوله به سمت ما شلیک نشد.»
جنگ نقده جنگ ترک و کرد نبود
کاشانی این تصور را که جنگ نقده جنگ ترکها و کردها بوده باطل میداند: «اشتباه مهلکی است که این جنگ را جنگ ترکها و کردها قلمداد کنید. برای مثال، اگر ترکها برنامه از پیش آمادهای برای درگیری و جنگ داشتند باور کنید میتوانستند صدها نفر از کردها را بکشند. مسئله این بود که ترکها چنین نیت و قصدی نداشتند. حتی نه این که به بخشی از این درگیری تبدیل نشدند، به کردهایی که در کوچه پسکوچههای منطقه آنها گیر کرده بودند هم کمک کردند تا منطقه ترکها را هر چه سریعتر ترک و فرار کنند. حتی برای بعضی از افرادی که دچار تشنج و تنگی نفس شده بودند آب آوردند و تا دو سه کوچه آنطرفتر نیز مردم را به سمت کوچههای منتهی به منطقه کردها هدایت و همراهی کردند.»
کاشانی معتقد است که اولین پیامد جنگ نقده فروپاشی تجربه دموکراتیک دو ماه اداره شورایی شهر و نابود کردن همبستگی مردمی ترکها-کردها از سوی ملاحسنی بود.
روز دوم اما شرایط تغییر کرد: « شهر به طور کامل دو پاره و جاده اصلی میان منطقه کردها و ترکها با ماشینهای سنگین و زرهپوش دیوار شد. مردم سراسیمه و وحشتزده شده بودند، حتی در میان کردها شایع شده بود که ملاحسنی و “قاسمعلی ظهیرنژاد”، فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه، اسلحه و ادوات جنگی سبک و سنگین در اختیار نیروهای وابسته و تحت فرمان قرار دادهاند و هر آن ممکن است که ارتش هم برای سرکوب کردها وارد شهر شود.»
او به روز سوم و پایانی جنگ در نقده اشاره کرد و گفت: «جنگ سه روز ادامه داشت. هزاران خانواده از ترس ادامه جنگ فرار کردند و متاسفانه حدودا ٣٠٠ نفر از دو طرف در این جنگ سه روزه کشته شدند. روز سوم حزب دموکرات شهر را ترک کرد و ارتش وارد شهر شد.»
سلیمان کاشانی نیز جزو افرادی بود که در نهایت شهر را ترک کرد.
منبع: ایران وایر