محمد مرادی، زندانی سیاسی کرد اهل پیرانشهر از پس از جدایی از حزب دمکرات کردستان ایران و دریافت اماننامه از سوی اطلاعات پیرانشهر در سال١٣٩٧ به همراه همسر و دو فرزند خردسالش از اقلیم کردستان عراق به ایران بازگشت اما به محض ورود به گذرگاه مرزی «کیله» سردشت، از سوی اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازداشت و فرایند بازجویی او بلافاصله آغاز شد.
صدور اماننامه به معنای عدم تعقیب قضایی فرد امان داده شده است اما جمهوری اسلامی بارها با افرادی برخورد کرده است که اماننامه داشتهاند.
«محمد مرادی» یکی از آنها است. این زندانی سیاسی ٢٢ اردیبهشت١٤٠٠، پس از احضار به اجرای احکام زندان نقده به اتهام «بغی از طریق عضویت در احزاب مخالف نظام و بازگشت به ایران جهت عملیات مسلحانه»، به ۴۰ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان مرکزی ارومیه محکوم شده است.
«ایرانوایر» با یک منبع نزدیک به خانواده این زندانی سیاسی درباره جزییات دستگیری و مصایبی که بر مرادی و خانوادهاش گذشته، گفتوگو کرده است.
***
محمد مرادی، ٤٠ ساله، دارای دو فرزند خردسال و اهل روستای «قبرحسین» پیرانشهر از توابع آذربایجان غربی است. به گفته منبع نزدیک به خانواده این زندانی سیاسی، محکومیت محمد مرادی در حالی رخ داده است که او دو ماه پیش از ترک اقلیم کردستان عراق و بازگشت به ایران، هم از حزب دمکرات کردستان ایران جدا شد و هم با گرفتن اماننامه و قول مساعد مسوولان امنیتی، به ایران بازگشت: «محمد مرادی زمانی که به همراه خانوادهاش خود را در گذرگاه مرزی کیله تحویل اطلاعات سپاه داد، نه مسلح بود و نه در حزب هم عضویت داشت. او هنگام بازگشت، به جای اسلحه، تنها فرزند دوماههاش را در بغل داشت. حتی علیرغم هماهنگی با مسوولان امنیتی، اجازه داده نشد اسباب و اساسیه منزلش را هم از گذرگاه مرزی وارد ایران کند. با این حال، سوال بیجواب ما این است چهگونه شخصی که مسلح نبوده و به محض ورود به خاک ایران هم بازداشت شده است، میتواند عملیات مسلحانه انجام دهد؟»
او با اشاره به وعده دروغین مسوولان امنیتی و فریب محمد مرادی از طریق اماننامه، معتقد است که ابلاغ حکم «بغی» و نسبت دادن اتهام انجام عملیات مسلحانه به این زندانی سیاسی، جز یک سناریوی شوم علیه محمد مرادی، معنای دیگری ندارد: «محمد نیز همچون دیگر تسلیمیها، اماننامه داشت و به این اعتبار به ایران بازگشت؛ وگرنه مجبور نبود که با جان خود و سرنوشت خانوادهاش بازی کند.»
اعتراضات خانواده محمد اما تاکنون راه به جایی نبردهاند: «خانواده محمد میگویند ما بارها از بازپرس پرونده و حتی اداره اطلاعات پیرانشهر تقاضا کردهایم که اگر شهادت شهود را هم نمیپذیرید، حداقل به فیلم دوربینهای مداربسته گذرگاه مرزی کیله رجوع کنید که شبانهروز فعال هستند و ریز و درشت ترددها را ضبط و ثبت میکنند. اما آنها مطلقا زیر بار نرفته و اعترضات ما هم عملا راه به جایی نبردهاند.»
منبع «ایرانوایر» ماجرای بازگشت به ایران و تسلیم شدن محمد مرادی را اینگونه روایت کرد: «محمد و خانوادهاش به محض ورود به خاک ایران، از سوی اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت و بلافاصله به اطلاعات سردشت منتقل شدند. همان روز و پس از یک بازجویی مختصر، همسر و فرزندان محمد آزاد شدند ولی پس از ٤١ روز بیخبری از سرنوشت محمد، خبر رسید که پس از مدتی نگهداری و بازجویی در بازداشتگاه سازمان اطلاعات سپاه پاسداران ارومیه، به زندان نقده منتقل شده است.»
به گفته منبع «ایرانوایر»، اولین جلسه رسیدگی به اتهامات وارده به مرادی در شهریور١٣٩٩ بدون حضور وکیل برگزار شد و او با تاکید و صراحت کامل اعتراف به «عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران و بازگشت به ایران جهت عملیات مسلحانه» را تنها راه گریز از شکنجههای شدید اطلاعات عنوان کرد و گفت کل اعترافهای اجباری را نخوانده، امضا کرده است.
در این مدت، خانواده محمد مرادی هم در امان نبودهاند؛ یک سال پس از تسلیم شدن محمد، دو برادر او، «عبدالرحمان» و «صادق» مهر ۱۳٩٨ در منطقه مرزی «کوترلی» پیرانشهر در پی تیراندازی نیروهای سپاه پاسداران کشته شدند اما خانواده مرادی پس از تحویل اجساد، علاوه بر جای گلوله، آثار ضربوجرح را بر اجساد آنها مشاهده کردند و معتقدند آنها ابتدا شکنجه شده و بعد به قتل رسیدهاند.
منبع نزدیک به این خانواده معتقد است که اگرچه کشته شدن این دو برادر در رسانهها تحت نام «کولبر» بازتاب یافته است اما غیر از عبدالرحمان که هر از گاهی کولبری میکرد، صادق هرگز کولبر نبوده است: «همسر صادق اهل سلیمانیه کردستان عراق بود. در همین شهر هم کار میکرد و گاهی اوقات به ایران بازمیگشت. اما عبدالرحمان پیگیر پرونده برادرش بود و بر بیگناهی او و ظلمی که اداره اطلاعات پیرانشهر در حق برادرش روا داشته بود، اصرار میکرد. به همین دلیل حساسیت و تمرکز دستگاه امنیتی پیرانشهر بر او بیشتر شد. عبدالرحمان چند بار از طریق یک شماره ناشناس، به خاطر پرونده محمد به مرگ تهدید شد چون تنها او بود که پیگیر پرونده و حامی خانواده برادرش بود. اگرچه ما هم تردید نداشتیم که این تماسها کار خود اطلاعات پیرانشهر یا مهاباد است.»
او داستان کشته شدن دو برادر محمد را اینطور روایت میکند: «صادق مرادی مدتی بود که برای دیدار از خانواده، از کردستان عراق به قبرحسین بازگشته بود. صادق قصد بازگشت به سلیمانیه را داشت و عبدالرحمان هم برای هماهنگی و تنظیم یک قرارداد کاری تصمیم گرفت با صادق به کردستان عراق برود. اما بعدازظهر ٢٢مهر١٣٩٨، حدود سه کیلومتر مانده به مرز کردستان عراق، در خاک کردستان ایران هدف شلیک گلولههای پاسگاه مرزی «کوترلی» پیرانشهر قرار گرفتند.»
او در رابطه با مصادیق ادعای شکنجه و سپس قتل برادران مرادی به دست نیروهای نظامی سپاه پاسداران گفت: «زمانی که اجساد عبدالرحمان و صادق از سردخانه بیمارستان ارومیه تحویل گرفته شد، آلت تناسلی و شکم صادق به شدت متورم، سیاه و کبود شده بود و آثار ضربوجرح شدید هم بر روی صورت، شانه، سینه و پشت او واضح بود؛ گویی او را روی زمین کشیده بودند. گلوله جنگی از پشت درست به قلب او اصابت کرده بود. ولی عبدالرحمان اگرچه آثار شکنجه و ضربوجرح بر بدونش نبود اما از ناحیه پشت دقیقا پنج گلوله خورده و معلوم بود که دردم جان باخته است.»
عبدالرحمان و صادق مرادی زمانی که هدف شلیک نیروهای سپاه قرار گرفتند، متاهل و دارای فرزند بودند.
همسر و فرزندان محمد مرادی نیز در وضعیت بدی به سر میبرند: «جمهوری اسلامی به دلایل امنیتی تاکنون از صدور شناسنامه برای فرزند کوچک محمد خودداری کرده و حاضر نیست به عنوان فرزند دو شهروند قانونی کشور، برای او شناسنامه و اوراق شناسایی صادر کند. همسر محمد هم علاوه بر تنگنای شدید مالی، تقریبا هیچ منبع و درآمدی برای تامین مخارج زندگی ندارد. زمانی که محمد تسلیم و زندانی شد، همسر و فرزندانش به قبرحسین بازگشتند. به دلیل عدم حمایت و پشتیبانی پدر محمد از خانواده او، خیرخواهان قبرحسین یک اتاق برای آنها اجاره کردند و مخارج زندگیشان از سوی اهالی روستا تامین میشود.»
تارهای صوتی و پای راست همسر محمد مرادی به علت شوک ناشی از بازداشت همسرش و مصائب پس از آن، دچار اختلالات شدید عصبی شده است؛ طوری که به سختی قادر است صحبت کند و از جای خود بلند شود: «هنگامی که همسر محمد به قبرحسین بازگشت، حتی پول خرید یک قوطی شیرخشک را نداشت چون شیر سینههایش به دلیل شوکی که به او وارد شده بود، خشک شد و اگر اهالی روستا به کمک او نمیشتافتند، کودک خردسالشان عملا از گرسنگی تلف میشد. اگرچه همسر محمد بارها به کمیته امداد پیرانشهر برای دریافت کمک مالی مراجعه کرد اما هربار و به دلایل گوناگون از همکاری و حمایت مالی او و فرزندانش سر باز میزنند.»
منبع: ایران وایر