در آستانه دومین سالگرد کشتهشدگان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ برخی خانوادههای قربانیان از احضار و فشار نهادهای امنیتی خبر میدهند. آنها دو سال طاقتفرسا را پشت سر گذاشتهاند؛ هم داغ سینهسوز عزیزان خود را دارند، هم با انواعتهدیدها، فشارهای روانی و پروندهسازیهای نهادهای امنیتی دستوپنجه نرم کردهاند. «پویا بختیاری» یکی از کشتهشدگان آبان ۱۳۹۸ است که در مهرشهر کرج با گلوله مستقیم ماموران حکومت کشته شد و به دلیل تصاویر مستندی که از حضور او در خیابانها ضبط کرده و در ساعتهای پس از مرگ او در فضای مجازی منتشر شد، تبدیل به یکی از نمادهای اعتراضات آبان ۱۳۹۸ شد. مادرش، «ناهید شیرپیشه» به ایرانوایر میگوید، شمار احضارها در این دو سال از دستش در رفته است.
***
پویا بختیاری ۲۷ ساله و فارغالتحصیل رشته مهندسی برق بود، با مادرش زندگی میکرد، عاشق شعر و ادبیات و تاریخ ایران بود و خوشنویسی را دوست داشت.
پس از کشته شدن پویا، خانواده بختیاری در معرض فشارهای امنیتی بسیاری قرار گرفتند. والدین پویا در مراسم چهلم فرزند خود بازداشت شدند. خبرگزاری مهر در مورد والدین پویا نوشت :«آنها با حکم قضایی و در راستای صیانت از نظم و امنیت مردم شریف و خسارتدیده و به منظور جلوگیری از تداوم پروژه کشتهسازی و تکرار اقدامات مسلحانه علیه مردم بازداشت شدهاند.»
ناهید شیرپیشه پس از این بازداشت هم بارها تحت فشار قرار گرفته و بازجویی و دستگیر شد. پدرش، «منوچهر بختیاری» هم در هنگام نوشتن این گزارش در زندان است. او از نهم اردیبهشت ماه گذشته در زندان مرکزی کرج به سر میبرد و حکم او سه سال و نیم زندان، دو سال ممنوعیت خروج از کشور و دو سال و نیم تبعید است.
او بعدها به ایرانوایر گفت: «در حال شعار دادن بودم که ناگهان دیدم سیل جمعیت مردم دارند به سمت پایین بلوار، جایی که من ایستاده بودم میآیند و فریاد میزنند: میکشم، میکشم، آن که برادرم کشت. جسد پویا را روی دست گرفته بودند. صورت خونی پویا در حالی که بدنش روی دست مردم حمل میشد، آخرین تصویری است که من از او در ذهن دارم. فورا او را به بیمارستان قائم کرج رساندیم که دیدیم دیر شده و او در همان لحظه شلیکِ گلوله جان داده است. وقتی پزشکان گفتند پویا تمام کرده است، با صدای بلند در بیمارستان شعار دادم.»
با اینکه در گزارش اولیه پزشکی قانونی علت مرگ پویا، برخورد جسم سخت به سر نوشته شده بود؛ اما خانواده بختیاری با تحت فشار گذاشتن پزشکی قانونی برای کشف حقیقت، آنها را واداشتند تا علت مرگ را «اصابت گلوله به جمجمه» به ثبت برسانند.
وقتی از او درباره شخصیت پویا میپرسیم، میگوید: «شاید تصورتان این باشد که چون مادرش هستم و او حالا در این دنیا نیست، من دارم تمجیدش را میکنم؛ اما به شهادت همه کسانی که پویا را میشناختند، پسرم دارای بهترین صفاتی بود که یک والد میتواند برای فرزندش متصور باشد. دعای همیشگی من این بود که خدا یک فرزند، شبیه به پویا به هر کسی که حسرت داشتن فرزندی به دل دارد، نصیب کند. من واقعا با همه قلبم از آن جوان رضایت داشتم. فرهیخته و تحصیلکرده، قابل اتکا و اهل خواندن بود. او هرگز نسبت به مسایل پیرامونش بیتفاوت نبود. با من که مادرش بودم، صبور و مهربان و اهل مدارا بود و هر آنچه از خوبیهای جهان میتوانست در یک نفر جمع بشود، در وجود پویا جمع بود. من پویا را به سختی بزرگ کردم. شاهد تمام دقایق قد کشیدنش بودم و او جای همه نداشتههایم بود. با دارایی و نداریام میساخت و هرگز اعتراضی نمیکرد. حالا که به اینجا رسیدهام تنها چیزی که مرا تسلی میدهد، این است که پویا تاثیر خودش را بر نسل امروز گذاشته. او در افشای ستمی که به مردم میشود، یک روزنه بوده. گامی که او برداشت گام بزرگی بود و همین هم قلب مرا آرام میکند.»
در این دو سال چند بار شما را بردند و آوردند؟
شمارهاش از دستم در رفته. اواخر شهریورماه امسال آخرین بار بود. مدت کوتاهی بعد از مراسم تولد پویا مابین تاریکی و تلخی خانه، روی مبل افتاده بودم و انگیزه هیچ کاری نداشتم، ساعت سه بعد از ظهر چهار مامور امنیتی ریختند داخل خانه. گفتم واقعا خجالت نمیکشید. چنین بلایی بر سر زندگی من مادر آوردهاید، واقعا شرم نمیکنید. اتاق پویا و تخت خالی او را نشانشان دادم و گفتم شما میوه زندگی مرا از من گرفتید و حالا این زندگی سراسر تاریک را برای من زیاده میبینید؟
آیا شکایت هم کردهاید؟
من شخصا هیچ شکایتی مطرح نکردهام. یعنی به این کار اعتقادی ندارم. میدانم فایدهای ندارد. وقتی خودمان میدانیم که هم عامل و هم آمر، چه کسانی هستند و از پایینترین رده تا بالاترین رده نظام، دستشان با هم در یک کاسه و هدفشان یکی است و جملگیشان از هم حمایت میکنند، من به کدام قاضی شکایت کنم؟ قاضی و دادستان را چه کسی تعیین میکند؟ اصلا شکایت چه معنایی دارد؟ وقتی ستمگر خودش قرار است قاضی و دادستان و مرجع رسیدگی باشد دیگر این کار چه فایدهای دارد؟
یعنی به دادخواهی باور ندارید؟
چرا من به دادخواهی باور دارم. تا بمیرم دست از دادخواهی و خونخواهی پسرم برنخواهم داشت. من از همان روز و همان ساعتی که پویا را روی دستهای مردم دیدم تا امروز، حتی برای یک دقیقه دست از دادخواهی برنداشتهام. من میخواهم تمام جریانی که بر من و فرزندم گذشت مستند و مستدل باشد و دستاندرکاران این فاجعه محاکمه شوند. همه آنهایی که به نوعی در این کار دست داشته و زندگی من و حیات فرزندم را از او گرفتند، باید محاکمه شوند. مگر اینها جای خدا نشسته بودند که مرگ و زندگی یک جوان را تعیین کنند؟ مگر نه اینکه حیات انسانها دست خداست؟ اینها چطور توانستند بیهیچ حس همدردی و رحمی، چنین گستاخانه و وقیحانه جان یک انسان را بگیرند؟ یک نفر در این دو سال پیدا نشد که جواب این سوالات سادهمان را بدهد؟ از نظر آنها، طرح این پرسشها جرم بزرگی است.
آیا برای سالگردش برنامهای دارید؟
وقتی هر مراسمی با بگیر و ببند همراه میشود، چه میتوانیم بکنیم؟ خیال نکنید ما بیتفاوت شدهایم. دردمان را فرو میخوریم. من و همه مادران دادخواه از صبح که بیدار میشویم تا شب که بخوابیم، به فکر زنده نگهداشتن یاد و نام فرزندان مظلوممان هستیم. احساسات و واکنشهایمان یکی است، با هم که حرف میزنیم، میبینیم چقدر نقاط مشترک زیادی داریم. همه ما مادریم و از هر طبقه، فکر، ایده و خواستگاهی که باشیم، این درد مشترک ما را به هم نزدیک کرده. با هم که درد دل میکنیم، میبینیم که چقدر رفتارهایمان شبیه به هم شده، صبحها توی آشپزخانه با خودمان و با بچههایمان که دیگر در این دنیا نیستند، حرف میزنیم و واگویه میکنیم. یک لحظه حس دادخواهی از ما جدا نمیشود، این که جگرگوشههایمان را به چه گناهی کشتند؟
برای دستیابی به پاسخ این پرسش، به هیچ نهاد یا مرجعی مراجعه نکردهاید؟
هیچ ارگان و سازمانی خودش را در موضع پاسخگویی قرار نمیدهد. اصلا دغدغه آنها پاسخگویی نیست و جواب قانعکنندهای هم ندارند و تنها واکنششان سرکوب است. یک بار که با خشونت به خانهام حمله کرده بودند، پرسیدم چرا پسرم را کشتید؟ هیچ توضیحی نداشتند؛ در عوض گفتند من یک زن پرحاشیه هستم. از نظر آنها مادری که در کمتر از دو سال تمام موهایش، یکدست سفید شده، قلبش شکسته، هیچ دلخوشی و شادمانی ندارد، فقط یک زن پرحاشیه و غرغرو است که مدام غر میزند. عکسهایم پیش از این فاجعه را ببینید و به آنچه از من باقی مانده، مقایسه کنید. ببیند که اینها چه بر سر مادران شاداب و امیدوار میآورند؟ به همین دلیل است که به شکایت کردن از ستمگر به خود ستمگر باورمند نیستم و آن را عاقلانه نمیدانم. چون من هیچ وقت به شخصی که شلیک کرده فکر نمیکنم، من به نظامی فکر میکنم که کمترین رحمی به شهروندان خودش ندارد و برای بقای خودش دست به هر جنایتی میزند تا چند صباحی بیشتر بر اریکه قدرت بماند. اما هر دیکتاتوری در تاریخ، بالاخره یک لحظه پایان دارد. این سیستم هم روزی پایانی خواهد داشت، حتی اگر زمانش قابل پیشبینی نباشد.