دخالت و سرککشیدن سیاست بە همە سوراخ سنبەهای زندگی در این کرەی خاکی بە قانونی بدیهی و تغییرناپذیر تبدیل گشتە و از کلام صاحب نظران برجستەی دنیا گرفتە تا شبنشینیهای دورافتادەترین روستاهای جهان، همەی بحـثها و گفتگوها آغشتە بە سیاست شدە و بیشتر اوقات کلمەی سیاست توجیەگر تمام مشکلات و نقطە سرخط همە خطوط فکری است. اما بروز افکار و روشنگری در باب تأثیر هر آنچە خارج از دایرەی سیاست باشد بر جهتگیریهای سیاسی و آنالیزکردنش برای اقشار جامعە اگر بە سود نهادهای قدرت نباشد بیدرنگ مهر و برچسب مخصوص ناهنجاری بەخود گرفتە و برای همیشە بیتاثیر باقی خواهد ماند و یا بعد از مدتی تأثیر این افکار از جانب صاحبنظران طرف قدرت در کارگاە سودجویانەاشان بە خطمشی سودآوری بە نفع تداوم این قدرت تبدیل میگردد و بە این خاطر نهادهای قدرت همیشە محافظ منافع این طیف فکری بودە و خواهند بود. صادق هدایت این صاحب نظران مزدبگیر را روشنفکران معلومات فروش و افراد صاحب منصب و محافظ این ناروشنفکران را ”رجالە” مینامید.
هدایت در جایگاە نویسندەای توانا و صاحب اندیشە و همزمان با خلق آثاری مدرن در ادبیات فارسی و در سطح مکاتب ادبی جهان در نیمەی اول قرن بیستم، سبک نگارش و طرز تفکری از خود بجای گذاشت کە میتوان آن را ”مکتب هدایت” نامید.
هدایت با آثار خود نشان داد کە جامعەی ایرانی بە کمک خط فکری روشنفکران و تجددخواهان راستین خود میتواند با کشورهایی کە در اوایل قرن بیستم در مسیر درست پیشرفت قرار داشتند در رقابت باشد، اما بە بیراهە رفتن و دور شدن نسل روشنفکران بعد از هدایت از این مکتب فکری جدید زیان جبران ناپذیری را دامنگیر اقشار فکری مختلف در ایران کرد و باعث ایجاد ورطەی ابهامآمیزی میان مکتب هدایت و خط فکری روشنفکران بعد از او شد کە نتیجەی آن بە بیراهە رفتن و تضعیف آفرینشهای ادبی در ایران بود.
در ظرفیت این بحث تنها میتوان تلاشی داشت در تفسیر آسیبشناسی مربوط بە مسئلەی ملتهای بە حاشیە راندە شدەی ایران و در رأس آن کوردها.
در صد سال گذشتە و در دوران حکومترانی دو رژیم دیکتاتور پهلوی و جمهوری اسلامی در ایران, نە تنها بەدست رجال سیاسی ظلم و تبعیض بسیاری از بابت زبان و فرهنگ و… دامنگیر ملتهای غیر فارس ایران شد بلکە این ستم در ابعاد گستردەتر و تأثیرگذارتری نیز از جانب هنرمندان و جامعەی بەاصطلاح روشنفکر کشور بە مراتب بیشتر بود. میتوان گفت کە تفکر پان ایرانیسم تمام ملاحظات سیاسی و خطوط فکری را تحت تأثیر خود قرار داد و همچون آفتی مانع رشد صحیح جنبش نوگرایی در ایران شد.
هدایت در جایگاە نویسندەای مستقل با بینشی مترقی در برابر مسائل و مشکلات سیاسی و فرهنگی ایران آن زمان هیچگاە اجازە نداد کە تفکر شوونیسمی پانایرانیستهای وابستە بە رژیم پهلوی، موضع گیریهایش را چە در نظریات شخصی و چە در آثاری کە نوشت تحت تأثیر قرار دهد.
در ابتدای قرن بیستم رضاخان تمام سعی خود را کرد کە با شعار ”ایران مترقی” نظر روشنفکران و فعالان عرصە فرهنگ و هنر را بە خود جذب کند کە با این کار سرپوشی بر جنایات خود بگذارد و بە شعارهای خود حقانیت ببخشد، از جملەی این جنایات میتوان بە سرکوب بیرحمانەی لرها در جنوب، جنبش جنگل(میرزا کوچک خان) در شمال، اسمائیل خان شکاک و خلیل گرەمری در کوردستان و خشککردن ریشەی جنبشهای حقطلبانە و آزادی خواهانەی دگراندیشان ایران همچون یاران ٥٣ نفری دکتر ارانی… اشارە کرد.
صادق هدایت بر این باور بود کە پهلویها نیز همچون قاجاریان آلت دست و دستنشاندەی ابرقدرتهای حاضر در خاورمیانەاند و سیمای شوم این دیکتاتوریت بر بیشتر آثار داستانیش بە تلخی مشهود است و میگفت: حتی اگر ما بە سیاست کاری نداشتە باشیم سیاست همیشە با ما کار دارد. هدایت چە در نوشتەها و چە در صحبتهایش هیچگاە از مخالفت و اعتراض بە این رژیم دست نکشید و حتی در دهن کجی بە طیفی سنتگرا در آثار و دیدگاههای ادبی و هنری و با گرایشات پانایرانیستی در افکار و بینش سیاسی، موسوم بە ”گروه سبعە” ، بە یاری جمعی از دوستان گروهی را بنا نهادە بودند کە بە کنایە خود را ”گروە ربعە” مینامیدند. این گروە شامل صادق هدایت، بزرگ علوی، مسعود فرزاد و مجتبی مینوی میشد، این چهار نفر کە هر کدام با تجربەی متفاوتی از اروپا (فرنگ) برگشتە بودند، بەراستی نمایندەی جنبش نوگرایی واقعی در ادب و هنر فارسی در آن دوران بودند و بە امید تغییرات واقعی و اساسی در این زمینە بە میهن بازگشتند، اما از طرف رجالەهای حاکمیت هموارە با ممانعت و کارشکنی روبرو میشدند و کار بە بازداشت(بزرگ علوی) و ترور شخصیتی این افراد کشیدە میشد. برای هدایت پرواضح بود کە حاکمان پهلوی بە ظاهر تجددخواە و در باطن دنبالەرو همان خطمشی حکومتداری خلیفەهای بیرحم ایران بعد اسلام را دنبال میکنند، با این تفاوت کە اینان در زمانەی سودای نفت، سر مردم را شیرە میمالند و بە هیچ وجە پلورالیسم سیاسی و فرهنگی را حتی برای دگراندیشان ملتی کە مدعی آنند نمیپذیرند چە برسد بە پیش کشیدن حقوق دیگر ملتهای ایران، اما هدایت در جایگاە نویسندەای متفکر و صاحب آثاری در سطح ادبیات جهان، قافلەدار جنبشی بود در بزنگاە تاریخ تحولات سیاسی و فرهنگی این کشور در قرن بیستم و اینکە هر جملەای بە قلم این نویسندە میتواند مقیاس تشخیص حقایقی سرنوشتساز باشد در قضاوتی درست بر سر مسائل بغرنج سیاسی و اجتماعی یک قرن اخیر کشور، یکی از آن مسائل، حقوق دیگر ملتهای ایران است کە هدایت نە تنها بە آن باور داشت بلکە هر کجا کە بحث از زبان و فرهنگ میشد بی پردە نظر خود را بیان میکرد و حساب خود را از پانایرانیستهای نژادپرست داخل در سیستم پهلوی جدا میکرد، نمونەای از این موضعگیریهای هدایت را میتوان در کتاب ”آشنایی با صادق هدایت” بە قلم مصطفی فرزانە روشنفکر و کارگردان تهرانی یافت، فرزانە نزدیک بە ٦ سال آخر عمر هدایت در تهران و نیز در پاریس از نزدیک با وی در تماس بودە و با زیرکی تمام بیشتر گفتگوهای مهم را یادداشت میکردە و بعد از مرگ هدایت همە آنها را در کتابی بە چاپ میرساند. در این کتاب و در گفتگویی بر سر زبان و ریشەسناسی لغات((etymology زبان فارسی، بحث از تعصب و کوتەفکری چند فرد بە میان میاید کە در فرنگستان زبان فارسی کار میکنند، هدایت در این مورد آشکارا از زبان و ادبیات ملتهای عرب و کرد دفاع کردە و اشارەای دارد بە داستانها و افسانەهای فولکلوری کە روژە لسکو شرقشناس فرانسوی در کوردستان جمعآوری کردە و بە چاپ رساندە است. اما این اشارە و اظهارنظر از جانب هدایت برای روشنفکران و قشر تحصیلکردەی کرد زبان چە اهمیتی میتواند داشتە باشد؟ همانطور کە میدانیم این اظهارات (همزمان در سالهای تأسیس و سقوط جمهوری کوردستان بە دست حکومت دیکتاتوری پهلویها) از زبان نویسندەای فارس زبان بیان میشود کە بیشتر آثارش ممنوع الانتشار بودە و یا با تیغ سانسور روبرو شدە است. بە این خاطر اظهارات این نویسندەی بزرگ میتواند بە مقیاس باورپذیری تبدیل شود از جهت تشخیص روشنفکران واقعی از تاریک اندیشان پانایرانیست تا بە امروز ایران، آنهایی کە هیچگاە چە در کلام و چە در وادی عمل سر سوزن باوری بە حق خواندن و نوشتن بە زبان مادری برای دیگر ملتهای غیر فارس ایران قائل نبودە و نیستند.
کوردها در طول تاریخ از جانب همە حکومتهای مرکزی دیکتاتور در ایران طعم تلخ انواع ظلم و ستم را چشیدەاند، اما هیچ جور و ستمی قابل مقایسە نیست با تبعیض و نفی حقوق ملتی بە قلم ادیبان و قشر روشنفکر و صاحب منصب در حاکمیت آن کشور، برای مثال کانون نویسندگان ایران را در نظر بگیرید، طیفی کە نزدیک بە ٦٠ سال فعالیت روشنگرانە را در کارنامەی خود ثبت نمودەاند و نمایندەی واقعی و گلچینی از جامعەی روشنفکری کشور بە شمار میآیند، اما در طول این سالیان سرنوستساز و پر از آشوب در ایران، همیشە بە بهانەهایی همچون سرکوب و زندان و تبعید و تهدید( انگار کە در هیچ کجای جهان تهدید بە زندان و تبعید و… برای روشنفکران وجود نداشتە) از انتشار حتی یک بیانیە در خصوص حق خواندن و نوشتن بە زبان مادری برای دیگر ملتهای غیرفارس در مدارس کشور خودداری کردەاند.
با نگاهی گذرا بە تاریخ جنبشهای بزرگ و تحولات عظیم سیاسی و فرهنگی در کشورهایی کە طعم پیشرفت را چشیدەاند در میابیم کە موضعگیری ادیبان و هنرمندان هر کشور تا چە اندازە در موفقیتآمیز بودن این جنبشها تأثیرگذار بودە و سکوت و شانە خالی کردنشان چە بار سنگینی را بر دوش مردمانش بە جای گذاشتە است.