میخواهم در مورد بحرانی در جامعه ایران سخن به میان آوریم که شاید شما هم نام آن را به کرات شنیده باشید اما مفهومی عمیق دارد و آن نیاز است. ما در زندگی روزمره خود به نیازهای متعددی وابسته هستیم به عنوان مثال اگر گرسنه باشیم با خوردن غذا نیاز به گرسنگی را بر طرف می کنیم و یا اگر تشنه باشیم با آشامیدن آب نیاز به تشنگی را بر طرف خواهیم کرد. اما منظور ما این نیاز نیست بلکه نیازهای بنیادی یا روانشناختی ما هستند که بر روی ژن های ما قرار دارد و ما را هدایت می کنند و اگر هر کدام از این نیازها بر آورده نشود و یا ارضا نشود ما ناخشنود و یا به اصطلاح عامیانه زندگی به کام ما نیست. و شاید این پرسش برای شما به وجود بیاید که ما به کدام نیازهای ژنتیکی وابسته هستیم که اگر نتوانم به خوبی آنها را برآورده کنم یا بدرستی ارضا نشود ما ناخشنود هستیم و دچار بحران روحی و روانی خواهیم شد؟
حال از دریچه تئوری انتخاب به بررسی نیاز های ژنتیک که در ما نهادینه شده است و برروی ژن های ما قرار دارد را در جامعه کنونی ایران با حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی که هم اکنون بخش بزرگی از جامعه با برآوردن نشدن نیازهای اساسی و شکاف بین خواسته و داشته آنان دچار مشکلات روانشناختی در اقصی نقاط کشورمان با آن مواجه شده است می پردازیم و منجر به صدور رفتارهایی شده که مشکلات حاصل از آن به سوء مصرف مواد مخدر، طلاق های بی رویه، کودکان کار، جامعه رو به فقر، فساد های مالی کلان در سطح جامعه(اختلاس های کلان)، فساد های اجتماعی(فحشا و بی بند و باری )دختران فراری، مهاجرت نخبگان و هیأت علمی دانشگاه های کشور، دزدی و سرقت ها به شیوه های مختلف، قتل های بی رویه فامیلی یا به اصطلاح قتل های ناموسی، خشونت های خانگی، بیماری های روان تنی، شکست های تحصیلی، بزهکاری جوانان و بزرگسالان و خودکشی ها که سن آن به نه سالگی رسیده است. اگر موضوع را از دیدگاه روانشناختی و بر آوردن نشدن هر کدام از نیازهای اساسی فرد که باعث صدور یک رفتار از شخص یا اشخاص می گردد که خواه مؤثر باشد یا نا مؤثر و این رفتار به جهت بر آوردن یک یا چند نیاز از نیازهای پنج گانه می باشد بررسی کنیم خواهیم دید که بر آوردن نشدن نیازها چه مشکلاتی در زندگی کنونی ما به همراه خواهد داشت.. اما به اختصار کمی در مورد نیازها و شناخت آنها و حتی بر آوردن نشدن برخی از نیازهای ما چه تأثیر در روند زندگی ما یا حتی جامعه خواهد داشت صحبت خواهیم کرد. بر اساس یافته های روانشناختی پنج نیاز ژنتیکی که ما را هدایت می کنند شامل نیاز به بقا، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی، نیاز به عشق و تعلق خاطر و نیاز به تفریح است. که نیم نگاهی به تعریفهای آنها خواهیم داشت.
نیاز به عشق و تعلق خاطر: روابط بین دوستان و خانواده، شبکه خانواده و دوستان، مشارکت، همدردی، کمک به حیوانات و علاقه به آنها، درک دیگران، بخشش، دلسوزی، مهربانی، شفقت به خود و دیگران.
نیاز به آزادی: ماجراجویی، ريسک کردن، هوای آزاد، آزادی، تغيير انتخابهای مختلف، استقلال شخصی، فضای شخصی نوآوری، خودمختاری، متکی به خود اراده آزاد، لطافت طبع، کاوشگری، تنوع.
نیاز به بقا: ثبات و پايداری پايبندی به سنت ذهنيت سرمايه گذاری، سلامتی، احتياط، امنيت، ايمنی، راحتی، سرپناه، حقوق کافی برای امرار معاش، رابطه جنسی سالم، تميز و مرتب نظم و ترتيب، دستورالعمل مشخص.
نیاز به قدرت: رشد، توانمندی، کنترل، چالش، مبارزه مهارت کار، هدف گذاری، طراحی چشم انداز، تحصیلات، يادگيری، رقابت معيارهای بالا، تشخيص، مورد اطاعت قرارگرفتن، برنده بودن و… .
نیاز به تفریح: فعال بودن، سفر رفتن، بازی، شادی، لذت بردن، نشاط، آسان گيری، سرگرمی، شوخطبعی، تفریح، بشاش بودن، خنده
اگر بخواهیم بر اساس تعریف های بالا جامعه کنونی ایران نگاه گذرایی بر آن داشته باشیم به طور عمده بسیاری از نیازهای افراد جامعه به ندرت ارضاء شده و افراد جامعه به سویی پیش میروند که دچار اخنلالات روانشناختی (افسردگی، اضطراب، استرس، در بعضی مواقع ترس و فوبیا) شدەاند. همانطور که گفتە شد هر کدام از نیازها دارای اجزایی بودە و دارای شاخه و برگهای زیادی است کە ما فقط به نمونەهایی از آنها اشاره کردەایم تا زیر شاخه نیازها را به درستی درک کنیم. با نگاهی اجمالی به نیازها کاملا واضح است کە نیازهای اساسی افراد به طور مشخص ارضاء نشده است و با بررسی هر کدام از آنها به این پرسش میرسیم چرا جامعه ایران ناخشنود است؟
نیاز به عشق و تعلق خاطر
در نیاز به عشق و تعلق خاطر گزینههای وجود دارد که در جامعه اکنون ما کم رنگ و حتی در بعضی مواقع به حد صفر رسیده است. روابط بین دوستان و خانواده چقدر وجود دارد؟ بخشش و یا درک کردن یا شفقت و همنوع دوستی و دلسوزی، میزان مشارکت مردم با همدیگر، و یا همدردی با دیگران اینها نمونه های کوچکی است که احاد یک جامعه با آن روبرو هست و متاسفانه هر روز رو به افول می باشد. وقتی هم که مشارکتی در کار نبودە و یا روابط اجتماعی وجود نداشته باشد و یا همدردی و شفقت به خود و دیگران، دلسوزی و تمام مؤلفههایی که در بالا ذکر گردید در یک جامعه رو به افول باشد به طور سیستماتیک فرد یا افراد جامعه دچار بحرانهای اجتماعی شده و یاس و ناامیدی در وجود آنها ریشه دوانده و عملا ارتباطها یک سویه میگردد.
صحبت اینجا است کە این نیازها باید ارضا شوند، البتە میتوان ارضای نیازها را به تأخیر انداخت ولی نمیتوان منکر و جودشان شد و فقط خود ما میتوانیم بگوییم چه وقت این نیازها ارضا شدەاند و هیچ کس دیگری نمیتواند در این خصوص اظهار نظر کند. ما میتوانیم به دیگران کمک کنیم اما هیچ گاه نمیتوانیم نیازهای دیگران را برایشان ارضا کنیم. اما اگر نگاه کلی به دیگر نیازها بیندازیم خواهیم دید که در اکثر موارد نیازهای ما که موجب هدایت ما میشود به طور کلی ارضا نشده است.
نیاز به آزادی
خود نیاز به آزادی که بر دو شکل آزادی از (به معنای عدم تحمیل مانع و محدودیت از ناحیه دیگران) و آزادی برای (از سویی به معنای توان، تعقیب و رسیدن به هدف و از سوی دیگر به معنای استقلال) وجود دارد که با توجه به تهدیدهای بیرونی که بیشتر از طرف حاکمیت رژیم میباشد ناگزیر افراد یا از وطن خود مهاجرت نموده یا از کار بیکار می شوند مانند اخراج اساتید برجسته و هیئت علمی دانشگاهها که قربانی دسیسه های شوم دست اندرکاران حاکمیت می شوند. اکثر به قریب اتفاق روزنامه نگاران، فعالین سیاسی، کارگران، معلمان، آزادی را از زیر سلطه کسی نبودن را انتخاب میکنند که به آنها تروریست گفتە یا ضد رژیم یا مفسد فیالارض و نشر اکاذیب علیه نظام و حاکمیت خوانده میشوند. آنها آزادی را برای اینکه بتوانند نظرات و حتی بخشی کوچکی از مشکلات جامعه را به گوش کسانی که در واقع خود را حامی حقوق بشر میخوانند برسانند میخواهند. روزنامه نگار دوست دارد بدون هیچ گونه سانسور خبری مطالب خود را بنویسد و به سمع آحاد جامعه برساند. معلم میخواهد بدون آنکه کسی یا کسانی در امور تدریس وی دخالت داشته باشند تدریس کند و دانش آموختگان را به جایگاهی که لیاقت آن را دارند برساند و نمونه های دیگر.
در تئوری انتخاب آمده است که هیچ کس نمیتواند ما را مجبور به انجام کاری کند که ما نمیخواهیم و هنگامی که برای انجام کاری با تنبیه و تهدید روبرو میشویم، به ندرت پیش میآید آن کار را خوب انجام دهیم. ضرورت ندارد وقت خود را هدر دهیم و تمام جنبه های مختلف در ایران را بررسی کنیم تا بفهمیم چرا اکثر افراد جامعه احساس ناخشنودی میکنند. زیرا علت ناخشنودی و عدم رضایت ما همواره به شیوه برخورد حاکمیت نظام و رابطه حاکمیت نظام با افراد که مطابق با خواسته آحاد مردم نیست برمیگردد. زیرا کە یکی از اساسیترین نیازهای بشری یعنی آزاد بودن در حاکمیت کنونی رژیم بە محاق نابودی رفتە و ما قربانی سیاستهای غلط یک حکومت به تمام استبدادی شدەایم. در واقع نیاز به آزادی یک نیاز تکاملی است و هدف آن ایجاد توازن و تعادل بین نیاز تو برای تلاش و مجبور ساختن من به زندگی طبق میل و نیاز تو و نیاز من به رهایی از این اجبار است.
نیاز به بقا
اما نیاز به بقا که از واژه آن میتوان فهمید و مفهومی کاملا واضح دارد بدین معنا است کە مردم جامعه مد نظر آیا درآمد و حقوق کافی برای امرار معاش دارند؟ امنیت و سلامتی چی؟ میزان ذهنیت سرمایهگذاری مردم در جامعه چقدر میباشد؟ آیا ایمنی و راحتی و سر پناه مردم جامعه تامین است؟ آیا رابطههای جنسی سالم و بدون مخاطرات احتمالی در جامعه آموزش داده شده است؟ ثبات و پایداری در جامعه از نظر اقتصادی به چه میزان است؟ اگر به موارد بالا توجه کنیم خواهیم دید که از نظر نیاز به بقا که بسیاری از آنها در جامعه تولید یا تأمین میشود نیز به طور کلی ارضا نشده است. چون در جامعه کنونی میزان درآمد افراد نسبت به مخارج بسیار پایین است و زمانیکه این اتفاق رخ دهد افراد برای تامین نیازهای اساسی خود که همان رفع گرسنگی و رفع مایحتاج خود دست به یک رفتار خواهند زد که از نمونههای بارز آن میتوان به تجمع سراسری معلمان و کارگران و حتی بازنشستگان اشاره کرد.
از سوی دیگر ثبات و پایداری در جامعه چقدر رواج دارد؟ مسلما وجود ندارد امروز نان پنج هزار تومان است فردا ده هزار تومان، دلار امروز سی هزار فردا سی و دو هزار، و نمونههای بسیار دیگری که مبین این واقعیت است کە ثبات و پایداری اقتصادی و اجتماعی در کشور وجود ندارد. پس بنابراین نیاز به بقا هم به طور کلی به یغما رفته و به درستی ارضا نشده است. و اما میزان ذهنیت مشارکت مردم در سرمایهگذاری در داخل حکومت به چه صورتی میباشد. همین الان ما شاهد سقوط مالی به دلیل افزایش تورم در بازار سهام، طلا و سکه، ارز، خودروسازی و خیلی از بازارهای دیگر ایران هستیم. از سوی دیگر نرخ رشد موجودی سرمایه در اقتصاد ایران در سال های دهه 90 همواره نزولی بوده و از بالای 8 درصد به نزدیک صفر درصد رسیده است. یکی از عمدەترین دلایل عدم رشد اقتصادی در دهه 90 همین کاهش رشد در سرمایەگذاری در داخل و سرمایەگذاری افراد در خارج از کشور بودە است. بنابراین به علت ترس و نداشتن اعتماد به بازار سرمایه افراد ذهنیت خوبی نسبت به سرمایه گذاری در داخل کشور ندارند و حاضر نیستند بقای خود را به خطر بیندازند.
نیاز به قدرت
نیاز به قدرت خود بر سه بخش است که شامل قدرت بر دیگران، قدرت با دیگران و قدرت از درون میشود. در جامعه کنونی ایران بیشتر قدرت بر دیگران حاکم است و حاکمیت رژیم بر اساس قدرت بر دیگران و تهدید و به زیرسلطه بردن دیگران به شیوەهای مختلف و بستن راه انسانها برای دستیابی به اهداف و خواستهها و آرزوهای انسانی و وادار کردن مردم به اطاعت و اجبار به انجام دادن کاری که خواسته خود مردم نیست استوار است. حاکمان رژیم بر این باورند که دو لنگر جامعه را پایدار نگه میدارد یکی دین و دوم بردەداری و بدین سان نیاز به قدرت خود را ارضا و نیاز به قدرت جامعه را پایین نگه میدارند. چون از پیشرفت و دست آوردهای دیگر افراد جامعه هراس دارند به همین دلیل با انگ چسباندن به روزنامهنگاران و فعالان صنفی و کارگری و معلمی و سیاسی و حتی به هیئت علمی دانشگاهها و دیگران آنان را از گردونه خارج کرده و خود مستقیم به صورت کاملا دیکتاتوری به جامعه حکومت میکنند.
همانطور که در بالا ذکر شد قدرت سه جنبه داشت قدرت با دیگران که اکثر مدیران و رهبران بزرگ که سرمشق بسیاری از افراد هستند، کسانی که دوست دارند با مردم خود در این قدرت سهیم باشند. رهبرانی مانند قاضی محمد، مهاتما گاندی، دکترقاسملو، دکتر شرفکندی، نلسون ماندلا، فيدل کاسترو و… بر این باور بودند که قدرت را با دیگران تقسیم کنند و این نیاز به قدرت با دیگران میباشد. اما قدرت از درون که میزان خود شکوفایی فرد بر میگردد و فرد یا افرادی از دست آوردهای خود کاملا لذت برده و از درون احساس توانمندی و شعف در وجود خود دارند. اما ما با برآورده نشدن نیاز به قدرت در این جامعه افراد نمیتوانند چشمانداز طراحی کنند یا مبارزە و چالش در روند رو به پیشرفت وجود ندارد. بدین سان میبینیم نیاز دیگری از نیازهای پنجگانه به درستی ارضا نشده و جامعەای رو به افول خواهیم داشت.
نیاز به تفریح
نیاز به تفریح که از معنی آن مشخص است و بیشتر به سرگرمی و تفریح انسانها میپردازد. و فقط منظور ما از نیاز به تفریح فقط مسافرت نیست بلکه شامل بشاش بودن، خنده و سرگرمیهای اجتماعی و فرهنگی می باشد که متاسفانه درجامعه کنونی ایران چنین چیزی مشاهده نمیکنیم و بیشتر مردم به جای اینکه بشاش و خندەرو و دنبال سرگرمی و تفریح باشند، در منجلاب مشکلات حاکم بر جامعه دست و پا میزنند
اما پرسش این است کە ارضا نشدن نیازها چه پیامدهایی دارد؟
الف- عدم خلاقیت یا سیستم خلاق ذهن (خلاقیت یعنی یک رفتار جدید برای تسهیل در کارهای روزمره) یعنی به طور کلی افراد جامعه از خلاقیت خود استفاده نمیکنند.
ب- انتخاب افسردگی، ما به سه دلیل افسردگی را انتخاب می کنیم اول مهار گردن خشم و عصبانیت دوم وسیله ای برای جلب کمک از افراد یا فرد دیگر و اما سومین دلیل راه فراری برای اجتناب از سایر راه های مؤثرتر و سایر روشهای که تلاش بیشتری را می خواهد.
پ- خودکشی، خودکشی رفتار و واکنشی است کە افراد وقتی از دستیابی به کنترل مؤثر بر زندگی خود نامید میشوند انتخاب میکنند. ت- بیماریهای روانتنی
ث- ابراز خشم و عصبانیت، در جامعه و نهاد خانواده یک دستور العمل ژنتیکی است که به بقا و زنده مانده ما کمک می کند.
ج- تعارض، تعارض زمانی پیش میآید که دو تصویر مغایر با هم که در دنیای مطلوب و جود دارد.
چ- ناکامیها که در زندگی برای ما اتفاق میافتد، اخلال در برنامه روزانه حتی خوردن و آشامیدن، آداب و معاشرت ما تأثیرگذار است و استرس که زمانی رخ میدهد که زندگی طبق میل شما پیش نرود.
به طور ژنتیکی ما انسانها موجودات اجتماعی هستیم و برای بقا و زنده ماندن به یکدیگر نیازمندیم. دکتر گلسر معتقد است همواره یک مشکل ارتباطی (به معنی یک رابطه خراب، نارضایتمندی) عامل زیرین مشکلات روانشناختی ماست. بر اساس این نظریه بر خلاف دیگر موجودات زنده تنها انسانها هستند که به طور ژنتیکی برای ارضای نیاز به قدرت از درون بر انگیخته میشوند. تنها ما هستیم که آموختەایم حق با من است و شما اشتباه میکنید و تلاش میکنیم تا نیاز به قدرت را از طریق قدرت بر دیگران (روانشناسی کنترل بیرونی) ارضا کنیم. ما در اساس تلاش میکنیم دیگران را به انجام کاری مجبور کنیم که خود میخواهیم. همین تلاش نامؤثر منجر بە بروز افرادی با تشخیص اختلالهای روانی اغلب از تبعیض اجتماعی و اقتصادی و موارد دیگری مانند رنج و ملالت منجر میشود.
آزادی وقتی صحت دارد که تک تک افراد بدون وابستگی ذهنی و فکری به هیج چیز و هیچ کس مستقلا بیندیشید و این استقلال اندیشه با توجه به وابسته شدن ذهن به اتفاقات بیرونی حاصل نخواهد شد.