انسانی که پا به عرصه هستی گذاشته تا رسیدن به دهه سوم ،توانایی تکلم به یک زبان و آشنایی با مذهب و فرهنگ و آداب و رسوم و داشتن خانواده و زندگی در جامعه را به خوبی تجربه کرده است. شاید تجربه های کوچک و انگشت شمارش بتواند پله های ترقی را یکی یکی و دوتا دوتا در مسیرهای ناهموار زندگی طی نماید.
دهه سوم زندگی را دهه امید می نامم. دهه ایی که برای کسب موفقیتهایمان و به گردن آویختن مدال پرافتخار تحمل همه مشقتها و مرارتهای زندگی بی رحمانه را دارد. دهه خواب رویاهای شبانه ست. دهه عشق است.عشقی پاک و ساده و بی ریا در قلب سفید با چشمانی نیمه باز به نازنین ترین معشوقه دونیای رویایمان. شاید برای بعضیها دهه تشکیل زندگی زناشویی و تجربه زیر یک سقف زندگی کردن با همسفرمان باشد. دهه تکرر اشتباهاتمان است. دهه مکمل تحصیلات مقدماتی و انتخاب شغل. مناسب برای امرار معاش.. دهه ای که هر لحظه اش تکرارنشدنی و تمام لذتهای دنیوی را در ثانیه به ثانیه ش بردن است. داشتن جسمی سالم و اندامی متناسب و چهره ای جوان و زیبا به خوشبختی و سعادت این دهه می افزاید.
اما دهه چهارم زندگی دهه سنجش میزان رضایت از زندگی و یافتن فرصتهایی بهتر برای ارزش گذاری مسیهرهای زندگی و ارزیابی معناداربودنش است. در واقع دوران طلایی جدید برای شروع خوشبختی و شادی واقعیست. دگرگونیهای شخصیتی و رفتاری به علت ثبات شخصیتی در این دوره مشاهده نمی شود. دوره فرازهای شغلیست. ارتقای سمت شغلی و افزایش میزان درآمدها و داشتن تجربه کافی در این بحبوحه زمانی اتفاق می افتد. از لحاظ جسمی زنگ تغییرات سیستم بیولوژیک بدن کم کم بصدا در می آید .
دیدن تارهای سفید لابلای موهایمان گواه تغییرات جسمی ست. در این دهه رفتارهای قاطعانه و حس واقع بینی همراه با امیدواری را خواهیم داشت. باورداشتن نسبت به استعدادها و قابلیتهای فردی کلید داشتن انگیزه برای پیشرفت و بهبود بیشتر شیوه زندگیمان می باشد. ” من می توانم ” تکیه کلام بیشتر افراد موفقیست که دهه سوم را با رنج فراوان اما دستهای پر به په یان رسانده اند. شاید برای برخی آغاز زندگی مشترک و برای معدود کسانی هم تجدید فراش باشد. با ورود بچه ها به زندگیمان حس پدر و مادرشدن را تجربه خواهیم کرد. گاها سروصدای شادمانه کردن کودکانمان و پاگرفتن و قدم نهادن به گیتی امید به زندگی را برایمان دو چندان میکند. هستند کسانی که. هیجانات زندگی را در دهه سوم تجربه نکرده اند شاید انگیزه و یا هدف روشنی نداشته اند و یا انتخاب گزینه جدید و مهاجرت و تغییر سبک و شیوه زندگی در دهه چهارم زندگیشان اتفاق افتد. حال سوال اینجاست آیا اینگونه افراد توانایی و انگیزه کافی برای شروع مجدد در دریای مواج و پرتلاطم زندگی را دارند؟ آیا ذوق و شوق و استعدادشان یاری شان میکند؟ آیا در گردباد این حوادث پشتیبان و همسفر زندگی کمک حال است یا تجرد ماندن الزاما مثمر ثمر خواهد بود؟ به امید آنکه همه کسانی که کشتی زندگیشان به ساحل آرامش نرسیده است انگیزه وانرژ ی و شوق کافی برای بهترشدن زندگیشان را داشته باشند.