سنجش عملکرد هر شخصی در یک سازمان سیاسی از سه بعد فردی , گروهی و سازمانی مورد تحلیل قرار میگرد.بطوریکه وجود هر کدام از ابعاد لازم الوجود و مکمل همدیگرند.
استیفان رابینز «توانایی , یادگیری , شخصیت , ادراک و انگیزش » را عوامل موثر بر عملکرد فردی نام برده است.
از عوامل موثر بر عملکرد در سطح سازمان به «ساختار سازمانی , محیط سازمانی , سیاستها و رویه های سازمانی و فرهنگ سازمانی» اشاره کرده است.
تاکید رابینز بر عملکرد گروهی بیشتر بر ارتباطات رهبری , قدرت , سیاست , رفتار گروهی و تعارضی ست.
حال در یک سازمان سیاسی و اپوزسیون حکومت مرکزی که دارای دو مشخصّه ویژه است :
الف-در ساختار سیاسی دولت مرکزی نقش حاکمیتی ندارد.
ب- عدم حضور فیزیکی سازمان , باعث کمرنگی عوامل تولید شده است .
کدام یک از عوامل موثر از عوامل تولید بر عملکرد در هر سه سطح فردی , گروهی و سازمانی از عوامل تاثیرگذار بر موفقیت سازمان هستند؟
به شخصه معتقدم که میتوان در یک سازمان سیاسی , نیروی انسانی را مهم ترین و تاثیرگذارترین شاخص عوامل تولید قلمداد کرد , چرا که مدیری که انگیزه کافی و درک متناسب از شرایط و وضعیت موجود را دارد یقیناً توانایی کنترل بر ساختار سازمانی و چهارچوب محیط سازمان همچنین نظارت بر سیاستها و رویه های سازمان هم در قالب فعالیتهای درون سازمانی به عنوان یک فاکتور فرهنگی و هم در قالب برون سازمانی به عنوان یک استراتژی به اقتضای دوره زمانی داشته باشد.
لازم به ذکر است عملکرد تیم های گروهی در چارت سازمانی و ارتباط و تبادل اطلاعات هم به صورت سری و هم به صورت علنی مستلزم توانائیهای ارتباطات مدیران در همه سطوح و نمایانگر قدرت سیاسی سازمان می باشد.
سرمایه یکی دیگر از عوامل تولید به شمار می آید که در یک سازمان سیاسی یقیناً نمی توان وجود سرمایه را بصورت واحد پولی موردسنجش قرارداد , چراکه هدف سازمان ,تولید یک محصول نیست که ابزارهای ساخت به عنوان سرمایه قلمداد شوند اما میتوان روابط دیپلماتیک در همه سطوح و توانایی به چالش کشیدن شخصیتهای برجسته سیاسی در مقابل یک نظریه خاص یا سیاستهای حکومت مرکزی یا قضاوت منتقدان یک کشور یا جلب عنایت و توجه سازمانهای بین المللی و حقوق بشری به خود میتواند باشد .
در واقع سرمایه یک سازمان سیاسی نه پول است و نه ابزارهای تولیدی بلکه غنی سازی روابط خارجیست.
زمین به عنوان یک عامل تولید در یک سازمان سیاسی و یکی از مهم ترین عوامل انگیزه فردی تلقی می شود چراکه مشمول تمامی بسترهای حس وطن دوستی با در نظرگرفتن کلیه فاکتورهای حکومت داری می باشد.
بدیهیست برای پاسداری از سرزمین پدری بایستی حافظ زبان مادری , تقسیمات کشوری از حیث جغرافیایی , تهیه و تدوین قانون اساسی و نظارت بر ارگانهای مربوطه , حفاظت از اکولوژی زیست محیطی و منابع زیرزمینی و اعمال سیاستهای اقتصادی برای رونق چرخه تولید در قالب سیاستهای پولی و مالی و نهادینه کردن ارزشها و ناهنجاریهای اجتماعی و حفظ فرهنگ و آداب و رسوم , همچنین تامین زیرساختهای شهری در همه ابعاد من جمله (حمل و نقل و پزشکی و آب و برق و گاز و ارتباطات و ..) و توجه خاص به آموزش و پرورش در همه سطوح و وجود واحدهای سیاسی و نظامی منسجم و غیره باشیم.
نقش کلیدی بکارگیری تجهیزات فناوری را در دنیای ارتباطات امروزه نمی توان نادیده گرفت بطوریکه بکارگیری آنها سبب تسهیل در ارائه گزارشات مدیریتی و حرفه ایی و سرّی سازمان می شوند.
با گذری بر نقش عوامل تولید در یک سازمان سیاسی میتوان تمرکز و تاکید بیشتری بر نیروی انسانی داشته باشیم.
عوامل انگیزشی برای تداوم فعالیت نیروی انسانی در یک سازمان سیاسی فراتر از حس رفاه و تشویقهای مالیست که ارتباطات انسانی و حس ارج نهاده شدن و احساس وجود عدالت برای ارضای نیازهای معنوی و عاطفی افراد از عوامل ترغیب انگیزه می باشند.
وجود انگیزه برای ترفیع رتبه سازمانی حتی در سازمانهای غیرانتفاعی به مراتب چشمگیرتر و قابل تامل تر است چرا که رقابت در عرصه لیاقت و شایستگی برای ارائه توانائیهای واقعی و تنها برای کامیابی در وظایف محولّه از راه کوشش آگاهانه و با جدیت به انجام می رسد.
مدیران در سطوح بالا بایستی منابع انسانی را درجهت آرمانهای سازمان با فکری خلّاق پرورش و تشویق برای تحصیلات آکادمیک و کسب تجربه در طول زمان بکوشند تا افرادی ماهر , توانا, خلّاق برای تداوم فعالیتهای آتی در اختیار سازمان قرار دهند.
بدیهیست مدیران میانی با آگاهی از شناخت از توانائیهای زیردستان و کلیدی کردن وظایف محولّه و نقش آنها در پیشبرد اهداف سازمان به میزان وظایف محولّه و آشنایی افراد برجسته با فعالیتهای سازمان در ابعاد گسترده تری می توانند در پرورش نیروی انسانی سازمان خود نقش کلیدی را ایفا نمایند.
انتخاب متناسب افراد با تخصّص هر شخص در هر رده سازمانی که مرتبط با خصوصیات فردی یا ارزشهای انسانی او باشد و داشتن تفویض اختیار به نسبت وظایف محولّه یکی از عوامل موفقیت سازمان محسوب می شود. در حقیقت در چنین سازمانهایی موضوع رانت اقتصادی و رانت علمی به خودی خود منکر می شود چراکه شایستگی و لیاقت افراد در رقابتهای درون سازمانی جهت دستیابی به اهداف سازمانی و تلاش برای فزونی یافتن انگیزه های بالای کاری خود گویای بالابردن بهره وری در سطح سازمانی می باشد.
ناگفته نماند که فرهنگ سازمان نقش کلیدی در جهت ارتقاء سطح سازمانی و کیفیت زندگی کاری و رشد مستمر و پایداردر بهبود بهره وری خواهد داشت.
فردریک هرتزبرگ معتقد است که انسانها نیازهایی دارند که باید در محیط کار برآورده شوند زیرا برآورده شدن این نوع از نیازها موجب بالا بردن بهره وری آنها خواهد شد.
در یک سازمان سیاسی که حقوق و دستمزد در آن نقش عامل بهداشتی را ایفا نمی نماید بلکه الزاماً برآورده شدن نیازها در محیط کار من جمله عوامل انگیزشی و اثبات وجود ایدئولوژیهای حاکم بر سازمان است , برآورده شدن نیازها در محیط کار میّسرتر خواهد بود.