مقابل چشمان خوشحال، حیرتزده، سرشار از تعصب، یا کورشده از تنفرِ ما، مردم غیرکوردِ اهل ایران، هزاران کورد به خیابانهای سنندج و بانه و سقز و مریوان آمدند تا شادی خود را از برگزاری همهپرسی استقلال کردستان عراق در کنار یکدیگر جشن بگیرند. تصاویر این جشن بزرگ خیابانی نه قابل انکارند نه قابل ربط دادن به امور دیگر.
تنها و تنها یک تفسیر از این تصاویر ممکن است: با وجود همهی پیراهنهایی که برای «هویت ملی» و «نژاد پاک آریایی» چاک دادهایم، یک جای کارمان ایراد داشته که عدهای از ایرانیان تا این حد از همهپرسی که در کشور همسایه برگزار میشود خوشحال اند و بیش از آن که با ما، غیرکوردها، احساس اشتراک هویتی کنند، هویت ملیشان را با کوردهای کشور همسایه و همهی کوردهای چهارپاره شده در کشورهای ترکیه، سوریه، عراق و ایران گره میزنند، جمعیتی بیست تا سی میلیونی که بسیاری از محققان شناختهشدهی بینالمللی آن را «بزرگترین ملت بدون دولت در دنیا» خواندهاند.
این تصاویر اما سؤالی سخت و جدی را پیش روی ما میگذارند: امروز همهی ما باید از خود بپرسیم با شادی مردم کورد در ایران چه میکنیم؟ موضع جمهوری اسلامی در برخورد با مردم کورد مشخص است. در نزدیک به چهار دههی گذشته، هیچ حادثهای نتوانسته سیاست عمومی دولت در تبعیض ساختاری و سرکوب حق تعیین سرنوشت به خشونتبارترین شکل ممکن را متوقف کند تا جای آن را سیاستی انسانی بگیرد، سیاستی مبتنی بر برابری، به رسمیت شناختن حقوق کوردها، گفتوگوی آزاد و بدون خشونت، و دستیابی به راهحلی که در نهایت بر آزادی و بهروزی کوردها استوار باشد. اما ما، غیرکوردها، با تصاویر شادی کوردهای زاده در جغرافیای ایران چه میکنیم؟
برخورد نوع اول این است که، با استناد به گفتمان «امنیت ملی و تمامیت ارضی»، تلاش مشروع مردم کورد برای برخورداری از حق تعیین سرنوشت را، با این ادعا که «بازیچهی دست اسرائیل شدهاند»، تحقیر یا «قویاً محکوم» کنیم، و آن را قبیح، غیرقانونی، و مجرمانه بخوانیم و با اُلدُرُم بُلدرمِ رضاخانیِ ترکیبشده با ادبیات شیعی، «هیهات من الذله»گویان تکرار کنیم که «خواب تجزیهی ایران را ببینید!» این برخورد، که با توجه به واکنشهای کاربران شبکههای اجتماعی، برخورد اکثریت غیرکوردها است کاملاً در راستای گفتمان و سیاستهای جمهوری اسلامی قرار دارد. نتیجهی بلافصل آن نیز باز گذاشتنِ بیش از پیشِ دست دولت و به خصوص سپاه پاسداران در سرکوب خواست برخورداری از حق تعیین سرنوشت، و مشروعیت دادن به هر خشونتی است که پیش از این و از این پس بر مردم کورد رفته و میرود. شرمآورترین بخش قضیه اینجاست که در این بازتولید گفتمان «امنیت ملی و تمامیت ارضی»، بلندترین صداها را کسانی دارند که خود به سبب طرح مطالباتشان قربانیِ سرکوب دولتی و نظامی شدهاند.
نتایج چنین همدستیای بین نظامیان و مخالفان سیاسی و نیروهای به اصطلاح دموکراسیخواه را همین امروز، در گوشهای دیگر از دنیا، در میانمار میبینیم: جایی که حزب آنگ سان سوچی (که سالها توسط نظامیان حاکم از قدرت حذف شده بود) و هزاران زندانی سیاسی که تا همین سالهای اخیر به خاطر مبارزاتشان برای دموکراسی زیر شکنجه بودند، با نظامیان در «نسلکشی» مردم روهینجا همدست شدهاند. استدلالهای آنان، در انکار وجود مردم روهینجا (ما کورد نداریم، همه ایرانی هستیم)، در انکار جنایاتی که به طور مشخص مردم روهینجا را هدف گرفته (به همهی ما ایرانیها دارد ظلم میشود)، در زدودن چهرهی انسانی از آنان و برچسب زدن به همگیشان به عنوان تروریست (این کوردها سر میبرند!) و … به شدت به استدلالهای معادلهای وطنیِ روشنفکر و دموکراسیخواهشان شباهت دارد. بدون چنین همدستی میانِ بهاصطلاح دموکراسیخواهان و نظامیان، امکان نداشت که ارتش میانمار بتواند دست به چنین «نسلکشی» بزند. به بیان دیگر، همهی کسانی که تنگنظرانه و با رگهای برآمده در حال بازتولید گفتمان «امنیت ملی و تمامیت ارضی» در واکنش به همهپرسی استقلال کردستان عراق و شادی کوردهای اهل ایران هستند، همدستِ جمهوری اسلامی و نیروهای انتظامی و نظامیاش در هر برخورد خشونتبارِ محتملِ با کوردها خواهند بود.
اما میتوان با دیدگاهی عاری از تعصب، که مبنایش نه جغرافیا یا مرزهای ساختگی بلکه برابری، آزادی، و رهایی انسانهاست، به این جشن خیابانی نگاه کرد و برخوردی از نوع دوم با آن داشت. البته، لازمهی چنین برخوردی نگاه منصفانه و حقیقتطلبانه به تاریخ و به خصوص تاریخ چهار دههی اخیر رابطهی جمهوری اسلامی و غیرکوردها با کردستان است. در چنین نگاهی، چهار موضوع باید به رسمیت شناخته شود:
1) جنایات دولتی علیه کوردها، شاید از جمله به خاطر نگاه مرکزمحورِ غالب در تحقیقات آکادمیک و حقوق بشری، هیچگاه به طرز شایستهای ثبت و ضبط و مستند نشده است، اما همین شواهد موجود و اسناد معدود به روشنی ثابت میکند که علاوه بر تبعیض و نقض حقوق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و اقتصادی، کوردها در ایران قربانیِ چندین مورد جنایت بینالمللی بودهاند. از آن جمله میتوان به موارد متعدد جنایات جنگی، از جمله اقدامات ارتش در جنگ 24 روزهی سنندج، موارد متعدد جنایت علیه بشریت، نظیر کشتار جمعی در روستای قارنا، تخلیهی چندین روستا و آواره کردن روستائیان، اعدامهای خلخالی در کردستان و … اشاره کرد. لازم است این حقیقت که حقوق مردم کورد در ایران، نه فقط مانند اکثریت مردم بلکه به طور مضاعف و به دلیل کورد بودنشان نقض شده و میشود پذیرفته شود.
2) حقیقت این است که این فقط دولت جمهوری اسلامی نیست که، با نقض مستمر حقوق مردم کورد، در ایجاد وضعیت فعلی نقش داشته است. اکثریت غیرکورد جامعهی ایران نیز با انکار هویت کوردی، تحقیر مستمر این مردم به شیوههای مختلف، نفی یا تردید در حقانیتِ روایتشان از تاریخِ سراسر جنگ و خشونتِ تحمیلشده از سوی دولت، برخوردهای تحکمآمیز و از موضع بالا، یا در بهترین حالت، سکوت و بیعملی دربارهی وقایع کردستان، در این امر همدستی داشته است. این اکثریت متأسفانه شامل اکثریت سازمانها و فعالان منتقد و مخالف جمهوری اسلامی، روشنفکران و هنرمندان، روزنامهنگاران، نهادهای جامعه مدنی، فعالان حقوق بشر، و سایر افراد و گروههای مرجع هم بوده است. رابطهی میان اکثریت جامعهی ایرانی و مردم کورد بسیار شبیه رابطهی میان یک مرد خشن متعصب شکاک با زناش است که از هر محدودیت، محرومیت، تحقیر، و خشونتی برای نگه داشتن زن در چارچوب خانواده و جلوگیری از ابراز و اجرای حق جدایی زن استفاده میکند. در چنین شرایطی، باید حق را به کوردها داد که بپرسند: به کدام دلخوشی باید با تو بمانم؟! به اخلاق خوشت، به پول زیادت، یا به راه نزدیکت؟! سؤالی که جوابش سخت است و، اگر صادقانه باشد، فقط شرم و سکوت است.
3) لازمهی به رسمیت شناختن وقوع نقض شدید و گستردهی حقوق بشر، که مردم کورد را هدف گرفته، تلاش برای جبران آن است. در مورد چنین جنایتهای جمعی هرگز امکان برگرداندن وضعیت به شکلی که قبل از وقوع جنایت بوده وجود ندارد، و زخمهای جانبهدربردگان از این جنایتها و خانوادههای قربانیان هیچگاه به طور کامل ترمیم نخواهد شد؛ اما قطعاً دولت و مردم غیرکورد باید تلاش کنند که، تا حد امکان، جبران مافات کنند. به بیان دیگر، نه فقط اعمال سیاستهای تبعیض و سرکوب باید متوقف شود، بلکه آسیبدیدگان از جنایات گذشته نیز باید به حقوقی که در قوانین بینالمللی به رسمیت شناخته شده، از جمله حق دانستن حقیقت، حق برخورداری از عدالت، و حق جبران خسارت، دست یابند. نباید از یاد ببریم که جبران مافات فقط وظیفه و تعهد دولتی نیست، بلکه وظیفهی اخلاقی همهی غیرکوردها است، به دلیل همدستی جمعی که با سکوت، بیعملی و، یا حتی بدتر، تقویت گفتمان «امنیت ملی و تمامیت ارضی» در توجیه و تداوم جنایات علیه کوردها داشتهاند.
4) حق تعیین سرنوشت» یک حق شناختهشده در اصول و اسناد بینالمللیِ حقوق بشر است. این حق یک امر تاریخی نیست که تنها به مبارزات مردم مختلف علیه دولتهای استعمارگر مربوط باشد (اگرچه با آن مبارزات متولد شده است). این حق یک حق عینی است که در حال حاضر توسط مردم در گوشه و کنار دنیا به شکلی عملی مورد استفاده قرار میگیرد. نمونههای اخیر آن برخورداری مردم اسکاتلند در بریتانیا و مردم کبک در کانادا از حق تعیین سرنوشت خود است که با برگزاری همهپرسیهای استقلال از آن حق استفاده کردند. در هردوی این کشورها، دولتهای مرکزی و اکثریت مردمی که خود را همهویت با چارچوب مرزیِ فعلی میدیدند، مخالفت خود را با جدا شدن بخشی از کشور ابراز کردند و استدلالهای زیادی در مضرات آن آوردند، اما به ندرت اصلِ حق گروههایی از مردم برای ابراز و احقاق تعیین سرنوشتشان مورد تردید قرار گرفت یا جرمانگاری شد. مردم کورد نیز مانند همهی انسانها از حق تعیین سرنوشت برخوردار اند. در صورت مخالفت با ابراز چنین حقی و برخورد خشونتبار دولتی با آن، با فجایعی نظیر آنچه بر مردم تامیل در سریلانکا رفت روبهرو خواهیم بود، جایی که سالها طول خواهد کشید تا شاید شکافها و زخمهای جنگ داخلی بر پیکر میلیونها نفر از مردم این کشور ترمیم شود.
انبوه فیلمها و عکسهای جشن مردم کورد اهل ایران به خاطر همهپرسی استقلال در کردستان عراق، به روشنی به ما نشان میدهد که تنها راه حل واقعی مسئلهی کردستان به رسمیت شناختنِ حق این مردم برای تعیین سرنوشت، اذعان به ستم و تبعیضی که بر آنها رفته، پذیرش نقش تکتک ما غیرکوردها در آن، و تلاش برای عذرخواهی جمعی و جبران مافات است. تنها در این صورت است که میتوانیم امیدوارم باشیم یک گفتوگوی برابر و بر مبنای اعتماد متقابل میان کوردها و غیرکوردها شکل بگیرد. تنها در چنین فضایی است که میتوان با احترام به حق آزادی بیان برای تمامی طرفهای مسئله، دربارهی شیوه ابراز و اجرای حق تعیین سرنوشت برای مردم کورد اهل ایران و مزایا و معایب برگزاری همهپرسی و اَشکال مختلف رابطهی میان دولت و این بخش از سرزمین فعلیِ ایران سخن گفت. تنها در این صورت است که میتوان امیدوار بود کوردها یک فرصت دیگر به غیرکوردها برای همزیستی مسالمتآمیز در یک چارچوب جغرافیایی مشترک بدهند.
به آسانی میتوان فهمید که چنین برخوردی با شادی مردم کورد، و پیام روشنی که در آن نهفته است، خریدار چندانی در جامعهی امروز ایرانی ندارد. اما حتی اگر راقم این سطور دیگر زنده نباشد، قدرتی که در جشن خیابانی مردم کورد جاری است آیندهای اینچنین را میدهد.